پایگاه قرآنی بشرا

سلام خوش آمدید

۴۸ مطلب در دی ۱۳۹۶ ثبت شده است

فحاشی ازدیدگاه ازقرآن کریم

یکی از نابهنجاری های اجتماعی که در جامعه بسیار رواج یافته و به صورت پدیده ای در همه جا حتی در میان کودکان و نوجوانان بروز پیدا کرده است، مسئله دشنام و ناسزا با واژگان و الفاظ رکیک و زشت است. 

در فرهنگ قرآنی از کاربرد سب به معنای دشنام و ناسزاگویی نهی شده است. واژه سب در کاربردهای قرآنی همان مفهوم فحش و فحاشی در زبان فارسی را می رساند. هرچند که واژه فحش و فحشاء در زبان عربی در حوزه عمل جوارحی به کار می رود ولی مفهوم آن در عربی غیر از مفهوم فارسی آن است؛ زیرا مفهوم فارسی فحش همان ناسزا و دشنام است که به عنوان یکی از آفات زبانی در حوزه علم، اخلاق و اصول تربیتی و هنجاری از آن بحث می شود. در این نوشتار دیدگاه قرآن و روایات نسبت به دشنام و ناسزاگویی تحلیل و تبیین شده که ازنظر می گذرانیم.

مفهوم ناسزا و دشنام

دشنام و ناسزا به معنای به کاربردن الفاظ و واژگان رکیک و عبارت های تند و زننده است و آن عبارت از این است که انسان از امور قبیح و مستهجن با عبارات و الفاظ صریح تعبیر کند و کلمات ناشایست و دور از شأن آدمی را برزبان جاری نماید که در اصطلاح به آن سب یا فحش می گویند. فحش مفهوم وسیعی دارد که شامل نسبت های زشت ناموسی نیز می شود.

البته الفاظ و عباراتی که اراذل و اوباش در سخنان خویش به کار می گیرند دارای مراتب مختلفی است که بعضی از آن ها از بعضی دیگر زشت تر است و به حسب عادات و موارد باهم فرق می کند. از این رو ازنظر حکم شرعی، بعضی از فحش ها و ناسزاها حرام و برخی دیگر مکروه و مذموم شمرده شده است.

متأسفانه بددهانی، دشنام گویی و به کارگیری واژه های عامیانه قبیح به گونه فزاینده ای در میان اقشار جامعه و بخصوص کودکان و نوجوانان معمول گردیده است. البته دشنام گویی و بددهانی تنها منحصر به افراد فحاش نیست بلکه به عنوان یک پدیده نابهنجار در تعاملات اجتماعی میان تمام اقشار جامعه رخنه کرده و در همه جا به اشکال و شیوه های گوناگون مشاهده می شود. 

روان شناسان اجتماعی بر این باورند که نمی توان دشنام ها را از فرهنگ واژگانی یک زبان به طور کامل حذف کرد، اما می توان کاربرد آنها را در ارتباطات و کنش های ارتباطی تا اندازه ای کاست و آن را تا حد زیادی تحت کنترل و مهار درآورد.

عوامل دشنام گویی

روان شناسان اجتماعی با بررسی شخصیت اجتماعی افراد برای این پدیده نابهنجار و کاربرد آن از سوی افراد، دلایلی را برشمرده اند که می توان به چند عامل عمده آن اشاره کرد. برخی از این عوامل عبارتند از: دشنام دادن به خاطر یک اتفاق دردناک و غیرمنتظره مانند اصابت سر به یک جسم محکم و یا خوردن چکش به انگشتان دست هنگام کوبیدن میخ؛ دشنام گویی به منظور برقراری هویت گروهی و عضویت در یک گروه خاص و حفظ مرزهای آن گروه؛ ابراز همبستگی، اتحاد و همدردی با دیگران؛ ابراز صمیمیت و اعتماد (به ویژه ناسزاگویی زنان در حضور زنان دیگر)؛ دشنام گویی برای افزایش شوخ طبعی، تأکید و یا غافلگیرکنندگی؛ ناسزاگویی برای مستور ساختن ترس ها و ناامنی های فردی؛ دشنام گویی از روی عادت و یا به منظور برانگیختن خشم دیگران و تحریک آنها و درحقیقت به عنوان ابزاری برای تحقیر،توهین و یا ارعاب، دشنام دادن به منظور جلب توجه، خودنمایی و یا خودشیرینی و یا دشنام گویی به منظور قدرت نمایی و حتی گاه به عنوان شیوه کنار آمدن با استرس و تنش و تخلیه خشم و تسکین استرس.

روان شناسان اجتماعی بر این باورند که مردان بیش از زنان دشنام می دهند. آنان می کوشند تا از راه دشنام، هویت مردانه خود را ایجاد کنند. به نظر آنان اگر زنانی به بددهانی می پردازند و دشنام می گویند تلاش می کنند تا به این روش مانند مردان باشند و دست کم ازآنان کم تر نباشند. البته تحقیقات نشان داده که زنان پس از بددهانی و دشنام گویی، بیشتر از مردان احساس شرمندگی و گناه می کنند؛ به ویژه آن که در جامعه، دشنام دادن و بددهانی در مردان قابل پذیرش تر است.

پژوهش های بالینی نشان داده است که مغز با واژه های زننده، رکیک و قبیح، متفاوت با سایر لغات رفتار می کند. به طور کلی زبان در نیمکره چپ مغز و در قشر مخ، پردازش می گردد. اما دشنام ها در نواحی پایین تر مغز همراه با غرایز و احساسات پردازش می شود. از این رو می توان گفت که دشنام ها و ناسزاها بیش از آن که خاستگاه عقلانی داشته باشد با عواطف و احساسات ارتباط پیدا می کند و به همین سبب می تواند بسیار زیانبار باشد؛ زیرا عواطف و احساسات برخاسته از هیجانات زودگذری است که می تواند پشیمانی و اندوه را به دنبال آورد.

شگفت آن که تحقیقات نشان می دهد که انسان قادر است دشنام و واژه های رکیک را 4 برابر سریع تر از سایر لغات و واژگان به خاطر بسپارد و یا به کار گیرد. حتی برخی از روان شناسان بر این باورند که دشنام گویی پیش از پیدایش دیگر واژگان زبانی پدید می آید. از این رو می توان گفت که از نظر زمانی و تاریخی نیز دشنام بر زبان مقدم می باشد. چنان که افرادی که اقدام به یادگیری زبان دوم می کنند ابتدا واژه های زشت و رکیک آن زبان را می آموزند که این خود مسئله ای قابل توجه است.

این تحقیقات بیان می کند که بیشتر دشنام ها برگرفته از مسایل جنسی، اعضای تناسلی، کارکردهای بدن و یا مرتبط با مسایل و مباحث مذهب می باشد.

هم چنین دیده شده افراد هر میزان در جمع دوستان خود احساس صمیمیت و راحتی کنند، بیشتر دشنام می دهند. این عمل آنان بیانگر آن است که: «من در این جمع راحت و آزاد هستم و هر چه دلم بخواهد می توانم بگویم.»

آثار و پیامدهای دشنام گویی

برای دشنام گویی و ناسزا و بددهانی آثاری را می توان بیان کرد که از مهم ترین آن ها کاهش اعتبار و ارزش اجتماعی دشنام گو است. به ویژه اگر دشنام گویی در شخص به عنوان عادت درآید و شخص نتواند خود را مهار نموده و احساسات و هیجانات خویش را کنترل کند.

با نگاهی گذرا به پیرامون خود، می توان به سادگی دریافت که دشنام گویی و بددهانی از اعتبار و شأن گوینده کاسته و شخصیت و اعتبار اجتماعی او را زیر سؤال می برد. از این رو دشنام گویان در نزد دیگران از احترام کم تری برخوردارند و روابط اجتماعی شان با خطر جدی مواجه می شود.

کسانی که دشنام و ناسزاگویی به شکل عادت در آنان درآمده است، می بایست خود را درمان کنند؛ زیرا نشان دهنده عدم تعادل شخصیتی فرد و غلبه احساسات و عواطف بر عقل است. دشنام گویی نشان دهنده آن است که شخص روی رفتار و هیجانات خود کنترلی ندارد. این به معنای عدم خویشتنداری و ضعف شخصیتی و نیز عدم بلوغ هیجانی شخص می باشد که می بایست اصلاح و درمان گردد.

گسترش فرهنگ دشنام در جامعه افزون بر نشانه جهل، کم سوادی و نافرهیختگی جامعه، نشانه انحطاط فرهنگی در جامعه نیز می باشد؛ زیرا دشنام گویی نشانأ افراد بی تمدن، ناپخته و بی نزاکت است که آثار آن در فروپاشی اجتماعی و ایجاد تضاد و درگیری ها خود را نشان می دهد و موجب بروز خشونت در جامعه می گردد و گسترش و تداوم آن شرایط اجتماعی جامعه را بحرانی تر می سازد.

دشنام گویی موجب آزار روحی دیگران می شود و بی اعتنایی و بی توجهی به حقوق دیگران محسوب می گردد. دشنام به عنوان فرهنگ عمومی، سبب فساد و به ابتذال کشیده شدن زبان رسمی کشور می شود به گونه ای که واژه های اصیل، رسا و گوش نواز به فراموشی سپرده شده و واژه های رکیک، عامیانه و دشنام ها جای آنها را پر می کنند.

در محافل علمی دشنام و ناسزا، بحث ها را به مشاجره تبدیل می سازد. چنان که می تواند موضوع بحث آنها را تغییر دهد و از هدف مناظره علمی دور سازد. برای مثال فرض کنید در خلال بحث، بجای پاسخ: «نه» از «نه احمق» استفاده شود. از این لحظه به بعد خواهید دید که دیگر موضوع بحث هر چه که باشد فراموش و به رد و بدل دشنام میان مناظره کنندگان بدل می گردد.

دیدگاه قرآن درباره فحش و ناسزا

خداوند در قرآن می فرماید: و لاتسبوا الذین یدعون من دون الله فیسبوا الله عدوا بغیر علم کذلک زینا لکل امه عملهم ثم الی ربهم مرجعهم فیبنهم بما کانوا یعملون(انعام.108) معبود کسانی را که غیر خدا را می خوانند دشنام ندهید مبادا آنها (نیز) از روی ظلم و جهل خدا را دشنام دهند، این چنین برای هر امتی عملشان را زینت دادیم سپس بازگشت آنها به سوی پروردگارشان است و آنها را از آنچه عمل می کردند آگاه می سازد (و پاداش و کیفر می دهد) در تفسیر نمونه آمده است: هیچگاه بتها و معبودهای مشرکان را دشنام ندهید، زیرا این عمل سبب می شود که آنها نیز نسبت به ساحت قدس خداوند همین کار را از روی ظلم و ستم و جهل و نادانی انجام دهند.

به طوری که از بعضی روایات استفاده می شود جمعی از مؤمنان بر اثر ناراحتی شدید که از مسئله بت پرستی داشتند، گاهی بتهای مشرکان را به باد ناسزا گرفته و به آنها دشنام می دادند، قرآن صریحا از این موضوع، نهی کرد و رعایت اصول ادب و عفت و نزاکت در بیان را، حتی در برابر خرافی ترین و بدترین ادیان، لازم شمرد. دلیل این موضوع، روشن است، زیرا با دشنام و ناسزا نمی توان کسی را از مسیر غلط باز داشت، بلکه به عکس، تعصب شدید آمیخته با جهالت که در اینگونه افراد است، سبب می شود که به اصطلاح روی دنده لجاجت افتاده، در آئین باطل خود راسختر شوند، و براحتی زبان به بدگوئی و توهین نسبت به ساحت قدس پروردگار بگشایند، زیرا هر گروه و ملتی نسبت به عقاید و اعمال خود، تعصب دارد همانطور که قرآن در جمله بعد می گوید ما این چنین برای هر جمعیتی عملشان را زینت دادیم (کذلک زینا لکل امه عملهم).

و در پایان آیه می فرماید که بازگشت همه آنها به سوی خدا است، و به آنها خبر می دهد که چه اعمالی انجام داده اند.

