تکیه های صوتی در هر زبانی وجود دارد و به شیوایی آن زبان کمک می کند و مفهوم کلام گوینده را روشن می نماید.
در قرائت قرآن تکیه های صوتی به دو صورت انجام می شود:
الف تکیه بر روی بعضی از حروف و کلمات.
ب تغییر پرده ها یا گام های صوتی
در نوع اول، برخی از حروف و کلماتی را که تکیه های صوتی بر آنها واقع می شود، بیان می کنیم.
حروف مشبهة بالفعل مانند: ان ، کان
افعال ناقصه؛ مانند: کانَ.
حروف نهی و نفی؛ مانند: لَنْ، لا.
حروف استفهام، مانند: هَلْ، أَ.
حروف ندا مانند : یا
در رابطه با کلمات، نمی توان همه آنها را بر شمرد بلکه باید به هنگام قرائت بر روی کلماتی که بار معنی و مفهوم آیه را به دوش می کشند و نقطه حساس جمله هستند، مثلاً حالتی را بیان می کنند، تکیه یا آکسان گذاشته شود. از این قبیلند کلماتی مانند: مفعول مطلق، مفعول نوعی، حال، و کلماتی که معنای امر در آنهاست؛ مانند: قُلْ.
درنوع دوم آکسان بوسیله «تغییر پرده های صوتی» بر روی برخی از حروف مانند حروف نهی و نفی انجام می شود. مثلاً:
لا یَدْخُلونَ الْجَنَّة(سوره مبارکه الاعراف،آیه ۴۰)
بدین صورت که با تغییر پرده و گام صوتی به هنگام بیان لا یدخلون (مثلاً از گام توسط به اوج) بر داخل نشدن مشرکین و کفار به بهشت تأکید کنیم.
و نیز کلماتی که حالت یا احساس خاصی و یا عمل خاصی را بیان می نمایند، احتیاج به این نوع آکسان دارند. مثلاً «رَفَعَ» و «أنْزَلَ» هر دو اگر با این آکسان ادا شوند، در القاء معنی تأثیر بسزایی می گذارند و اگر قاری اهل ذوق باشد، بین آکسانی که در کلمه «أنْزَلَ» بکار می برد با آکسان بر کلمه «تنزیلاً» فرق می گذارد، یعنی در «انزل» که نزول دفعی را می رساند، تغییر پرده صوتی که به آن وسیله آکسان را انجام می دهد، دفعی است، ولی در کلمه «تنزیلاً» این تغییر را تدریجی انجام می دهد. زیرا تنزیل به مفهوم نزول تدریجی است. و از این قبیل است کلماتی مانند فسجدوا ـ السَّمواتِ ـ الاْرْضَ ـ اَنْبَتَتْ.
منبع:چشمه تلاوت
دوره اول:
از ۴ تا ۸ سالگی(شکل گیری اولیه صدا)
برای تمرین و خواندن کودکان در این سن نباید بیش از اندازه پافشاری نمود
دوره دوم:
از ۸ تا ۱۴ سالگی(بهبود اولیه صدا)
زیاده روی و افراط در استفاده از صدا ممنوع
دوره سوم:
از ۱۴ تا ۱۷ سالگی(به هم ریختگی صدا)
حرف زدن افراطی ممنوع،خواندن ممنوع،بهترین دوران برای فراگیری علوم قرانی،بهترین دوران برای حفظ قران،دوران مراقبت ویژه
دوره چهارم:
از ۱۷ تا۲۰ سالگی(صداشناسی،شکل گیری ثانویه صدا)
کسب دانش صوت،مرحله صداشناسی شخصی،انتخاب استاد و کارشناس خبره صدا
از ۲۰ تا ۲۵ سالگی(صداسازی اولیه ی صدا)
صدا سازی بر روی ایتم های اصلی صدا،دوران کاشت صدا
دوره پنجم:
از ۲۵ تا ۳۵ سالگی(صداسازی و بهبود ثانویه صدا)
صداسازی گسترده،برروی تمام ابعاد ذاتی و عارضی صدا ،دوران داشت صدا
دوره ششم:
از ۳۵ تا ۵۰ سالگی(اجرا و بازخورد گیری)
دوران تجربه اندوزی،کاهش خطاهای صوتی،دوران برداشت صدا
دوران هفتم:
از ۵۰ سالگی به بعد(محافظه کاری و مراقبت)
مدارا نمودن باصدا و استفاده از تجربیات مراحل قبلی
منبع:مهندسی صدا استاد بیژنی
واژه های صدا و صوت معمولا در معنای مترادفی به کار می روند،با این حال،مفهوم و معنای صدا،عام تر از مفهوم و معنای صوت است.