ناسزاگویی در روایات

در روایات اسلامی نیز منطق قرآن درباره ترک دشنام به گمراهان و منحرفان، تعقیب شده و پیشوایان بزرگ اسلام به مسلمانان دستور داده اند همیشه روی منطق و استدلال تکیه کنند و به حربه بی حاصل دشنام نسبت به معتقدات مخالفان، متوسل نشوند، در نهج البلاغه می خوانیم که علی(ع) به جمعی از یارانش که پیروان معاویه را در ایام جنگ صفین دشنام می دادند می فرماید: انی اکره لکم ان تکونوا سبابین و لکنکم لو وصفتم اعمالهم و ذکرتم حالهم کان اصوب فی القول و ابلغ فی العذر. من خوش ندارم که شما فحاش باشید، اگر شما به جای دشنام، اعمال آنها را برشمرید و حالات آنها را متذکر شوید (و روی اعمالشان تجزیه و تحلیل نمائید) به حق و راستی نزدیکتر است و برای اتمام حجت بهتر.(تفسیر نمونه396.5.)

ریشه و خاستگاه دشنام و ناسزا

چنان که گفته شد ریشه ناسزاگویی را می بایست در عواطف و احساسات جست از این رو می توان اصلی ترین عامل را در دشنام گویی، خشم و غضب دانست؛ زیرا وقتی انسان از فردی ناراحت و خشمگین می شود و قصد آزار او را داشته باشد به او ناسزا و دشنام می دهد. دومین عامل و خاستگاه ناسزاگویی و دشنام و بددهانی، مسئله عادت است. هنگامی که انسان با فساق و فجار، اراذل و اوباش، افراد پست و فرومایه، مجالست و هم نشینی کند و با آنها رفیق و مأنوس گردد به تدریج روحیات، خلقیات و عبارات آن ها در او اثر می گذارد و از آن جا که سخنان عادی آن ها توأم با هرزه گویی و فحاشی به یکدیگر است به او هم سرایت می کند و ابتدا گهگاهی آن الفاظ رکیک را بر زبان جاری می سازد و به زشتی آن کلمات توجه دارد ولی بعد از مدتی قبح آن الفاظ از نظرش زائل شده و فحش دادن و فحش شنیدن برایش بصورت امری عادی در می آید و بجائی می رسد که در شرایط معمولی بطور ناخودآگاه این الفاظ زشت بر زبانش جاری می شود و کمتر سخنی می گوید که چاشنی آن فحش و ناسزا نباشد.

راه درمان و معالجه بیماری دشنام گویی

در روایات و اصول اسلامی راهکارهایی برای درمان این بیماری بیان شده است که عبارتند از:

1- انسان از مقدمات پیدایش غضب اجتناب کند تا نسبت به مؤمنان به خشم نیاید.

2- غضب خود را فرو نشاند و بر اعصاب خود مسلط شود.

3- از معاشرت با اهل فسق و فساد پرهیز نماید تا بتواند زبان خود را از فحش باز دارد.

روایاتی چند درباره دشنام گویی

1- امام صادق(ع) فرمود: «فحش دادن ظلم است و ظالم در آتش دوزخ قراردارد.»(1)

2- پیامبر(ص)- فرمود: «خداوند بهشت را حرام کرده بر هر دشنام دهنده بی آبروی بی حیائی که از آنچه می گوید و از آنچه به او گفته می شود باکی ندارد و متأثر و ناراحت نمی شود.»(2)

3- و نیز فرمود: «هرگاه شخصی را دیدید که نسبت به آنچه می گوید یا درباره او گفته می شود بی مبالات و بی تفاوت است پس همانا او یا زنازاده است و یا شیطان شریک او بوده است.»(3)

4- و نیز فرمود: «فحش به مؤمن مانند نزدیک شدن به مرگ است.»(4)

5- همچنین فرمود، فحش به مؤمن فسق، و جنگ با او کفر است.»(5)

چند نکته درباره ناسزاگویی

1- باید توجه داشت که سب یکی از ائمه به سب پیامبر، و سب پیامبر به سب خدا برمی گردد و سب خدا شرک بخدا و سب به پیامبر کفر به خدا است، و پیامبر(ص) فرمود هر کسی که علی را دشنام دهد مرا دشنام داده و هر کس مرا دشنام دهد خدا را دشنام داده است.(6)

2- پیامبر (ص) فرمود:«مردگان را دشنام ندهید، زیرا آن ها به آنچه پیش فرستاده اند می رسند پس اگر مومن باشند که مثل زندگان دشنام به آنها جایز نیست و اگر فاسق باشند با اعمال بدی که انجام داده اند خود را گرفتار و محروم از رحمت الهی ساخته اند، بنابراین، شما به آنان دشنام ندهید.»(7)

3- فحش دادن و هرزه گویی باعث می شود که خوبان و نیکان از فحش دهنده تنفر پیدا کنند و در نتیجه از او دوری گزینند و در عوض بدان و پستان دور او را بگیرند و غرق در فساد و تباهی شوند. امیر مومنان در این رابطه می فرماید:ازهر کلام زشت و سخن ناروا پرهیز کن زیرا با گفتن آن افراد پست به تو روی می آورند و کریمان از تو می گریزند. (8) 

4- دشنام دادن باعث کینه توزی و دشمنی می شود. شخصی از قبیله بنی تمیم به خدمت پیامبر رسید و عرض کرد مرا موعظه کنید. در بین مواعظ حضرت این جمله بود: به مردم فحش مده که باعث دشمنی آن ها می شود. (9) 

5- کسی که فحش دادن را شروع کرده از آن که جواب فحش او را می دهد ستمکارتر است. (10) 

6- یکی از بزرگترین تعالیم اخلاقی اسلام محترم شمردن مقدسات جامعه است. هر فردی وقتی برای چیزی قداست خاصی قایل شد به آن احترام می گذارد و از حریم آن دفاع می کند و بهیچ وجه راضی نمی شود که دیگری به مقدسات او اهانت کند و آن ها را به باد فحش بگیرد و کوچکترین توهینی به مقدسات او (هر چند پوچ و خرافی باشد) باعث می شود که او هم بخاطر تعصب جاهلی خود متقابلا به مقدسات مومنین فحش و ناسزا بگوید و به ساحت قدس الهی اهانت کند. 

قرآن برای حفظ مقدسات دینی از نیش زبان و گزند مشرکان، مومنان را از دشنام دادن به بتها بشدت منع می کند و می فرماید: نباید شما مومنان به بتهای آنان دشنام بدهید زیرا عکس العمل آنان نیز این خواهد بود که از روی جهالت و لجاجت معبود حقیقی و پروردگار شما را دشنام دهند. (انعام. 108)

امام صادق- علیه السلام- فرمود:«مراد ازدشنام به خدا دشنام به اولیاء خدا است» زیرا هر کس یکی از اولیاء خدا را دشنام دهد خدا را دشنام داده است که در نکته اول به آن اشاره شد.

مسعده بن صدقه از امام صادق (ع) سوال می کند که معنی کلام پیامبر (ص) چیست که فرمود:«شرک از حرکت مورچه بر روی یک سنگ صاف در شب تاریک مخفی تر است؟!» امام فرمود:«مومنان به بت های مشرکان دشنام می دهند و در نتیجه مشرکان هم به معبود مومنان ناسزا می گویند پس خداوند از دشنام به بت ها نهی فرموده تا کافران معبود مومنان را دشنام ندهند پس مومنان به واسطه دشنام به بت ها، مشرک می شوند در حالیکه خود نمی دانند. (11) 

به همین جهت ملاحظه می کنیم امیرمومنان (ع) هنگامی که در جنگ صفین شنید جمعی از اصحاب، معاویه و پیروان او را دشنام می دهند فرمود:«من دوست ندارم که شما فحاش باشید لکن اگر شما بجای دشنام اعمال و احوال آن ها را ذکر کنید به حق نزدیکتر و برای اتمام حجت بهتر است.» (12) 

7- یکی از بدترین موارد دشنام بعد از اولیاء الهی، دشنام به پدر و مادر است که به دو صورت می-باشد: 

الف) فرزند مستقیماً به پدر و مادرش دشنام دهد و به آنان ناسزا گوید که در قرآن از آن نهی شده است. (اسراء 23.) 

ب) فرزند به پدر و مادر دیگری فحش دهد او هم متقابلا به پدر و مادر او فحاشی کند. 

پیامبر(ص) فرمود:«کسی که به پدر و مادرش دشنام بدهد ملعون و دور از رحمت الهی است از حضرت سوال شد، چگونه انسان به پدر و مادرش دشنام می دهد؟ فرمود: شخص به پدر دیگری فحش می دهد او هم پدر او را دشنام می گوید(13) و در جای دیگر از حضرت سوال می شود آیا کسی پدر و مادر خود را دشنام می دهد؟ فرمود:«آری انسان پدر و مادر دیگران را دشنام می دهد و دیگری هم در مقام پاسخگویی به پدر و مادر او دشنام می دهد. (14)

پانوشتها

1-کافی، ج2، ص325، وسائل، ج11، ص330

2و 3- کافی، ج2، ص323، تحف العقول، ص416

4-کافی، ج2، ص359، وسائل، ج8، ص611

5-کافی، ج 2، ص360

6-امالی، ص97، عیون اخبار الرضا ص30

7-المحجه البیضاء، ج5، ص224

8-غرر الحکم، ف5، ح91

9-کافی، ج2، ص360، وسائل، ج 8 ص610

10-تحف العقول، ص435

11-وسائل الشیعه، ج11، ص498

12-نهج البلاغه، خطبه 199

13-المحجه البیضاء، ج5، ص218

14-همان ج3، ص377

 

حدیث در مورد گناه

حدیث (1) پیامبر صلى الله علیه و آله :

اَلضَّیفُ یَنزِلُ بِرِزقِهِ و َیَرتَحِلُ بِذُنوبِ اَهلِ البَیتِ؛

میهمان، روزى خود را مى‏ آورد و گناهان اهل خانه را مى ‏برد.

بحارالأنوار(ط-بیروت) ج 72، ص 461، ح 14 - جامع الاخبار(شعیری) ص 136

 

حدیث (2) پیامبر صلى الله علیه و آله :

کَفى‏ بِالمَرءِ إثماً اَن یَستَقِلَّ ما یُقَرِّبُ اِلى‏ اِخوانِهِ وَ کَفى‏ بِالقَومِ اِثماً اَن یَستَقِلّوا ما یَقرُبُ بِهِ اِلَیهِم اَخُوهُم؛

انسان را همین گناه بس، که آنچه را که تقدیم برادران میهمان خود مى ‏کند کم شمارد و میهمان را همین گناه بس، که آنچه را که میزبانشان براى آنها فراهم مى‏ کند کم شمارد.

محاسن ج 2، ص 414، ح 165

 

حدیث (3) امام صادق علیه السلام :

اِنَّ صِلَةَ الرَّحِمِ و َالبِرَّ لَیُهَوِّنانِ الحِسابَ و َیَعصِمانِ مِنَ الذُّنوبِ؛

صله رحم و نیکى، حساب (قیامت) را آسان و از گناهان جلوگیرى مى ‏کند.

کافى(ط-الاسلامیه) ج 2، ص 157، ح 31

 

حدیث (4) پیامبر صلى الله علیه و آله :

اَلذَّنبُ شومٌ عَلى غَیرِ فاعِلِهِ اِن عَیَّرَهُ ابتُلِىَ بِهِ وَ اِن اَغتابَهُ أَثِمَ وَ اِن رَضىَ بِهِ شارَکَهُ؛

گناه براى غیر گناهکار نیز شوم است، اگر گنهکار را سرزنش کند به آن مبتلا مى ‏شود، اگر از او غیبت کند گنهکار شود و اگر به گناه او راضى باشد، شریک وى است.

نهج الفصاحه ص 493 ، ح 1623

 

حدیث (5) امام سجاد علیه السلام :

وَ الذُّنُوبُ الّتى تُنزِلُ النِّقَمَ عِصیانُ العارِفِ بِالبَغىِ وَ التَطاوُلُ عَلَى النّاسِ وَ الاِستِهزاءُ بِهِم وَ السُّخریَّةُ مِنهُم ؛

گناهانى که باعث نزول عذاب مى‏شوند، عبارت‏اند از: ستم کردن شخص از روى آگاهى، تجاوز به حقوق مردم، و دست انداختن و مسخره کردن آنان.

وسایل الشیعه ج 16 ، ص 281 ، ح 21556

 

حدیث (6) امام صادق علیه السلام :

 لَسْتُ أُحِبُّ أَنْ أَرَى الشَّابَّ مِنْکُمْ إِلَّا غَادِیاً فِی حَالَیْنِ: إِمَّا عَالِماً أَوْ مُتَعَلِّماً، فَإِنْ لَمْ یَفْعَلْ فَرَّطَ، فَإِنْ فَرَّطَ ضَیَّعَ، وَ إِنْ ضَیَّعَ أَثِمَ، وَ إِنْ أَثِمَ سَکَنَ النَّارَ، وَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) بِالْحَقِّ.

دوست ندارم جوانانِ شما را جز در دو حالت ببینم : دانشمند یا دانش ‏اندوز . اگر جوانى چنین نکند ، کوتاهى کرده و اگر کوتاهى کرد ، تباه ساخته و اگر تباه ساخت ، گناه کرده است و اگر گناه کند ، سوگند به آن کس که محمّد صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏ آله را به حق برانگیخت ، دوزخ‏ نشین خواهد شد .

امالى (طوسى) ص 303، ح 604

 

حدیث (7) پیامبر صلى الله علیه و آله :

 مَوْتُ الْإِنْسَانِ بِالذُّنُوبِ أَکْثَرُ مِنْ مَوْتِهِ بِالْأَجَلِ وَ حَیَاتُهُ بِالْبِرِّ أَکْثَرُ مِنْ حَیَاتِهِ بِالْعُمُر

مرگ انسان‏ها در نتیجه گناهان، بیشتر از مرگ آنها در نتیجه فرا رسیدنِ اَجَل است و زنده ماندن انسان‏ها در نتیجه نیکى ‏هایشان، بیشتر از زندگى کردنشان به خاطر باقى بودنِ عمر است.

مکارم الاخلاق ص 362

 

حدیث (8) امام صادق علیه السلام :

 الذُّنُوبُ الَّتِی تُغَیِّرُ النِّعَمَ الْبَغْیُ وَ الذُّنُوبُ الَّتِی تُورِثُ النَّدَمَ الْقَتْلُ وَ الَّتِی تُنْزِلُ النِّقَمَ الظُّلْمُ وَ الَّتِی تَهْتِکُ السُّتُورَ شُرْبُ الْخَمْرِ وَ الَّتِی تَحْبِسُ الرِّزْقَ الزِّنَا وَ الَّتِی تُعَجِّلُ الْفَنَاءَ قَطِیعَةُ الرَّحِمِ وَ الَّتِی تَرُدُّ الدُّعَاءَ وَ تُظْلِمُ الْهَوَاءَ عُقُوقُ الْوَالِدَیْن‏

گناهی که نعمت ها را تغییر مى دهد، تجاوز به حقوق دیگران است. گناهى که پشیمانى مى آورد، قتل است. گناهى که گرفتارى ایجاد مى کند، ظلم است. گناهى که آبرو مى بَرد، شرابخوارى است. گناهى که جلوى روزى را مى گیرد، زناست. گناهى که مرگ را شتاب مى بخشد، قطع رابطه با خویشان است. گناهى که مانع استجابت دعا مى شود و زندگى را تیره و تار مى کند، نافرمانى از پدر مادر است.

علل الشرایع ج 2، ص 584 ، ح 27

 

حدیث (9) امام باقر علیه السلام:

 إِنَّ الْحُسَیْنَ صَاحِبَ کَرْبَلَاءَ قُتِلَ مَظْلُوماً مَکْرُوباً عَطْشَاناً لَهْفَاناً فَآلَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى نَفْسِهِ أَنْ لَا یَأْتِیَهُ لَهْفَانٌ وَ لَا مَکْرُوبٌ وَ لَا مُذْنِبٌ وَ لَا مَغْمُومٌ وَ لَا عَطْشَانٌ وَ لَا مَنْ بِهِ عَاهَةٌ ثُمَّ دَعَا عِنْدَهُ وَ تَقَرَّبَ بِالْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا نَفَّسَ اللَّهُ کُرْبَتَهُ وَ أَعْطَاهُ مَسْأَلَتَهُ وَ غَفَرَ ذَنْبَهُ وَ مَدَّ فِی عُمُرِهِ وَ بَسَطَ فِی رِزْقِهِ فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصار

حسین، بزرگ مرد کربلا، مظلوم و رنجیده خاطر و لب تشنه و مصیب ‏زده به شهادت رسید. پس خداوند، به ذات خود، قسم یاد کرد که هیچ مصیب ت‏زده و رنجیده خاطر و گنهکار و اندوهناک و تشنه‏ اى و هیچ بَلا دیده ‏اى به خدا روى نمى‏ آورد و نزد قبر حسین علیه السلام دعا نمى ‏کند و آن حضرت را به درگاه خدا شفیع نمى‏ سازد، مگر این‏که خداوند، اندوهش را برطرف و حاجاتش را برآورده مى‏ کند و گناهش را مى ‏بخشد و عمرش را طولانى و روزى‏ اش را گسترده مى ‏سازد. پس اى اهل بینش، درس بگیرید!

بحارالأنوار(ط-بیروت) ج 98 ، ص 46، ح 5

 

حدیث (10) امام على علیه السلام:

لَا تَکُنْ مِمَّنْ یَرْجُو الْآخِرَةَ بِغَیْرِ الْعَمَلِ إِلَى أَنْ قَالَ یَنْهَى وَ لَا یَنْتَهِی وَ یَأْمُرُ بِمَا لَا یَأْتِی الْحَدِیثَ.

از کسانى مباش که بى ‏عمل، به آخرت امید دارند از گناه باز مى ‏دارند، اما خود باز نمى‏ ایستند، به کارهایى فرمان مى ‏دهند که خود انجام نمى‏ دهند.

وسایل الشیعه ج 16 ، ص 151 ، ح 21214

 

حدیث (11) قال الباقر علیه السلام :

أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى شُعَیْبٍ النَّبِیِّ (صلی الله علیه) أَنِّی مُعَذِّبٌ مِنْ قَوْمِکَ مِائَةَ أَلْفٍ أَرْبَعِینَ أَلْفاً مِنْ شِرَارِهِمْ وَ سِتِّینَ أَلْفاً مِنْ خِیَارِهِمْ فَقَالَ (علیه السلام) یَا رَبِّ هَؤُلَاءِ الْأَشْرَارُ فَمَا بَالُ الْأَخْیَارِ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ دَاهَنُوا أَهْلَ الْمَعَاصِی وَ لَمْ یَغْضَبُوا لِغَضَبِی.

خداى تعالى به شعیب پیامبر وحى فرمود که: من صد هزار نفر از قوم تو را عذاب خواهم کرد: چهل هزار نفر بدکار را، شصت هزار نفر از نیکانشان را. شعیب عرض کرد: پروردگارا! بدکاران سزاوارند اما نیکان چرا؟ خداى عز و جل به او وحى فرمود که: آنان با گنهکاران راه آمدند و به خاطر خشم من به خشم نیامدند.

کافى(ط-الاسلامیه) ج 5 ، ص 56 ، ح1 - مشکاة الانوار ص 51

 

حدیث (12) امام على علیه السلام:

اِذا ظَهَرَتِ الجِنایاتُ ارتَفَعَتِ البَرَکاتُ؛

هرگاه گناهان آشکار شوند، برکت‏ها از میان مى ‏رود.

تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 458 ، ح 10465

 

حدیث (13) پیامبر صلى الله علیه و آله :

اضمنوا لی ستّا من أنفسکم أضمن لکم الجنّة أصدقوا إذا حدّثتم و أوفوا إذا وعدتم و أدّوا إذا ائتمنتم و احفظوا فروجکم و غضّوا أبصارکم و کفّوا أیدیکم.

شش چیز را براى من ضمانت کنید تا من بهشت را براى شما ضمانت کنم، راستى در گفتار، وفاى به عهد، بر گرداندن امانت، پاکدامنى، چشم بستن از گناه و نگه داشتن دست (از غیر حلال).

نهج الفصاحه ص 216 ، ح‏321 {شبیه این حدیث در معدن الجواهر ص 53 }

 

حدیث (14) امام صادق علیه السلام :

إِذا جاهَرَ الفاسِقُ بِفِسقِهِ فَلا حُرمَةَ لَهُ و َلا غیبَةَ؛

هرگاه شخص فاسق و گنهکار آشکارا گناه کند، نه حرمتى دارد و نه غیبتى.

امالی(صدوق) ص 39 ، ح 7 - بحارالأنوار(ط-بیروت) ج72، ص253، ح32

 

حدیث (15) امام صادق علیه السلام :

مَن لَهُ جارٌ و َیَعمَلُ بِالمَعاصى فَلَم یَنهَهُ فَهُوَ شَریکُهُ؛

هر کس همسایه اى را داشته باشد که گناه مى کند ولى او را نهى نکند، شریک در گناه اوست.

ارشادالقلوب(دیلمی) ص183

 

حدیث (16) امام على علیه السلام :

اَلحَیاءُ مِنَ اللّه‏ِ یَمحو کَثیرا مِنَ الخَطایا؛

حیا از خدا بسیارى از گناهان را پاک مى‏ کند.

تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 257 ، ح 5455

 

حدیث (17) پیامبر صلى الله علیه و آله :

یا على: خِدمَةُ العِیالِ کَفّارَةٌ لِلکَبائِرِ وَ تُطفى غَضَبَ الرَّبِّ، و َمُهُورُ الحُورِ العینِ، وَت َزیدُ فِى الحَسَناتِ وَ الدَّرَجاتِ یا علیّ لا یخدم العیال إلّا صدّیق أو شهید أو رجل یرید اللَّه به خیر الدّنیا و الآخرة

ای على: خدمت به خانواده، کفاره گناهان کبیره و خاموش کننده خشم خداوند و مهریه حورالعین و زیاد کننده حسنات و درجات است.ای علی خدمت نمیکند کسی به خانواده اش مگر صدیق یا شهید یا کسی که خدا خیر دنیا و آخرت را برای او می خواهد.

 جامع الاحادیث الشیعة (بروجردی) ج‏22، ص 306

 

حدیث (18) امام صادق علیه السلام:

اِنَّ اللهَ عَلِمَ اَنَّ الذَّنبَ خَیرٌ لِلمُومنِ مِنَ العُجبِ وَ لَو لا ذلک مَا ابتُلِیَ مُومِنٌ بِذَنبٍ اَبَداً

خداوند می دانست که برای شخص مومن گناه از عجب بهتر است و اگر این طور نبود، شخص مومن هیچ وقت آلوده به گناه نمی شد.

کافی(ط-الاسلامیه) ج 2، ص 313 ، ح 1

 

حدیث (19) امام على علیه السلام :

 أَشَدُّ الذُّنُوبِ مَا اسْتَهَانَ بِهِ [صَاحِبُهَا] صَاحِبُه‏

سخت ترین گناهان آن است که صاحبش آن را کوچک بشمرد.

نهج البلاغه(صبحی صالح) ص 535 ، حکمت 348

 

حدیث (20) امام صادق علیه السلام:

اَشَدُّ النّاس اجتهاداً مَن تَرَک الذُّنوبَ؛

کوشنده ترین مردم کسی است که گناهان را رها سازد.

من لا یحضر الفقیه ج 4 ، ص 395 ، ح 5840 - تحف العقول ص 489

 

حدیث (21) امام صادق علیه السلام:

 مَنْ صَلَّى رَکْعَتَیْنِ یَعْلَمُ مَا یَقُولُ فِیهِمَا انْصَرَفَ وَ لَیْسَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّهِ ذَنْبٌ.

هر کس دو رکعت نماز بخواند و بداند چه می گوید، از نماز فارغ می شود، درحالی که میان او و میان خدای عز و جل گناهی نیست.

کافی(ط-الاسلامیه) ج3 ، ص 266 ، ح 12

 

حدیث (22) پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم :

اَلعَبد... إِن قالَ فى أوَّلِّ وُضوئِهِ بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ طَهُرَت أعضاؤُهُ کُلُّها مِنَ الذُّنوبِ؛

اگـر بنـده ‏اى... در ابتداى وضویش، بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم بگوید همه اعضایش از گناهان پاک مى‏ شود.

تفسیر الامام العسکرى علیه السلام ص 521

 

حدیث (23) پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم :

مَن قَرَأ بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ کَـتَبَ اللّهُ لَهُ بِکُلِّ حَرفٍ أربَعَةَ آلافٍ حَسَنَةً و مَحا عَنهُ أربَعَةَ آلافِ سَیِّـئَةٍ و رَفَعَ لَهُ أربَعَةَ آلافِ دَرَجَةٍ؛

هر کس بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم را قرائت کند خداوند به ازاى هر حرفِ آن چهار هزار حسنه برایش مى ‏نویسد و چهار هزار گناه از او پاک مى ‏کند و چهار هزار درجه او را بالا مى ‏برد.

بحارالأنوار(ط-بیروت) ج 89، ص 258 - جامع الاخبار(شعیری) ص 42

 

حدیث (24) امام صادق علیه السلام :

 أَغْلِقُوا أَبْوَابَ الْمَعْصِیَةِ بِالاسْتِعَاذَةِ وَ افْتَحُوا أَبْوَابَ الطَّاعَةِ بِالتَّسْمِیَة

درهاى گناهان را با استعاذه (پناه بردن به خدا) ببندید و درهاى طاعت را با بسم اللّه‏ گفتن بگشایید.