صدا جنبه ی ارثی دارد و میزان توارث در آن یکسان نیست.برخی افراد ممکن است صدایشان کاملا ارثی باشد و برعکس برخی دیگر از این حیث بهره ی کمتری برده باشند.
ممکن است از میان دو برادر،یکی از آنان صدایش کاملا شبیه به پدر بوده و دیگری شباهت آن چنانی با صدای پدرش نداشته باشد.
به غیر از ارث،عوامل دیگری همچون فرهنگ ،محیط زندگی،اب و هوا،موقعیت های جغرافیایی محل تولد و …،در شکل گیری اولیه صدا،تاثیرات بسزایی دارند.
با یک نگرش دقیق و هنری،صدا را می توان به دو بخش مهم تقسیم نمود:
الف)صدای ذاتی،منظور از صدای ذاتی،صدای اصلی ،ارثی و ژنتیکی است.
ب)صدای عارضیفمنظور از صدای عارضی،صدای اکتسابی،فنون و هنرهای صوتی است.ممکن است صدایی از حیث توارث و ژنتیک،بهره ی زیادی نبرده باشد،اما با تمرین و ممارست های اصولی بتواند صدای ممتاز و خارق العاده ای ایجاد کند،به این صدای ایجاد شده صدای عارضی یا اکتسابی می گویند.
با توجه به بیان دو بخش اصلی صدا ،سه گروه از خوانندگان را می توان معرفی کرد:
الف)خوانندگان خوش صدا:
افرادی که صرفا صدای ذاتی و ارثی خوبی داشته و محور اثر گذاری صدایشان،زیبایی موجود در ذات صدای آنهاست.
ب)خوانندگان فنب)
افرادی که اجرای فنون و هنرهای صوتی را مسلط بوده و محور اصلی و اثرگذار صدذایشان ،اصل صدا و نازیباییهایش نمی باشد.
ج)اساتید خوانندگی:
افرادی که دارای هر دوبخش صدا بوده(صدای زیبا و هنرهای صوتی)وتوانایی و نبوغ فوق العاده ای در اجرای اثرگذاری صدا دارند.
چند نکته مهم:
صدای هر شخص مختص اوست.این بدان معناست که،ویژگی هایی در صدای برخی افراد است که دیگران از آن محرومند.
این که تمامی صداها و ویژگی های آن در افراد،با تمرین شبیه هم شود،کاملا نادرست است.
از مقایسه صدای خود با دیگران بپرهیزید.سعی نمایید میزان پیشرفت صدای خود را نسبت به چند وقت قبل ازآن(شش ماه یا یکسال)مقایسه و ارزیابی نمایید،تا بهتر متوجه میزان رشد یا افت آن گردیده و موانع را شناسایی کنید.
منتشر کننده:چشمه تلاوت
منبع:مهندسی صدا استاد بیژنی
احتمالا تا به حال واژه هایی در رابطه با با راههای خروجی صدا شنیده اید.واژه هایی همچون صدای تودماغی،صدای سر،صدای دهانی،صدای حنجره،صدای سینه و…تارهای صوتی ابزار ایجاد صوت هستند.این منابع صوتی بر برخورد هوای شش ها به صدا در می آیند. پس از تولید صوت توسط حنجره نوبت حفره های تشدید است تا به آن شکل دهند.
اگر حنجره بدون فشار،کار خود را انجام دهد بهترین صدای ممکن را تولید میکند و اگر صدا از اعماق شش ها جاری شود،جعبه ی تشدید کننده سینه بهتر عمل میکند و اگر انقباض از گلو و دهان حذف شود،حفره ی تشدید کننده دهان زیباترین طنین خود را ایجاد می نماید.
افرادی که به طور اصولی از صدای حنجره خود استفاده میکنند توان و عمر خوانندگی شان دوچندان می شود.