الدعوات(راوندی) ص 52 ، ح 130

 

حدیث (25) رسول اکرم صلى‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله :

مَن اَصبَحَ لا یَهِمُّ بِظُلمِ اَحَدٍ غَفَرَ اللّه‏ُ مَا اجتَرَمَ؛

هر کس صبح کند و قصد ظلم کردن به کسى را نداشته باشد، خداوند جُرم و گناه او را مى ‏بخشد.

کافى(ط-الاسلامیه) ج 2، ص 332، ح 8

 

حدیث (26) امام صادق علیه السلام :

یَعیشُ النّاسُ بِاِحسانِهِم اَکثَرَ مِمّا یَعیشونَ بِاَعمارِهِم وَ یَموتون بِذُنوبِهِم اَکثَرَ مِمّا یَموتونَ بِآجالِهِم؛

مردم، بیشتر از آن‏که با عمر خود زندگى کنند، با احسان و نیکوکارى خود زندگى مى‏ کنند و بیشتر از آن‏که با اجل خود بمیرند، بر اثر گناهان خود مى‏ میرند.

دعوات (راوندى) ص 291، ح 33

 

حدیث (27) پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم :

مَن عَیَّرَ اَخاهُ بِذَنبٍ لَم یَمُت حَتّى یَعمَلَهُ؛

هر کس برادر [دینى] خود را به گناهى سرزنش کند، نمیرد، مگر آن‏که مرتکب آن شود.

نهج الفصاحه ص 751 ، ح 2920

 

حدیث (28) امام على علیه السلام :

مِن کَفّاراتِ الذُّنوبِ العِظامِ: اِغاثَةُ المَلهوفِ وَ التَّنفیسُ عَنِ المَکروبِ؛

یارى رساندن به ستمدیده فریاد خواه و شاد کردن غمناک، از کفّاره ‏هاى گناهان بزرگ است.

نهج البلاغه (صبحی صالح) ص 472 ، ح 24

 

حدیث (29) امام صادق علیه السلام :

اَوحَى اللّه‏ُ عَز َّو َجَلَّ اِلى مُوسى (علیه السلام) یا مُوسى(علیه السلام) لا تَفرَح بِکَثرَةِ المالِ وَ لا تَدَع ذِکرى عَلى کُلِّ حالٍ فَاِنَّ کَثرَةَ المالِ تُنسِى الذُّنوبَ وَ اِنَّ تَرکَ ذِکرى یُقسِى القُلوبَ؛

خداى عزّوجلّ به موسى علیه السلام وحى کرد: اى موسى! به زیادى ثروت شاد مشو و در هیچ حالى مرا فراموش مکن، زیرا با زیادى ثروت گناهان فراموش مى ‏شود و از یاد بردن من قساوت قلب مى ‏آورد.

کافی(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 497 ، ح 7

 

حدیث (30) امام محمدباقر علیه السلام فرمودند:

لا یَسلِمُ اَحَدٌ مِنَ الذُّنوبِ حَتّی یَخزُنَ لِسانَه؛

هیچ کس از گناهان سالم نمی ماند، مگر اینکه زبانش را نگه دارد.

تحف العقول ص 298 - بحارالانوار(ط-بیروـ) ج75، ص178

 

حدیث (31) امام محمد باقر علیه السلام:

لا تُنالُ وِلایَتُنا الّا بِالعَمَلِ و الوَرَع؛

کسی به ولایت ما نمی رسد مگر با عمل شایسته و خودداری از گناه.

صفات الشیعة ص 13

 

حدیث (32) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم:

لَا تَنْظُرُوا إِلَى صَغِیرِ الذَّنْبِ وَ لَکِنِ انْظُرُوا إِلَى مَنِ اجْتَرَأْتُم‏

به کوچکی گناه نگاه نکنید بلکه به چیزی [نافرمانی خدا] که برآن جرات یافته اید بنگرید.

کنز الفؤاد ج 1 ، ص 55

 

حدیث (33) امام علی علیه السلام:

لا تأمَن عَلَی نَفسِکَ صَغیرَ مَعصیةٍ فَلَعَلَّکَ مُعَذِبٌ عَلَیهِ.

خودت را از (عقوبت) گناه کوچک در امان مبین، چه بسا که به خاطر همان کیفر بینی

نهج البلاغه(صبحی صالح) ص 197 ، در خطبه 140

 

حدیث (34) امام علی علیه السلام:

مَن کَثُرَه فِکرُهُ فی المَعاصی دَعَتهُ إلَیها

کسی که زیاد درباره گناهان فکر کند گناهان او را به سوی خود بکشاند.

تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 186 ، ح 3543

 

حدیث (35) امام علی علیه السلام:

ما جَفَّتِ الدُّموعُ إلّا لِقَسوَةِ القُلوبِ و ما قَسَتِ القُلوبُ إلّا لِکَثرَةِ الذُّنوبِ.

چشم‏ها بی اشک نشد مگر به سبب سختْ‏دلى، و قلب‏ها سخت نشد مگر از زیادىِ گناه.

علل الشرایع ص 81 ، ح 1 - بحارالأنوار (ط-بیروت) ج 70 - ص354 ، ح 60

 

حدیث (36) امام صادق علیه السلام:

إنَّ العَبدَ إذا کَثُرَت ذُنُوبُهُ وَ لَم یَکُن عِندَهُ مِنَ العَمَلِ مَا یُکَفِّرُهَا ابتَلَاهُ بِالحُزنِ لِیُکَفِّرُهَا.

هر گاه گناهان بنده ای زیاد شود و عملی که آن گناهان را بپوشاند، نداشته باشد، خداوند او را به غم و اندوه مبتلا کند، تا کفاره گناهانش شود.

اصول کافی(ط-الاسلامیه) ج2 ، ص 444 ، باب تعجیل عقوبه الذنب، حدیث

 

تفسیر سوره غاشیه

مطلب حاضر، اثر منتشر نشده ای از استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری (ره) است که استاد، در این مطلب به تفسیر آیات اول تا یازدهم سوره غاشیه می پردازد.

ضمن تشکر از مسئولین انتشارات صدرا که این مطلب را در اختیار ما قرارداده اند اینک با هم این تفسیر را از نظر می گذرانیم:

بسم الله الرحمن الرحیم

هل اتیک حدیث الغاشیه . وجوه یومئذ خاشعه . عامله ناصبه . تصلی ناراً حامیه . تسقی من عین آنیه . لیس لهم طعام الا من ضریع. لایسمن و لایغنی من جوع. وجوه یومئذ ناعمه لسعیها راضیه . فی جنه عالیه . لاتسمع فیها لاغیه . (غاشیه ۱۱-۱)

سوره مبارکه غاشیه است که باز از سور مکیه قرآن است و مانند اغلب سوره های مکیه دارای آیاتی است کوتاه کوتاه، در آهنگ انذار و بیم دهندگی و ناظر به انسان و گناهان انسان در دنیا از یک طرف و به آثار گناهان در آخرت از طرف دیگر. با استفهام و پرسش آغاز می شود و مکرر گفته ایم که استفهام یا الفاظی که به صورت سؤال مطرح می شود حالت ابتدایی اینها (یعنی وقتی که یک عنایت فصاحت و بلاغتی در کار نباشد) همان سؤال عادی است. سؤال عادی یعنی یک کسی از کس دیگر چیزی را می پرسد که نمی داند، برای اینکه بداند. ولی این در حال عادی است یعنی یک سؤال ساده به این صورت است. انسان به منظورهای خاصی ]نیز از سؤال استفاده می کند.[ گاهی می خواهد یک مطلب را خیلی با قوت و نیرو وارد ذهن طرف کند.

به جای این که مطلب را به او القا کند می خواهد از خود او اقرار بگیرد. یا می خواهد تعجب او را برانگیزد. یعنی منظور ، سؤال نیست که از او جوابی بخواهد، منظور بیشتر این است که مثلا تعجب طرف را برانگیزد یا اقرار از او بگیرد. به عنوان مثال، در یک جلسه ای که عده ای حضور دارند، میان شما و یک نفر مجادله ای می شود، بعد آن شخص بر خلاف انتظار از کوره در می رود، حرفهایی را که نباید بزند می زند. جلسه تمام می شود. بعد شما در کوچه به یکی از حضار که او هم در آن جا بوده می رسید و می گویید دیدی او با ما چه کرد؟ معلوم است که او آنجا بوده و دیده، چشمهایش باز بوده گوشهایش هم باز بوده. دیده که او چه کرده، و شنیده که چه گفته است. انسان در حال عادی وقتی که این «آیا دیدی» را به صورت سؤال ذکر می کند سؤال واقعی است. ولی در یک چنین حالی وقتی می خواهد اظهارتعجب کند یا می خواهد اقرار بگیرد یا می خواهد این حرف خودش را از زبان طرف بشنود، به صورت سؤال مطرح می کند: دیدی چه گفت؟ دیدی این آدم چه کرد؟

خطاب به پیغمبر اکرم است: هل اتیک حدیث الغاشیه آیا داستان آن حقیقت فرا گیرنده به تو رسیده است؟ آیا داستان قیامت به تو رسیده است؟ مسئله این نیست که از پیغمبر سؤال کنند که آیا به تو رسیده یا نرسیده، مسئله این است که تعجب هر شنونده ای را برانگیزند که این چه داستان بزرگی است؟ کانه این داستان بزرگ آیا به گوشت خورده است؟ به ظاهر پیغمبر مخاطب است و در باطن همه انسانها: ای انسان آیا آن داستان بزرگ، داستان آن شیء فراگیرنده به تو رسیده است؟

● قیامت، حقیقتی در برگیرنده

در این جا از قیامت یا از حوادث قیامت به عنوان «غاشیه» نام برده شده است. غشیان به معنی فراگیرندگی است که در قرآن این کلمه زیاد به کار برده شده است به همین معنای در برگرفتن، احاطه کردن. دو عنایت در این جا ممکن است باشد که هر دو درست است. یکی اینکه ما در این عالم دنیا هیچ روزی و هیچ زمانی را نداریم که در برگیرنده همه مردمها باشد. همیشه هر زمانی یک عده کمی را در بر می گیرد، باقی دیگر را نه. روزهای گذشته، سال های گذشته و قرنهای گذشته مردمی را در برگرفته بود که مثلاً مردم زمان ما را در برنگرفته بود. قرن ما، ما را در برگرفته است، مردم گذشته و مردم آینده را در برنگرفته است.

ولی همه این متفرق ها در این سلسله زمان، در قیامت در یک وضع حاضر ] قرار دارند،[ گذشته و آینده به گونه ای هستند که آن ظرف همه مردم را در بر گرفته، اولین و آخرین را در برگرفته است. پس خیلی قضیه بزرگ است. او در برگیرنده است که همه مردم، اولین و آخرین را یکجا در برگرفته است. گذشته ها و آینده هایی که در دنیا گذشته و آینده بودند، این گذشتگی و آیندگی از میانشان برداشته شده است. این یک معنا، که در سوره اذا وقعت الواقعه و سوره های دیگر به آن تصریح شده است: قل ان الاولین و الاخرین. لمجموعون الی میقات یوم معلوم (واقعه ۰۵-۹۴) اولین و آخرین، «جمع شده» و «گردآورده شده» در آن میقات و میعادگاه معین ]هست.[ پس، از این جهت او غاشیه است.

● قیامت، روز احاطه گناهان بر اهل عذاب

از یک جنبه دیگر هم آن روز برای عده ای از مردم غاشیه است و آن این است که گناهان اهل عذاب بر آنها احاطه می کند، دور آنها را می گیرد چون هر عملی که انسان در این دنیا مرتکب می شود، چه خوب و چه بد، تجسم یافته آن را در آن جهان می بیند یعنی خود عملش را مجسم در آن جا می بیند. مثل کسی که فرزند تولید می کند و این فرزندان می آیند دور و بر انسان را می گیرند اعمال دور انسان را می گیرد، با این تفاوت که کسی که فرزند دارد یک یا چند فرزند دور او را می گیرد اما اعمال انسان میلیون ها عمل دور انسان را می گیرد.

عمل های خیر، آزادکننده و رهایی بخش انسان هستند، به منزله یک مرکوب برای انسان اند و به منزله پروبال برای انسان اند که انسان را پرواز می دهند و به حرکت در می آورند. اعمال شر بر عکس، مثل یک عده فرزندان افلیج اند که بار دوش انسان هستند و بر انسان احاطه می کنند و دور او را می گیرند آنچنان که دیگر منفذی برای وجود او باقی نمی گذارند.

در یک آیه قرآن می خوانیم که بلی من کسب سیئه و احاطت به خطیئته (بقره ۱۸) آن کسی که کسب گناه کرده است، اکتسابش همه گناه بوده و خطیئات و خطایای او بر او احاطه کرده اند. ولی ما راجع به کارهای خیر تعبیر «احاطه» نداریم. احاطه مانند این که کرم ابریشم می تند و کار می کند ولی به دور خودش می تند، آنقدر به دور خودش می تند و می تند که ناگهان در آن وسط، خودش خفه می شود. گناهان انسان مثل حالت همین کرم ابریشم است، یعنی مثل این است که انسان هر چه گناه می کند مرتب دارد به دور خودش دیوار می کشد اما دیوارهای آتشین، تا آنجا که آخرین منفذها را هم بر خودش می بندد و دیگر راه بیرون آمدن ندارد.

در مورد جهنم آمده است که و ان جهنم لمحیطه بالکافرین (عنکبوت ۴۵) ولی در مورد بهشت نگفته اند که بهشت محیط به ]مؤمنین[ است چون بهشت فضای باز و آزاد است نه زندان، و جهنم است که برای انسان زندان است. گناه، انسان را در زندان خودش محبوس می کند ولی طاعت به منزله بال است، انسان را با خودش حرکت و پرواز می دهد.

دو گروه مردم در قیامت:

۱) گروه اشقیا

در آن روز، آن روز غاشیه، آن روزی که همه مردم را در یک جا گرد آورده و آن روزی که گناهان اهل گناه بر آنها احاطه کرده است مردم دوچهره هستند. یعنی مردم را در دو چهره و در دو قیافه و از نظر کلی در دو گروه خواهی دید. گو این که گروه صلحا خودشان دو گروه هستند: گروه سابقین و گروه اصحاب یمین، ولی از یک نظر که حساب بکنیم گروه سعدا یک گروه اند و گروه اشقیا گروه دیگری؛ گروه مردود شده ها و شکست خورده ها و گروه موفق ها. اما درباره گروه اول می فرماید: وجوه یومئذ خاشعه چهره هایی سرافکنده، خاشع، شرمگین، شکست خورده. اینها چه کسانی و چگونه هستند؟ عامله ناصیه آیا اینها عمل نکرده اند یا عمل کرده اند؟ عمل کرده اند اما چه عملی؟ عملهایی کرده اند که جز نصب یعنی تعب و رنج و خستگی چیزی به آنها نرسیده. نتیجه اعمالشان فرسوده کردن خودشان است.

عامله ناصبه عمل کننده هایی ناصب، در تعب، فرسوده، رنج کشیده، خسته شده، دست خالی از نظر کار خیر. تصلی ناراً حامیه اینها می رسند یا می رسانند خود را (که باز همان تجسم اعمالشان است) به آتشی حامی، داغ. هر آتشی داغ است، ما آتش سرد نداریم، اما می خواهد بگوید که اگر آن آتش با آتشهای دیگر مقایسه شود این آتش های دیگر باید گفت آتش نیست، اینها آتش سردند آن، آتش گرم است. تسقی من عین انیه . تشنه است، که خداوند انسان را با فطرت سیری ناپذیر آفریده است که سیراب نمی شود مگر به معرفت خدا، وصال حق، ذکر خدا و یاد خدا. ولی چون آنچه که آشامیده اند حقیقت نبوده بلکه باطل بوده است، در آنجا از چشمه ای جوشان نوشانیده می شوند. لیس له طعام الا من ضریع.

● تغذیه روحی انسان از عمل خود

به کمک روایات از یک جهت و دلایل علمی از جهت دیگر، این مطلب مسلم شده است که آنچه در آن جهان هست جز مکتسبات این جهان چیزی نیست. مثلا در مورد غیبت چنین فرمود (ظاهراً حدیث نبوی است): الغیبه ادام کلاب النار غیبت خورش سگان جهنم است؛ یعنی آن کسی که امروز روحش دارد از غیبت تغذیه می کند ]الان به صورت یک سگ جهنمی درآمده و دارد از این مردار می خورد.[ این خودش یک حقیقتی است: انسان با هر عملی از اعمال خودش به نوعی روحا تغذیه می کند. وقتی که انسان دارد غیبت می کند خیال می کند که دارد حرف می زند و فقط به مخاطب تحویل می دهد، حساب آن را نمی کند که بیش از مقداری که دیگری تحویل می گیرد خودش تحویل می گیرد.

در ]تفسیر[ آیه سوره مطففین گفتیم که انسان نسبت به عمل خودش، هم عامل است هم معمول. آدم خیال می کند وقتی عمل می کند او عامل و عمل کننده است و عمل معمول است یعنی این فاعل است و او مفعول، این علت است و او معلول. قرآن می فرماید انسان هر عملی که مرتکب می شود، در همان حال که او علت است و عملش معلول، عملش هم علت است و خودش معلول. یعنی اگر او عمل را می سازد عمل هم او را می سازد. انسان از عمل خودش واقعا به نوعی تغذیه می کند، یعنی حرف زدن برای انسان نوعی چیز خوردن است، گوش کردن نوع دیگر چیز خوردن است، نگاه کردن نوع دیگر چیز خوردن است، فکر کردن نوع دیگر چیز خوردن است. تمام اینها غذا می شود ولی نه غذای جسمانی، غذای غیر جسمانی برای روح انسان. آن کسی که غیبت می کند همین الان به صورت یک سگ درآمده است و دارد گوشت دیگران را می خورد. این که فرمود غیبت خورش سگهای جهنم است یعنی شخص غیبت کننده همین الان که اینجا هست ]این گونه است[، الان به صورت یک سگ جهنمی درآمده است و دارد از این مردار می خورد (ولا یعتب بعضکم بعضا ایحب احدکم ان یأکل لحم اخیه میتاً)(حجرات۲۱) همین الان دارد مثل یک سگ که روی یک مردار افتاده است گوشت مردار را می خورد. در قیامت هم همین است.

ولی یک چیزهایی هست که انسان وقتی که با آنها تغذیه می کند زمانی که بیرون می رود واقعا احساس می کند که نیرو گرفت، پر و بال پیداکرد. انسان وقتی که از یک معلم یک درس یاد می گیرد، یک حقایقی را یاد می گیرد، حکمت عملی را یاد می گیرد، حکمت نظری را یاد می گیرد، مطلبی را می شنود که قلب او را روشن می کند، زمانی که از آن جا بیرون می رود حالتش درست حالت آدمی است که قبلا گرسنه بوده و رمق نداشته و بعد یک غذای مقوی خورده است (مثل کسی که روزه هفده ساعته را گرفته، بعد موقع افطار رسیده و یک غذای مقوی حسابی خورده، حس می کند که نیرو گرفته). با شنیدن این گونه حقایق و وارد شدن این امور در روحش واقعاً نشاط پیدا می کند. یا وقتی که انسان یک کار نیکی انجام می دهد: عبادتی می کند، قرآنی می خواند، دعایی می خواند، قدم خیری برای مردم برمی دارد، خدمتی می کند برای رضای خدا، احسانی می کند، بعد احساس سبک بالی می کند.

برعکس، آدم وقتی که مدتی مثلا دو ساعت غیبت می کند، در وقتی که غیبت می کند یک نوع لذت نفرت آوری هم دارد و یک لذت نفرت آوری می برد (مثل این که وقتی انسان یک شیء بدبو را دارد می خورد، هم لذت می برد هم از بویش متعفن است) ولی بعد از دو ساعت که کارش تمام می شود بیشتر احساس ناراحتی و اضطراب می کند. آن شبه غذاست. از آن نظر که انسان می خورد غذاست، از آن نظر که اگر تا قیامت هم بخورد سیر نمی شود بلکه گرسنه تر می شود شبه غذاست.

یوم نقول لجهنم هل امتلأت و تقول هل من مزید(ق۰۳) به جهنم می گوییم پر شدی؟ می گوید هنوز هم هست؟ بدهید. در این راه ها انسان این جور می شود؟ خودش تبدیل می شود به یک جهنم. اینها غذاست چون انسان می خورد، شبه غذاست چون در انسان سیری ایجاد نمی کند، هرچه می خورد انگار چیزی نخورده، بلکه گرسنه تر می شود و رنج بیشتری نصیبش می شود.

لهذا می فرماید برای اینها در آن جا هم طعامی نیست مگر از ضریع. ضرع و مضارع و مانند اینها به معنی «مشابه» است. ضریع در این جا یعنی چیزی شبه غذا. در عربستان یک نوع خار بوده است که تلخ و بدبو بوده که حیوان اگر از اینها می خورد هیچ تغذیه نمی کرد، به آن می گفتند ضریع، یعنی چیزی که شباهت به گیاه دارد ولی خاصیت گیاه را ندارد. آنچه که در آن دنیا هست چون در این دنیا اسم و لغت ندارد، قهراً یک لغتی که شبیه و نظیر آن باشد می آورند. آنها هم غذا و طعامی ندارند مگر از چیزی که شبیه غذاست، هم خوردنی است هم سیر نکردنی، چون بعد می فرماید: لایسمن ولایغنی من جوع تا آخر دنیا هم که از آن غذا بخوری نه یک ذره چاقت می کند و نه یه ذره گرسنگی ات را رفع می کند. اینها برخی چهره هاست.

۲) گروه سعدا

ولی چهره های دیگری نقطأ مقابل اینهاست: وجوه یومئذ ناعمه و چهره هایی در این روز ناعم و نعمت زاست، نعمت و انعام و رحمت از این چهره ها می بارد. آن چهره ها هر مقدار سرشکسته و ناراضی و پشیمان بودند، این چهره ها برعکس، راضی و خشنودند، لسعیها راضیه ولی به چه علت راضی است؟ این رضایت از کجا پیدا شده؟ آیا قرعه به نامش اصابت کرده؟ نه، آنجا قرعه کشی نیست. آیا همین جور بی حساب، یک مرغ روی سرشان پرواز کرده، گفته اند روی سر هر کس نشست ]او غرق در نعمت می شود و[ تصادفاً روی سر این نشست؟ نه، این حرفها نیست، بلکه لسعیها به دلیل مساعی، به دلیل اعمال، به دلیل کوششهایی که در دنیا کرده است (و ان لیس للانسان الا ما سعی (نجم ۹۳) این جا راضی و خشنود است، برعکس آن گروه اول که عامله ناصبه بود.

درباره اینها تعبیر «سعی» کرده، درباره آنها تعبیر «عمل». ولی آن جا می گوید عمل ناصب، عملهای خستگی آور و رنج آور. او هم عمل کرده ولی از عملش جز رنج نصیبش نشده، این عمل کرده ولی از عمل خودش رضا و خشنودی نصیبش شده است. به اعمال خودش که نگاه می کند راضی و خشنود است که ما وقت خودمان را تلف نکردیم، عمر خودمان را بیهوده صرف نکردیم.

● اصل سعی و عمل

یکی از اصول قرآن مجید اصل سعی و عمل است. آن آیه می فرماید: و ان لیس للانسان الا ما سعی. و ان سعیه سوف یری. از همه شاید واضح تر و روشن تر آیه سوره زلزله است که می فرماید: یومئذ یصدر الناس اشتاتا لیروا اعمالهم. فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره. و من یعمل مثقال ذره شرا یره (زلزله ۸-۶)

روزی که مردم صدور می یابند، صادر می شوند، بیرون می آیند، برای چه؟ برای این که اعمالشان به آنها ارائه داده شود. در نمایشگاه عمل، مردم احضار می شوند. می بینید که هرچندی یک بار نمایشگاهی تأسیس می شود، مثلا نمایشگاه کتاب یا نمایشگاه آثار صنعتی تأسیس می شود، مردم گروه گروه می روند برای اینکه در این نمایشگاه آثار ملت خودشان را ببینند یا در نمایشگاههای بین المللی می روند که آثار ملتهای دیگر را ببینند. گروه گروه مردم در آن نمایشگاه ها شرکت می کنند برای اینکه آثار و نتایج کارهای ملتهای مختلف را ببینند. قرآن می فرماید در آن نمایشگاه عمومی فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره. و من یعمل مثقال ذره شرا یره هر کسی به اندازه وزن یک ذره هم کار خیر کرده در آن نمایشگاه می بیند و هر کسی به اندازه وزن یک ذره هم کار بد کرده در آن جا می بیند؛ ذره ای گم نمی شود.