محور اصلی صدای خروجی برخی از قراء مصری بینی می باشد مانند استاد منشاوی،استاد طاروطی.برخی دیگر مانند استاد عبدالباسط یا استاد غلوش صدای سر است.یا برخی دیگر مانند استاد صیاد فضای جلوی دهان محور اصلی خروجی صدایشان است.
اما اساتیدی هستند که از تمامی خروجی ها به طورآگاهانه و هنرمندانه بهره گرفته و آن خروجی ها را کاملا اصولی و با ذوق مدیریت میکنند.مانند استاد شحات انور، استاد مصطفی اسماعیل،استاد طه الفشنی و استاد محمد عمران.به طور معمول افرادی که به طور هنرمندانه اط سایر خروجی ها در کنار صدای حنجره ی خود بهره میگیرند دارای هوش بالایی در تلاوت بوده وتمرکز آنان در شرایط مطلوبی است.
منتشر شده در سایت چشمه تلاوت
منبع:کتاب مهندسی صدا استاد بیژنی
«ذوالقرنین» (صاحب دو قرن) چرا به این نام نامیده شده است؟ بعضى معتقدند این نامگذارى به خاطر آن است که او به شرق و غرب عالم رسید که عرب از آن تعبیر به قرنى الشمس (دو شاخ آفتاب) مىکند. بعضى دیگر معتقدند که این نام به خاطر این بود که دو قرن زندگى یا حکومت کرد و در اینکه مقدار قرن چه اندازه است نیز نظرات متفاوتى دارند. بعضى مىگویند در دو طرف سر او برآمدگى مخصوصى بود و به خاطر آن به ذوالقرنین معروف شد. و برخى دیگر بر این عقیدهاند که تاج مخصوص او داراى دو شاخک بود. از این رو مبتکر نظریه سوم یعنى «ابوالکلام آزاد» از این لقب، استفاده فراوانى براى اثبات نظریه خود کرده است.»
ب. از قرآن کریم به خوبى استفاده مىشود که ذوالقرنین داراى صفات ممتازى بود.
خداوند اسباب پیروزیها را در اختیار او قرار داد.
ـ او سه لشگرکشى مهم داشت: نخست به غرب: سپس به شرق و سرانجام به منطقهاى که در آنجا یک تنگه کوهستانى وجود داشته، و در هر یک از این سفرها با اقوامى برخورد کرد.
ـ او مرد مؤمن و موحّد و مهربانى بود، و از طریق عدل و داد منحرف نمىشد، و به همین جهت مشمول لطف خاص پروردگار بود. او یار نیکوکاران و دشمن ظالمان و ستمگران بود، و به مال و ثروت دنیا علاقهاى نداشت. او هم به خدا ایمان داشت و هم به روز رستاخیز.
او سازنده یکى از مهمترین و نیرومندترین سدها است، سدى که در آن به جاى آجر و سنگ از آهن و مس استفاده شد (و اگر مصالح دیگر در ساختمان آن نیز به کار رفته باشد تحت الشعاع این فلزات بود) و هدف او از ساختن این سد کمک به گروهى مستضعف در مقابل ظلم و ستم قوم یأجوج و مأجوج بوده است.
ـ او کسى بوده که قبل از نزول قرآن نامش در میان جمعى از مردم شهرت داشت، و لذا قریش یا یهود از پیغمبر(ص) درباره آن سؤال کردند، چنانکه قرآن مىگوید: «یسئلونک عن ذى القرنین؛ از تو درباره ذوالقرنین سؤال مىکنند»، (کهف، ۸۳؛ همان ص ۵۴۴ و ۵۴۵).
اما از قرآن چیزى که صریحا دلالت کند او پیامبر بوده استفاده نمىشود، هر چند تعبیراتى در قرآن هست که اشعار به این معنى دارد. از بسیارى از روایات اسلامى که از پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) نقل شده نیز مىخوانیم «او پیامبر نبود بلکه بنده صالحى بود»، (الحویزى، على بن جمعه العروسى؛ نورالثقلین، قم: مطبعة الحکمه، الجزء الثالث، بىجا، بىتا، ص ۲۹۴ و ۲۹۵).
هردوت مورخ یونانى مىنویسد: «کوروش» فرمان داد تا سپاهیانش جز به روى جنگجویان شمشیر نکشند، و هر سرباز دشمن که نیزه خود را خم کند او را نکشند، و لشکر کوروش فرمان او را اطاعت کردند بطورى که توده ملت، مصائب جنگ را احساس نکردند. و نیز مورخ دیگر «ذى نوفن» مىنویسد: کوروش پادشاه عاقل و مهربان بود و بزرگى ملوک با فضائل حکماء در او جمع بود، همتى فائق، وجودى غالب داشت، شعارش خدمت انسانیّت و خوى او بذل عدالت بود، و تواضع و سماحت در وجود او جاى کبر و عجب را گرفته بود»، (همان، ص ۵۴۷ و ۵۴۸)
«سفرهاى سه گانهاى که در قرآن براى ذىالقرنین ذکر شده است. به نوعى سفرهای» کوروش با آن انطباق دارد: نخستین لشکرکشى کوروش به کشور «لیدیا» که در قسمت شمال آسیاى صغیر قرار داشت صورت گرفت و این کشور نسبت به مرکز حکومت کوروش جنبه غربى داشته است. قرآن مىگوید ذوالقرنین در سفر غربیش احساس کرد خورشید در چشمه گلآلودى فرو مىرود. این صحنه همان صحنهاى بود که کوروش به هنگام فرو رفتن قرص آفتاب (در نظر بیننده) در خلیجکهاى ساحلى مشاهده کرد.
لشکرکشى دوم کوروش به جانب شرق بود، چنانکه در هردوت مىگوید: این هجوم شرقى کوروش بعد از فتح «لیدیا» صورت گرفت، مخصوصا طغیان بعضى از قبایل وحشى بیابانى کوروش را به این حمله وا داشت. تعبیر قرآن «حتى اذا بلغ مطلع الشمس وجدها تطلع على قوم لم نجعل لهم من دونها سترا»، (کهف، ۹۰). اشاره به سفر کوروش به منتهاى شرق است که مشاهده کرد خورشید بر قومى طلوع مىکند در برابر تابش آن سایبانى ندارند اشاره به اینکه آن قوم بیابان گرد و صحرانورد بودند»، (مکارم شیرازى، ناصر (با همکارى جمعى از نویسندگان)، تفسیر نمونه، ج ۱۲، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، ج سوم، ۱۳۶۲، ص ۵۴۸).
«کوروش لشگرکشى سومى داشت که به سوى شمال، به طرف کوههاى قفقاز بود، تا به تنگه میان دو کوه رسید، و براى جلوگیرى از هجوم اقوام وحشى با درخواست مردمى که در آنجا بودند در برابر تنگه سدّ محکمى بنا کرد. این تنگه در عصر حاضر تنگه «داریال» نامیده مىشود که در نقشههاى موجود میان «ولادى کیوکز» و «تفلیس» نشان داده مىشود، در همانجا که تاکنون دیوار آهنى موجود است. این دیوار همان سدى است که کوروش بنا نموده زیرا اوصافى که قرآن درباره سد ذوالقرنین بیان کرده کاملاً بر آن تطبیق مىکند»، (همان، ص ۵۴۹). «گرچه بعضى میل دارند که این سد را با دیوار معروف چین که هم اکنون برپاست و صدها کیلومتر ادامه دارد منطبق بدانند ولى روشن است که دیوار چین نه از آهن و مس ساخته شده، و نه در یک تنگه باریک کوهستانى است، بلکه دیوارى است که از مصالح معمولى بنا گردیده، و همانگونه که گفتیم صدها کیلومتر طول آن است که هم اکنون موجود است. برخى دیگر اصرار دارند که این همان سد «مأرب» در سرزمین یمن مىباشد در حالى که سد مأرب گرچه در یک تنگه کوهستانى بنا شده ولى براى جلوگیرى از سیلاب و به منظور ذخیره آب بود و ساختمان آن از آهن و مس نیست»، (همان، ص ۵۵۰).