در سوره مبارکه اسراء می فرماید: من کان یرید العاجله عجلنا له فیها ما نشاء لمن نرید ثم جعلنا له جهنم یصلیها مذموما مدحورا. و من اراد الاخره و سعی لها سعیها و هو مؤمن فاولئک کان سعیهم مشکورا (اسراء ۹۱ و ۸۱)

هر کسی که طالب فقط نقد باشد و بگوید ما این حرفها را قبول نداریم، ما می خواهیم چهار روزی اینجا بخوریم و بچریم و زندگی بکنیم، هر کسی که فقط این عاجل را بخواهد و آینده و دور را نادیده بگیرد ما قول نمی دهیم که هر چه بخواهد حتما به او بدهیم ولی به هر کسی آن اندازه که بخواهیم می دهیم؛ دنیا را خواسته، ما هم روی حسابهایی برای هر که بخواهیم هر اندازه بخواهیم می دهیم؛ یعنی اینجا قول قطعی نیست، ای بسا طالب دنیا که به دنیایش هم نرسد. اما: و من اراد الاخره و سعی لها سعیها و هو مؤمن فاولئک کان سعیهم مشکورا کسی که عاقبت و آخرت را بخواهد (پس شرط اولش خواستن است) و سعی لها شرط دوم سعی و کوشش و عمل است آنهم حق سعی، آن اندازه که باید سعی و کوشش به خرج بدهد. شرط سوم هم ایمان است. این سه تا اگر در شخص جمع شد خدای متعال تضمین کرده. این جا دیگر نمی گوید ما نشاء لمن نرید بلکه می گوید: اولئک کان سعیهم مشکورا تضمین می کنیم و تخلف ندارد.

● در بهشت، اشیاء تابع اراده انسان است

حال اینجا می فرماید: لسعیها راضیه . فی جنه عالیه در بهشتی عالی و بلند و بلندقدر، یعنی چیزی که برای شما قابل تصور نیست. لاتسمع فیها لاغیه در آنجا سخن بیهوده ای هرگز نمی شنوی (این چهره ها نمی شنوند، یا تو نمی شنوی ای شنونده، ای مخاطب). از خصوصیات بهشت، گذشته از مسئله تجسم اعمال، این است که در آن جا خدای متعال به انسان یک اراده ای می دهد و اشیاء را تابع اراده انسان می کند به گونه ای که هر چه را که بخواهد، برایش حاصل و موجود می شود، یعنی در آنجا با اراده خودش می تواند اشیاء را بیافریند.

حتی حدیثی هست که این حدیث در یک تعبیری است که شاید برای بعضی اذهان سنگین باشد. نامه و خطاب می رسد از خدا به این بندگان به این عبارت: از حی قیوم نامیرا به حی قیوم نامیرا، از خدای زنده ای که قیوم است و آنچه اراده کند صورت می گیرد و هرگز نمی میرد، به انسان زنده نامیرای قیوم که خدا به او اجازه داده که هر چه بخواهد ایجاد شود، ایجاد بشود. تابع خواسته انسان است؛ آنچه را بخواهد از نعمت ها، ایجاد می شود.

آنگاه آن نعمت های به اصطلاح شبیه نعمت های دنیایی را که مردم در اینجا می فهمند ذکر می کند: در آنجا چشمه جاری، سریرهای مرفوع: تخت های پوشیده (یا سرورآور و بهجت افزا) و بلندمرتبه یا بلند قرار داده شده، مقامات خیلی عالی و بالا، جام های نهاده شده (اکواب موضوعه) و مخده و بالش های ردیف شده و فرش های گسترده شده، تمام اینها برای هر که بخواهد موجود است.

● نظام این عالم، دلیل آنچه که در آن عالم است

بعد که اینها را ذکر می فرماید، گویی بعضی افرادی که می شنوند برایشان عجیب می آید که آیا این همه نعمت می تواند وجود داشته باشد؟ می گوید نگاهی به دنیا بکنید، همین هایی که در دنیا وجود دارد نشانه های قدرت الهی و خواست الهی است: افلا ینظرون الی الابل کیف خلقت اینها به همین شتر دقت نمی کنند که چگونه آفریده شده، در وجود این موجود چه نظام ها، چه حکمت ها و چه حساب ها به کار رفته است؟ و الی السماء کیف رفعت به این آسمان نگاه نمی کنند، آسمان برافراشته شده، چگونه به این رفعت قرار داده شده؟ این همه ستارگان، این همه اشیاء همه آثار خلقت خداست. کوه ها را نمی بینند چگونه نصب شده و قرار داده شده اند؟ زمین را نمی بینند چگونه گسترده شده است؟ همه اینها هم با یک نظم و نظام معین است که اگر یک ذره حساب ها کم و زیاد شود اصلا عالم از هم می پاشد. پس نظام این عالم را ببینید و تدبیر الهی و حکمت الهی و علم الهی و اراده الهی و خواست الهی را در این اشیاء ببینید، وقتی که در اینجا ببینید، تصدیق شما آنچه ]را[ که در آنجا هست، ساده تر خواهد بود.

● پیامبر تذکردهنده است

فذکر انما انت مذکر. از این جا مخاطب پیغمبر است: ای پیغمبر وظیفه تو تذکر دادن، متنبه کردن، بیدار کردن است. مکرر گفته ایم که قرآن برای انسان قائل به یک فطرت الهی است یعنی قرآن همیشه بر این مطلب تکیه دارد که در نهاد همه انسان ها یک حس خدایی وجود دارد. به پیغمبر می گوید که تو آن حس خدایی را در مردم بیدار کن. فذکر انما انت مذکر وظیفه تو تذکر دادن است، لست علیهم بمصیطر تو مسلط بر آنها نیستی یعنی وظیفه تو این نیست که مردم را ]با جبر و زور به سوی دین بیاوری.[ اگر مردم گوش نکردند و اطاعت نکردند تو مسئولیت آنها را نداری، اختیار آنها را به تو نداده اند و تو مسئول آنها بیش از این که مذکر آنان باشی نیستی. یک وقت یک نفر را به شکلی مسئول قومی قرار می دهند که ]به او می گویند[ تو باید آنها را ]به سوی این دین[ بیاوری، به جبر هم که شده باید آنها را بیاوری. می گوید نه، مسئله دین مسئله جبر نیست، مسئله بیدار کردن است. تو باید به آنها تذکر بدهی، هر کس گوش کرد، کرد و هر کس گوش نکرد، نکرد.

فذکر انما انت مذکر. لست علیهم بمصیطر. الا من تولی و کفر. فیعذبه الله العذاب الاکبر. «الا من تولی و کفر» اگر استثناء از «فذکر انما انت مذکر» باشد معنایش این است که تو یک مذکر هستی و مردم هم همه به این تذکر تو متذکر می شوند مگر کسانی که آفت زده هستند، کسانی که به جای این که رویشان را به طرف تو بکنند پشتشان را به طرف تو کرده اند، کسانی که کافر شده اند و روی فطرت خودشان را پوشانده اند؛ تذکر تو نسبت به آنها فایده ندارد. و اما اگر استثناء از «لست علیهم بمصیطر» باشد معنایش این است که تو وظیفه نداری که با مردم به جبر و عنف رفتار بکنی مگر آنها که کافر ماجرایی کنند که آنگاه ما به تو در آینده اجازه جهاد خواهیم داد. فیعذبه الله العذاب الاکبر که خدا این جور پشت کنندگان و کافر ماجراها و پوشانندگان روی حقیقت را عذاب خواهد کرد به یک عذاب بزرگتر. ان الینا ایابهم. ثم ان علینا حسابهم بازگشت همه مردم به سوی ماست و حساب همه مردم هم بر عهده ماست. و صلی الله علی محمد و اله الطاهرین.

باسمک العظیم الاعظم الاعز الاجل الاکرم یا الله...

پروردگارا دلهای ما به نور ایمان منور بگردان، به ما صلاحیت تذکر و تنبه عنایت بفرما، توفیق دوری و تجنب از معاصی به همه ما کرامت بفرما، توفیق طاعت و عبادت و انجام وظایف خودت به همه ما کرامت بفرما. پروردگارا اموات ما مشمول عنایت و مغفرت خودت قرار بده.

منبع:سایت طلوع آفتاب

آثاروبرکات سوره های قرآن کریم

برای هریک از سوره های قران خواص متعددی ذکر شده است.

تمام سوره های قرآن دارای خواص زیادی است که دانستن آنها می تواند در حل بسیاری از مشکلات زندگی کارگشا باشد.

 

 

۱- فاتحه :

 

مال وثروت - زنده شدن مرده- آرام بخش درد ها- کلید بهبودی-برآورده شدن حاجات- درمان بیماری ها – رهایی از عزاب فرشتگان نوزده گانه- بخشش گناهان – راه رسیدن به بهشت جهت عبور از پل صراط – بخشایش گناهان پدر ومادر

 

2- بقره :

 

خواندن سوره بقره برای رزق اثر دارد .

 

از امام صادق (ع) منقول است که اگر این سوره را بنویسند و با خود دارند همه دردها زائل شود و اگر بر محموم بندند تب او از بین برود و اگر بر کودک بندند از شیر به آسانی گرفته شود .

 

 از امام صادق (ع) منقول است که اگر این سوره را هفت بار بر مصروع یا دیوانه بخوانند یا بنویسند و بر گردنش ببندند شفا یابد.

 

از حضرت علی (ع) منقول است که هرگاه چشم کسی آزرده باشد ، با اعتقاد کامل آیه الکرسی را بخواند البته شفا یابد .

 

خواندن آیه الکرسی روزی 21 مرتبه برای حافظه خوب است .

 

 امام صادق (ع) می فرماید : سفرت را با صدقه دادن آغاز کن و هنگامی که خواستی سفرت را آغاز کنی آیه الکرسی را بخوان .در هنگام شدائد و سختی ها و در مهمات بزرگ خواندن دوازده بار آیه الکرسی نافع است و تخلف ندارد.

 

 

 

۳- آل عمران:

 

درود فرشتگان – رفع آتش دوزخ – پر بار شدن درخت – سهولت زایمان رفع دیون آسان شدن مشکلات – ازدیاد روزی

 

۴- نساء :

 

پاداش الهی – حکم صدقه – رهایی از فشار قبر

 

۵- مائده :

 

استقامت در توحیداعطای حسنات – بخشش گناهان

 

۶- انعام :

 

رفع بیماری – ستایش فرشتگان تا روز قیامت – استجابت حا جات – نرفتن به دوزخ- محافظت فرشتگان از او – رفع ما لیخولیا – دفع بلایا

 

۷- اعراف :

 

رفع بازخواست روز قیامت – همنشینی با حضرت آدم – مقابله با درندگان و دشمنان

 

۸- انفال :

 

محافظت از نفاق – افتخار شیعه – شرمندگی دشمنان – شفاعت پیامبر در روز قیامت – محافظت در برابر تعدی – پیروزی در جنگ ها - درود فرشتگان – بخشندگی گناهان – ارتقای مقام

 

۹- توبه :

 

جلوگیری از نفاق – محافظت از دستبرد دزدان محافظت از آتش – اعطای حسنات – رفع جهل – تقرب به خدا – رفع پیری –آشکار شدن عیوب - اعطراف دزد

 

۱۱- هود علیه السلام :

 

اعطای حسنات – رستگاری روز قیامت – بر انگیخته شدن در گروه پیامبران – بخشوده شدن گتاهان – استعانات از خداوند – پیروزی بر دشمنان – بیمناک شدن دشمنان از او – مقام شهید یافتن در روز قیامت

 

۱۲- یوسف علیه السلام :

 

چهره زیبا یافتن – رفع هراس – صالح شدن – آسان شدن سختی مرگ

 

مقاوم شدن در برابر چشم زخم – یافتن قدرت و مکنت –برآورده شدن حاجات

 

۱۳- رعد:

 

رهایی ازصاعقه –ورود به بهشت شفیع شدن برای خانواده – کمک به انقلاب علیه ظالمان اعطای حسنات استقامت در روز قیامت

 

۱۴- ابراهیم علیه السلام :

 

رفع فقر وجنون ومصیبت – جلوگیری از گریه و وحشت کودک –گرفته شدن ازشیر مادر –اعطای حسنات – رفع ناراحتی کودکا ن

 

۱۵- حجر:

 

اعطای حسنات- رفع فقر و جنون ومصیبت –ازدیاد شیر زنان –ازدیاد رزق حسن خرید و فروش

 

۱۶- نحل:

 