«ولى طبق گواهى دانشمندان در سرزمین قفقاز میان دریاى خزر و دریاى سیاه سلسله کوههاى است همچون یک دیوار که شمال را از جنوب جدا مىکند، تنها تنگهاى که در میان این کوهها دیوار مانند وجود دارد تنگه «داریال» معروف است، و در همانجا تاکنون دیوار آهنین باستانى به چشم مىخورد، و به همین جهت بسیارى معتقدند که سد ذوالقرنین همین سد است. جالب اینکه در آن نزدیکى نهرى است بنام «سائرس» که به معنى «کوروش» است (یونانیان کورش را سائرس مىنامیدند). در آثار باستانى ارمنى از این دیوار به نام «بهاگ گورائى» یاد شده و معنى این کلمه «تنگه کوروش» یا «معبر کوروش» است، و این سند نشان مىدهد که بانى این سد او بوده است»، (همان، ص ۵۵۰).
درست است که در این نظریه نقطههاى ابهامى وجود دارد، ولى فعلاً مىتوان از آن به عنوان بهترین نظریه درباره تطبیق ذوالقرنین بر رجال معروف تاریخى نام برد.
جای این سوال مطرح است که چرا قرآن به طور بارز به نام این فرد اشاره مستقیم نکرده است؛ در پاسخ گفتنی است «قرآن کریم درباره پیامبران و مطالبى که به آنان مربوط مىشود، آیات فراوانى دارد، این آیات بخش عمدهاى از نگرشهاى تاریخى قرآن را تشکیل مىدهد. گفتنى است که محور بحثهاى دانشمندان تاریخ ـ چه آنان که وقایع نگار بوده و حوادث تاریخى را نگاشتهاند و چه کسانى که بحثهاى تحلیلى درباره تاریخ کردهاند ـ شؤون مادى بشر بوده است. وقایعنگاران معمولاً محور تاریخ را پادشاهان و حکام قرار داده و تاریخ را بر حسب احوال آنان نگاشتهاند و تنها به تبع آنها از احوال جوامع و ملتها سخن گفتهاند. مىتوان گفت در این گونه تاریخها، که عمده تاریخ نگاریها را تشکیل مىدهد، محور بحث حکومت است. اما کسانى که بحثهاى تحلیلى درباره تاریخ کردهاند، بیشتر تأکیدشان بر مردم و تحلیل ویژگىهاى رفتارى مردم و قهرمانان تاریخ است. و از ذکر نام افراد و جزئیات داستانها اجتناب مىکنند. ازاینرو، قرآن کتاب تاریخ نیست، تا تمام جزئیات موارد تاریخى را بیان نماید. براى مطالعه بیشتر رجوع کنید به:
۱٫ ترجمه تفسیر المیزان، ج ۱۳، تفسیر آیات ۸۳ تا ۱۰۲ سوره کهف، صص ۴۹۶ ـ ۵۴۴؛ دفتر انتشارات اسلامى، بىتا، بىچا.
۲٫ تفسیر نمونه، ج ۱۲، ذیل آیات ۸۲ تا ۱۰۲ سوره کهف، ص ۵۲۳ ـ ۵۵۷، دار الکتب الاسلامیه، چ سوم، ۱۳۶۲٫
۳٫ لغتنامه دهخدا، واژه ذوالقرنین، صص ۹۲ ـ ۱۲۳٫
۴٫ کورش کبیر (ذوالقرنین)، ابو الکلام آزاد (ترجمه: باستانى پاریزى)، انتشارات کوروش، چ پنجم، ۱۳۶۹٫
۵٫ قصص قرآن با فرهنگ قصص قرآن، صدر بلاغى، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، ج چهاردهم، ۱۳۶۸٫
مفسّران درباره این که «ذو القرنین» چه کسى بوده و بر کدام یک از مردان معروف تاریخ منطبق است، اختلاف دارند: در این باره مباحث زیر قابل طرح است:
۱٫ از ظاهر عبارت یسئلونک عن ذى القرنین، (کهف، آیه ۸۳) بر مىآید که داستان ذو القرنین، در میان مردم قبلاً مطرح بود؛ اما اختلافات یا ابهاماتى آن را فرا گرفته بود. به همین دلیل مردم، براى زدودناینها و نیز امتحان پیامبر(ص)، توضیحات لازم را از آن حضرت مىخواستند.