عدم پرداخت تاوان –رفع هفتاد نوع بلا-استقرار در بهشت –ثمره دادن درختان –منغرض نمودن دشمنان –عدم بازخواست در روز قیامت

 

۱۷- اسراء (بنی اسرائیل):

 

شاهد ظهور حضرت قاِِِئم شدن –خطا نرفتن تیر –به سخن امدن کودک –قابل فهم شدن سختیها

 

۱۸- کهف:

 

بیدار شدن به موقع از خواب شهید از دنیا رفتن –بخشوده شدن گناهان –نورانی شدن –رفع تنگ دستی –امان یافتن از آزار-دور شدن آفات –در امان ماندن از فتنه دجا ل-قرار گرفتن در بهشت –کفاره شدن بر گناهان

 

۱۹- مریم:

 

به دست آوردن ثروت و فرزند –اصحاب عیسی شدن در قیامت –شوکت سلیمان یافتن درقیامت –اعطا حسنات-خواب های خوش دیدن –جلوگیری از دستبرد دزدان-رفع ترس-خیر و برکت درخانه –دور شدن حوادث ناگوار از خانه

 

۲۰- طه:

 

پاداش در آن دنیا ثواب مهاجرین وانصار را یافتن –شنیدن پاسخ مثبت در خواستگاری-ایجاد صلح –حفاظت در مقابل زورمداران –اجابت خاسته ها-خواستگار یافتن دختر –آسان شدن ازدواج

 

۲۱- انبیا:

 

دیدن عجایب در خواب –رفع بی خوابی

 

۲۲- حج:

 

تشرف به مکه –اهدای حسنات –سقوط حاکم ستمگر

 

۲۳- مومنون:

 

عاقبت به خیر شدن –به بهشت رفتن –تنفر از شراب

 

۲۴- نور:

 

بیمه شدن جان و دارایی و زنان –آمریزیده شدن-اعطای حسنات-

 

۲۵- فرقان:

 

رهایی ازعذاب دوزخ –محاسبه نشدن –رفتن به بهشت –مردن حیوان مورد نظر –عدم اتمام معاملات

 

۲۶- شعرا:

 

اولیای خداوند شدن –دچار مشکل نشدن –رفتن به بهشت –اعطای حسنات –خواننده ی کتب الهی شدن –شفا از بیماریها –دستیابی به گنج –در امان ماندن از درد آتش و سیل سخت آمدن طلاق بر زن

 

۲۷- نمل:

 

اعطای حسنات –در امان ماندن خانه از مار و حیوانات موذی

 

۲۸- قصص:

 

اعطای حسنات-شهادت به راستگویی- رفع درد ها وبیماری ها –رفع شکم درد ودرد طهال وکبد

 

۲۹- عنکبوت :

 

رفع گناهان –اعطای حسنات-رفع بیماری ها ودردها –شادابی قلب – خوش خوابیدن

 

۳۰- روم:

 

اعطای حسنات –یافتن گمشده –بیمار کردن دشمن

 

۳۱- لقمان :

 

حفاظت از شیطان – همنشینی با لقمان در قیامت –اعطای حسنات – رفع بیماری ها ودردها قطع خونریزی بدن – رفع بیماری درد ورنج

 

۳۲- سجده:

 

داده شدن ناممه عمل به دست راست –عدم بازخواست در روز قیامت – همنشینی با پیامبر و خاندانش در روز قیامت – ثواب راز ونیاز شب قدر –رفع بیماری تب –درمان سر درد ودرد مفاصل – درمان تب سه روزه

 

۳۳- احزاب:

 

قرار گرفتن کنار پیامبر وهمسرانش در روز قیامت –درامان بودن قبر –افزایش خواستگاران

 

۳۴- سباء:

 

حفاظت شب تا صبح توسط خداوند –کسب خیرات در دنیا وآخرت –داشتن همنشین سالم در روز قیامت –دور شدن حیوانات و حشرات –بری شدن از ترس

 

۳۵- فاطر:

 

ورود به بهشت –منکوب کردن مخالفین –رفع بیماری سردرد – جلوگیری از تخریب هنگام زلزله

 

۳۶- یاسین:

 

افزایش رزق وروزی حفاظت شدن در برابر خطرات وشیطان وافت ها - ورود به بهشت – غسل به دستان فرشتگان –مصونیت از فشار قبر-نورانیت- همراهی فرشتگان در پل صراط – مقام بالا نزد خداوند –ایستادن درکنار پیامبران –شفاعت شدن –بازخواست نشد ن- همنشینی با پیامبر(ص)-اعطای حسنات – مصون بودن در برابر فقر وبدهی و ویرانی و بلا وجنون وجزام و وسواس و...-تخفیف وحشت قبر –آمرزش وخشنودی خداوند –ثواب دوازده بار تلاوت قرآن – تقویت حافظه-پیروزی در مناظرات – مصونیت در برابر چشم زخم وحسادت وجن وانس وجنون وحشرات –ازدیاد شیر در زنان

 

۳۷- صافات :

 

تسهیل مرگ –مصون بودن در برابر آفات و بلایا – ازدیاد رزق – حفاظت از گزند شیطان – مبعوث شدن با شهیدان – اعطای حسنات – دیدن جنیان و عدم آسیب آنان – آرامش از اضطراب

 

۳۸- ص:

 

اعطای خیرات در دنیا و آخرت – ورود به بهشت – جلوگیری از گناهان صغیره و کبیره – آشکار کردن معایب حاکم یا قاضی-

 

۳۹- زمر:

 

شرف و بزرگی در دنیا و آخرت – مورد احترام واقع شدن – حرمت آتش دوزخ بر او- ورودبه بهشت – کسب سلام پیامبران و صدیقان – آمرزیده شدن –مورد ثنا و تشکر واقع شدن

 

۴۰- مومن (غافر):

 

بخشایش گناهان –کسب تقوا –خیردر اخرت –خرم شدن باغ- خیر وبرکت مغازه – شفای مالیخولیا – درمان دمل – رفع بیماری وحشت زدگی – التیام دل درد – درمان بی هوشی وغش –درمان دردطحال-

 

۴۱- فصلت (حم سجده):

 

نورا نیت در روز قیامت قیامت – سعا دت در زندگی دنیوی – اعطای حسنات درمان درد قلب- درمان چشم درد

 

۴۲- شوری (حمعسق):

 

نورانیت در روز قیامت – ورود به بهشت – رفع چشم درد – درود فرشتگا ن بر او –در امان بودن از گزند مردم –رفع خطرات سفر

 

۴۳- زحزف:

 

مصون بودن از گزند حیوانات زمین وفشار قبر – ورود به بهشت – عدم احتیاج به دارو –رفع مرض صرع

 

۴۴- دخان:

 

سهولت محاسبه در روز قیامت –پاداش ازاد کردن صد هزار فرد گرفتار- بخشیدن گناهان –رهایی از نیرنگ شیطان – خوابهای نیکو دید ن –رفع بیماری سر درد – ازدیاد ثروت – رونق تجارت –رهایی ازگزند حاکم –محبوبیت نزد مردم – رفع بیماری یبوست

 

۴۵- جاثیه:

 

ندیدن آتش جهنم ونشنید ن صدا وصیحه ی ان- همراهی حضرت محمد –ازبین رفتن ترس و وحشت در روز قیامت – پوشیده شدن زشتیها – در امان ماندن از قدرت زورمندان – محترم شدن نزد مردم – در امان ماندن از فتنه گران – نگهدار کودک خواهد بود

 

۴۶- احقاف :

 

در دنیا دچار وحشت نشدن -در امان ماندن روز قیامت – به تعداد انسانهای زمین ده حسنه نوشته وده گناه بخشوده وده مرتبه بر مقام او افزوده میشود –جسمی قوی یافتن –سالم ماندن در برابر بیماری های کودکانه – ارامش یافتن از زمان کودکی محبوب شدن نزد مردم – شنیده ها را درک کردن – تسکین و درمان بیماری ها

 

۴۷- محّمد صلّی الله علیه وآله وسلم :

 

هرگز مشرک نگردد – شک به دین راه نیابد – فقیر نشدن – نترسیدن از حاکم – مصون ماندن از شک در دین تا هنگام مرگ – هزار فرشته در قبرش نماز می خوانند – همراهی فرشتگان – در پناه خداوند و پیامبر قرار گرفتن – پس از برانگیخته شدن صورت پیامبر را دیدن – سیراب شدن از نهرهای بهشتی – مصون ماندن از امور ناپسند و بیماری ها – دوری جنیان از وی

 

۴۸- فتح:

 

بیمه شدن مال و ثروت و همسران و املاک- ورود به بهشت – مصون ماندن ازدزدان – پذیرفته شدن سخن وی نزد مردم – تویت حافظه – کسب خیرو برکت – رفع بیماری هراس – در امان ماندن از غرق شدن

 

۴۹- حجرات:

 

در شمار زایران پیامبر اکرم قرار گرفتن – اعطای حسنات – در امان بودن از وحشت جنگ – باز شدن درهای خیر و برکت – پیروزی در جنگها خروج شیطان از بدن - مصون ماندن از ترس – فزونی یافتن شیر مادر

 

۵۰- ق:

 

ازدیاد روزی – مثبت شدن نامه ی اعمال –سهولت مرگ –درمان صرع – ازدیاد شیر مادر

 

۵۱- ذاریات :

 

سا مان یافتن زندگی – ازدیاد روزی – روشن شدن قبر – اعطای حسنات – رفع درد درون – سهولت زایمان – آسان شدن مرگ

 

۵۲- طور :

 

اعطای خیر و برکت – دور شدن از عذاب الهی – رسیدن به بهشت – ازادی اسیر و زندانی – خوشایندی سفر – بهبودی عقرب گزیدگی

 

۵۳- نجم:

 

زنگی با اوصاف نیک – بخشایش گناهان – اعطای حسنات – شجاعت در برابر زورمندان جلب احترام حاکم – شجاعت در برابر شیاطین

 

۵۴- قمر (اقتربت):

 

رسیدن به بهشت – روسفیدی در قیامت – مورد احترام بودن در سفره ها – محبوبیت میان مردم – سهل شدن امور مشکل

 

۵۵- الرحمن :

 

شفاعت کردن در روز قیامت – شهید محسوب شدن –آسان شدن مشکلات- شفای چشم درد امنیت یافتن - سهل شدن امور مشکل – رفع بیماری آفات از خانه

 

۵۶- واقعه :

 

عزت در میان مردم – رفع بیماری بدبختی و فقر – همنشینی با حضرت علی علیه السلام - نورانیت وجه در هنگام ملاقات خداوند – خیر و برکت خانه – پیروزی و ثروت و موفقیت- بخشش گناهان – سهولت احتضار

 

نقل است که عثمان بن عفان بعیادت عبدالله بن مسعود رفت در مرضی که با آن فوت شد باو گفت که از چه شکوه داری گفت از گناهان خود گفت چه چیز میل داری گفت رحمت پروردگار خود گفت جهت تو طیب مرا بیمار کرده گفت:امر نکنم که بتو عطیه بدهند گفت در وقتیکه احتیاج داشتم بمن ندادی الحال که مستغیم میدهی گفت آنچه میدهم جهت دختران تو بوده باشد گفت ایشانرا بدان حاجتی نیست جهت اینکه من ایشانرا امر کردم بخواندن سوره واقعه و من شنیدم از حضرت رسول صلی الله علیه و آله که میفرمود هر که بخواند ای سوره را در هر شب نمیمیرد باو پریشانی هرگز و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام نقل است که هر که بخواند ین سوره را هر شب پیش از آنکه بخوابد ملاقات کند خدای عزوجل را در حالتی که روی آن شخص چون ماه باشد در وقت تمامی آن و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام منقولست که هر که مشتاق باشد به بهشت و به وصف بهشت این سوره را بخواند .

 

۵۷- حدید :

 

عدم عذاب در دنیا – رفع بلایا – درکظهور حضرت قا ئم علیه السلام – نعمت بهشت – آزادی زندانی – مصونیت در جنگ – التیام درد

 

۵۸- مجادله:

 

تسکین درد –حفظ د فینه – آرامش بیمار – مصونیت از حوادث ناگوار- رفع آفات از حبوبات

 

۵۹- حشر:

 

درود فرستادن کا ینات به او- در حکم شهید قرار گرفتن – مصون شدن از بلایا- اجابت خواسته ها- آسان شدن مشکلات تقویت حا فظه

 

۶۰- ممتحنه:

 

دفع فقر – نورانیت دیدگان – رفع جنون –درود فرشتگان – در حکم شهید قرار گرفتن – شفاعت شدن – درمان بیماری طحال – آسودگی در زندگی

 

۶۱- صف :

 

قرار گرفتن در صف فرشتگان و پیامبران – همنشینی حضرت عیسی علیه السلام - امنیت در سفرها

 

۶۲- جمعه :

 

پا داش بهشت - اعطای حسنات –رفع هراس – بخشودگی گناهان – رهایی از وسوسه های شیطان

 

از حضرت صادق علیه السلام منقولست که واجبست بر هر مومن هر گاه شیعه ما باشد که بخواند در نماز شب سوره جمعه و در نماز ظهر آن جمعه و منافقین را و هرگاه این را به عمل آورد چنان است که گویا عمل رسول خدا صلی الله را بجا آورده است و ثواب و جزای او بر خداوند بهشت است .