۲٫ آیا ذوالقرنین از جنس بشر بود یا غیر آن، این که آیا او از پیامبران محسوب مىشد یا نه؟ مفسران نظرات مختلفى ابراز داشتهاند، طبق بیان علامه طباطبایى (در تفسیر المیزان، ج ۱۳، ص ۳۹۸) در برخى از روایات وى از جنس بشرمعرفى شده و در بعضى دیگر که فرشتهاى آسمانى دانسته شده است، (ر.ک: سیوطى، تفسیر در المنثور، ج ۴، ص ۲۶۵ و ابن کثیر، بدایه و نهایه، ج ۲، ص ۱۰۳).
جاحظ مىنویسد: «مادر وى از جنس بشر و پدرش از ملائکه بوده است»، (الحیوان). به هر حال عموم مفسران بر این عقیدهاند که او از جنس بشر است.
در بسیارى از روایات آمده که او پیامبر نبود، بلکه بنده صالحى بود، (ر.ک: تفسیر نور الثقلین، ج ۳، ص ۲۹۴ و ۲۹۵)؛ گرچه در بعضى دیگر آمده که محدث بوده است؛ یعنى، ملائکه با او گفت و گو مىکردهاند، (ر.ک:سیوطى، تفسیر در المنثور، ج ۴، ص ۲۶۴).
برخى از مفسران نیز از تعبیر «قلنا» (ما گفتیم) نبوت او را استفاده کردهاند (فخر رازى، تفسیر کبیر، ج ۲۱، ص ۱۶۷؛ آلوسى، تفسیر روح المعانى، ج ۱۶، ص ۳۴).
امّا چنان که علامه طباطبایى به آن اشاره کرده، احتمال بیان شده درست نیست؛ زیرا این احتمال نیز وجود دارد که منظور از این جمله، الهام قلبى باشد که در مورد غیر پیغمبران نیز وجود داشته، و یا مکالمه خدا با ذوالقرنین به وسیله پیغمبرى صورت گرفته است؛ زیرا قول خداو نه اعمّ از وحى مختص به نبوت است، (المیزان، ج ۱۳، ص ۳۸۸).
۳٫ قرآن کریم متعرض اسم او و تاریخ زندگى و ولادت و نسب و سایر مشخصاتش نشده، و تنها در خصوص وى به ذکر سفرهاى سه گانه او اکتفا کرده است؛ امّا از آنچه آورده، چند خصوصیت استفاده مىشود:
یکم: جمله «یسئلونک… دلالت دارد بر این که پیش از نزول این آیه، چنین اسمى بر سر زبانها بوده است و از دو جمله قلنا یا ذا القرنین، (کهف، آیه ۸۶) و قالوا یاذا القرنین، (کهف، آیه ۹۴) معلوم مىشود که اسم او همین ذو القرنین بوده که با آن وى را خطاب کردهاند، (المیزان، ج ۱۳، ص ۴۰۷).
دوّم: از میان آیات هذا رحمة من ربى، (کهف، آیه ۹۸) و امّا من ظلم فسوف نعذبه…، (کهف، آیه ۸۷)، و قلنا یاذالقرنین امّا ان تعذب…، (کهف، آیه ۸۶) جملات اول و دوم مىرساند که، وى مردى مؤمن به خدا و روز جزا و متدین به حق بوده است؛ چنان که جمله سوم ـ که خداوند اختیار تام به او مىدهد ـ مىفهماند که او به وحىو یا الهام و یا به وسیله پیامبرى تأیید و کمک مىشده است، (على اکبر قرشى، قاموس قرآن، ج ۵، ص ۳۱۴).
سوّم: از سلطنتى که او داشته و بسط عدالت و اقامه حقى که روى زمین نموده بود، مىتوان فهمید که خداوند خیر دنیا و آخرت را براى او جمع کرده و نیروى جسمانى و روحانى ویژهاى در اختیار وى نهاده بود.
چهارم: ذوالقرنین در سفر اوّلش به جماعتى ستمکار در مغرب برخورد کرده، آنها را مجازات مىکند و در سفر دوّم خود به مشرق، به جمعیتى برخورد نموده که در مرحلهاى بسیار پایین از زندگى انسانى بودند. در سفر سومش نیز براى تأمین امنیت نسبت به مردمى ستمدیده،اقدام با ساختن سدّ فولادى مىکند، (عتیق نیشابورى، قصص قرآن مجید، ص ۲۲۰).
۴٫ مورخان و مفسّران درباره این که ذوالقرنین از نظر تاریخى که بود، نظرات ذیل را ابراز داشتهاند:
یکم: برخى معتقدند او کسى جز اسکندر مقدونى شاگرد ارسطو نیست. این قول به اشخاصى مانند ابن اثیر، فخر رازى، بو على سینا و دیگران نسبت داده شده است گفتنى است که در همین زمینه روایاتى هم وجود دارد، (ر.ک: ابن اثیر، کامل فىالتاریخ، ج ۱، ص ۲۸۷؛ تفسیر فخر رازى، ج ۲۱، ص ۱۶۳؛ تفسیر مراغى، ج ۱۶، ص ۱۲؛ تفسیر در المنثور، ج ۴، ص ۲۶۵).
امّا این نظریه نمىتواند درست باشد؛ زیرا همه اوصافى که قرآن بیان مىکند، براى اسکندر قابل انطباق نیست؛ زیرا اسکندر نه مردى خداپرست بود، و نه از نظر تاریخى ساختن چنین سدّى براى وى نسبت داده شده است.
دوّم: جمعى از مورخان معتقدند: ذوالقرنین یکى از پادشاهان یمن بوده که به نام «تبابعه» خوانده مىشدند. از جمله اصمعى در «تاریخ عرب قبل از اسلام» و ابن هشام در «سیره» و ابوریحان بیرونى در «الآثار الباقیه» از این دیدگاه دفاع کردهاند. از میان محققان معاصر، علامه سید هبه الدین شهرستانى هم این قول را تأیید کرده است. ایرادات نظریه قبلى بر این رأى هم وارد است؛ اولاً در یمن چندین پادشاه به ذوالقرنین معروف بودهاند. ثانیا معلوم نیست که آنان مؤمن باشند یا نه. ثالثا سدّ «مأرب» ساخته شده در یمن هم از مواد فولاد و مس مذاب نیست،(ر.ک: تفسیر المیزان، ج ۱۳، ص ۴۱۴).
سوّم: نظر دانشمند بزرگ اسلامى «ابو الکلام آزاد» هندى با اقتباس از «سر احمد خان هندى» در کتاب «ذوالقرنین یا کورش کبیر» جدیدترین نظر را مطرح کرده و او را کورش کبیر دانسته است. بعد از طرح این مسأله، بیشتر علماى اسلامى ـ از جمله علامه طباطبایى ـ این طرح را قابل انطباق با مفاد قرآنى دانسته از آن حمایت کردهاند، (تفسیر المیزان، ج ۱۳، ص ۴۲۶)؛ زیرا اولاً وى فردى موحد بود. ثانیا این فرد در نزد یهود ـ که مطرح کنندگان این سؤال از پیامبر(ص) بودند ـ بود. ثالثا به نظر باستان شناسان، مجسمه کشف شده در دشت مرغاب ایران، جاى هیچ تردیدى نمىگذارد که او «ذو القرنین» بوده است. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها
منبع: چشمه تلاوت
بیان بسم الله:اینکه مردم عملی راکه میخواهند آغاز کنند به نام بزرگی آغاز میکنند تاکارشان پربرکت وبااثرشود .خداوند نیز میخواهد ادب رابه بندگان خود بیاموزد دلیل قرآنی این معنا نیز این است که بزودی به یک یک همه آنچه بندگانش انجام داده اند می پردازد وآنچه به احترام اونبوده راهباء منثورا میکند ونیز این معنا همانست که حدیث مورد اتفاق شیعه وسنی ازرسول خدا روایت کرده اند هر امر دارای اهمیت اگر به نام خدا آغازنشود ابتراست .کلمه الله :دلالت برهمه صفات کمالی خدا دارد.صفت رحمان ورحیم: رحمان رحمت خدا برعامه مردم ورحیم رحمت خدا برمومنان است وشاهد این مطلب این حدیث است که امام صادق فرمودند: رحمان اسم خاص است به صفت عام و رحیم اسم عام است به صفت خاص. یعنی رحمان هرچندمومن وکافر راشامل می شود ولی رحمتش خاص دنیاست ورحیم هرچند عام است ورحمتش هم دنیا رامی گیرد وهم آخرت ولی مخصوص مومنین است.
منبع:تفسیر المیزان
منبع سایت:چشمه تلاوت