 

۶۳- منافقون :

 

رفتن به بهشت – رفع بیماری نفاق و شک – درمان دمل – رفع دردهای درونی – شفای بیمار – درمان چشم درد

 

۶۴- تغابن:

 

شفاعت شدن – به بهشت رفتن – همجواری پیامبر – درک ظهور حضرت قا ِِیم علیه السلام رفع مرگ ناگهانی – رفع شر حاکم

 

۶۵- طلاق:

 

رفع آ تش دوزخ –رسیدن به تو به ی نصوح – ایجاد فتنه در محل دشمن

 

۶۶- تحریم :

 

نصیب شدن توبه نصوح – شفای گزیده شده – درمان صرع – دفع لرزش- درمان بی خوابی –رفع بی پولی و قرض

 

۶۷- ملک (تبارک ) :

 

مصون بودن در روز قیامت – رفع عذاب قبر – پاداشی همچون پاداش شب قدر – مونس قبر – شفاعت شدن – رفع گرفتاری روح مردگان

 

از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام منقولست که هر که بخواند سوره الملک را در مکتوبه پیش از آن که بخواهد پیوسته اندر امان خدایتعالی خواهد بود تا داخل صبح شود و در امان خدای خواهد بود روز قیامت تا داخل بهشت شود قطب راوندی از بن عباس نقل کرده است که مردی خیمه زد بروی قبری و ندانست که آن قبر است پس خواند این سوره را پس شنید صحیحه زننده را گفت این سوره منجیر است پس این مطلب را بحضرت رسول اکرم عرض کرد آنحضرت فرمود آن سوره نجات دهنده است از عذاب قبر

 

۶۸- قلم :

 

رفع فقر – دفع عذاب قبر – رسیدن به ثواب اصحا ب کهف – رفع دندان درد – آسانی محاسبه درروز قیامت – حفظ جنین هوش و حافظه ی کودک

 

۷۰- معارج:

 

رفع بازخواست در روز قیامت – هم منزلی با حضرت محمدصل الله علیه و اله وسلم گشایش در کار زندا نی – رفع احتلام در خواب

 

۷۱- نوح علیه السلام :

 

قرار گرفتن در منزل پاکان ازدواج با حو ریه های بهشتی – اجابت دعا –مقدر شدن بهشت

 

۷۲- جن :

 

عدم ابتلا به چشم زخم و سحر و افسون ونیرنگ جنییان - رسیدن به اجر بزرگ – فرار جنییان – مصون شدن از گزند حاکم – رفع گرفتاریهای انسان – سهولت مشکلات

 

۷۳- مزمل :

 

زندگی پاک و نیکو در د نیا – مرگ راحت و خوب - رسین به اجرآزاد کردن فرد گرفتار- در خواب دیدن پیامبر علیه السلام –رفع بیماری سختی های دنیا وآخرت- اعطای حسنات

 

۷۴- مدثر :

 

مقامی نزدیک به مقام پیامبر علیه السلام – مصونیت از سختی وستم دنیا – اعطای حسنات – سعه قلب – افتخار حفظ قرآن

 

۷۵- قیامت :

 

همراه پیامبر علیه السلام از قبر برانگیخته خواهد شد – همراهی پیامبر علیه السلام تا عبور از پل صراط – شهادت دادن پیامبر علیه السلام و جبرئیل به ایمان او- نورانیت چهره در روز قیامت – فزونی رزق حفظ در برابر حوادث – محبوبیت نزد مردم – فروتن ساختن قلب – پاک دامن کردن انسان – از هیچ زور مداری نمی هراسد

 

۷۶- انسا ن (دهر):

 

همنشینی با پیا مبر – به ازدواج حورالعین در آمدن – پاداش بهشت و حریر گرفتن – قوی شدن نفس ضعیف – تسکین درد قلب – تندرستی – هر چه بخواهد پاداش گیرد – سود بردن بدن – نیرومند گشتن جان – قوت بخشیدن به اعصاب تسکین نگرانی و اضطراب

 

۷۷- مرسلات :

 

میان او و حضرت محمد آشنایی برقرار گردد – در زمره کسانی ست که به خداوند شرک نمی ورزند – قدرتمند گشتن بر د شمن در محاکمه – پیروزی بر دشمن – تسکین دل درد

 

۷۸- نبا ء :

 

مشرف شدن به خانه ی خدا – محا سبه در روز قیامت به اندا زه ی نوشتن سوره خواهد بود – رفتن به بهشت – دفع شپش – قدرت و هیبت یافتن – به خواب نرفتن – حفظ در برابر حوادث

 

۷۹- نازعات :

 

سیراب از دنیا رفتن – سیراب برانگیخته شدن – سیراب وارد بهشت شدن – در امان ماندن ا ز عذاب خدا وند – نوشیدن شراب گوارای بهشتی – در امان ماندن از گزند دشمنان

 

۸۰- عبس (اعمی):

 

قرار گرفتن زیر سا یه ی کرامت الهی دربهشت – حفظ از رسوایی درقیامت – درمان چشم درد و آب ریزش آن

 

۸۲- انفطار :

 

ازبین رفتن حجاب میان او وخدا وند در روز قیامت – مستور ماندن دشتی ها درقیامت – مانع رسوایی در قیامت – آزاد شدن اسیر – اصلاح شدن امر انسان در قیامت – بخشوده شدن گناهان – فزونی نور دیدگان – درمان چشم درد و تاری

 

۸۳- مطففین :

 

در امان ماندن از آتش جهنم – نو شیدن از شراب گواری بهشتی – مصون ماندن انبار از آفت ها – در امان ماندن شی از گزند حشرات

 

۸۴- انشقاق:

 

از بین رفتن حجاب میان او و خداوند - درامان ماندن از گرفتن نامه ی عمل از پشت سر – آسان شدن زایمان- درامان ماندن خانه وحیواناتاز گزندحشرات

 

۸۵- بروج :

 

در محشر همراه پیامبر و صالحان بودن – اعطای حسنات – نجات یافتن از گرفتاری – پاداش بزرگ – در امان ماندن از ترس - گرفتن از شیر آسان شدن بر کودک – در پناه خداوند بودن

 

۸۶- طارق :

 

مقام والا نزد خدا داشتن – در بهشت همنشین مومنین بودن اعطای حسنات – محافظت اشیاء- چرکی نشدن زخم – شفایافتن

 

۸۷- اعلی:

 

وارد شدن به بهشت از در دلخواه - فضیلت خواندن مصحف مو سی و ابراهیم علیه السلام را یافتن – دادن پاداش به او – تسکین درد گوش – رفع بواسیر – تسکین درد – شفای شکستگی

 

۸۸- غاشیه :

 

مشمول رحمت خدا واقع شدن- موصون ماندن از عذاب جهنم – محاسبه اسان –آرام شدن گریه نوزاد –آرام شدن حیوان سرکش –رفع بیماری دندان درد –صحت و سلامت در غذا

 

۸۹- فجر:

 

در قیامت همراه امام حسین بودن –بخشوده شدن گناهان –اعطای حسنات فرزند پسر –قرار دادن نور در قیامت –در امان ماندن از گزند هر چیز

 

۹۰- بلد:

 

مشهور شدن به نیکوکاری در دنیا –یافتن مقام بالا نزد خدا – همنشینی پیامبران و شهیدان در قیامت –در امان ماندن از خشم خدا –در امان ماندن کودک از بیماری –در امان ماندن از گردنه کوود-در امان بودن گریه کودک –دفع درد بینی در کودک –

 

۹۱- شمس:

 

شهادت دادن همه چیز به نفع او در قیامت –به بهشت رفتن به منزله صدقه دادن –موفق گشتن – عزیز شدن نزد مردم – افزایش رزق – آرام گرفتن لرز بدن

 

۹۲- لیل:

 

:شهادت دادن همه چیز به نفع او در قیامت- به بهشت رفتن – اعطای نعمت از جانب خدا – حل مشکلات – خوش خوابیدن – فضیلت تلاوت ربع قرآن – پذیرفته شدن نماز نزد خدا – اجابت حاجات – خواب خوب دیدن – بهبود یافتن صرع و بیهو شی

 

۹۳- ضحی :

 

شهادت دادن همه چیز به نفع او در قیامت- به بهشت رفتن – شفاعت حضرت محمد – اعطای حسنات – بازگشت گمشده – حفاظت شیئ مخفی

 

۹۴- انشراح :

 

شهادت دادن همه چیز به نفع او در قیامت- به بهشت رفتن – اعطای یقین و سلامتی – درمان سینه درد – درمان بند آمدن ادرار – رفع بیماری قلب درد – شفای زکام و سرماخوردگی –

 

۹۵- تین :

 

رسیدن به بهشت – رسیدن به پاداش بسیار – رفع ضرر غذا

 

۹۶- علق :

 

شهید از دنیا رفتن – همانند کسی است که در رکاب پیامبر جنگیده – پاداش تلاوت یک جزئ از قرآن – در امان ماندن از غرق شدن – در امان ماندن انبار از آفت دزد – دفع بلاهای سفر

 

۹۷- قدر :

 

گوئی در راه خدا جهاد کردن – بخشوده شدن گناهان – پداشی همچو یک ماه روزه گرفتن در رمضان – در امان ماندن انبار از آفت و دزد – همنشینی با بهترین مخلوقات در قیامت – درمان لرزه های اعضای بدن – در پناه خداوند بودن- حفظ اموال – افزایش برکت انبار غقله

 

۹۸- بینه :

 

بیزاری از مشرکان –پیوستن به دین محمد –در زمره مومنان برانگیخته شدن –اسان شدن محاسبه در روز قیامت قیامت –درمان لقوه –رسوا شدن دزد –درمان یرقان –درمان آب مروارید و پیسی-رفع هر نوع آماس –سود بخشیدن به زن باردار

 

۹۹- زلزال:

 

رفع زلزله –نمردن با بلایای دنیایی –خارج شدن اسان روح از بدن –رسیدن به منزلگه بهشتی –همراهی فرشتگان –رسیدن به پاداش تلاوت ربع قرآن –رسوا کردن دزد –رهایی از ترس –دفع لرزش بدن

 

۱۰۰- عادیات :

 

مبعوث و همنشین شدن همراه حضرت علی-رسیدن به پاداش تلاوت کل قرآن –ادای سریع قرض –رفع بیماری ترس و تشنگی

 

۱۰۱- قارعه:

 

در امان ماندن از دجال و آتش جهنم –سنگین گشتن ترازوی احسان –گشوده شدن در رحمت –فزونی رزق-اآسان گشتن کار برای انسان محروم –نیکو گشتن تجارت

 

۱۰۲- تکاثر:

 

رفع عذاب قبر –مقرر داشتن صواب صد شهید –ایستادن چهل ردیف فرشته در نماز با وی –رفع بازخواست –بخشوده شدن گناهان –در پناه خدا بودن

 

 

 

۱۰۳- عصر:

 

برانگیخته شدن با چهره خندان و درخشان در قیامت-اعطای حسنات –عاقبت به خیر شدن –از جمله پیروان حق و حقیقت شدن –حافظ اشیائ مدفون

 

۱۰۴- همزه:

 

دفع فقر –فزونی رزق-دفع مرگ بد –اعطای پاداش-درمان درد چشم

 

۱۰۵- فیل:

 

شهادت دشت ها بیابان ها و کوهها به نماز گزار بودن او در قیامت –بازخواست نشدن در قیامت –درامان ماندن از عذاب و مسخ نشدن در دنیا- توان اینکه هدفش را خورد سازد –به لرزه افتادن لشکر دشمن –قلب را قوت می دهد

 

۱۰۶- قریش:

 

سوار بر مرکب بهشتی برانگیخته شدن –اغطای پاداشی چون طواف خانه خدا و اعطکاف در مسجدالحرام –

 

۱۰۷- ماعون :

 

همانند کسی شدن که نماز و روزه اش مورد قبول خدا قرار گرفته-محاسبه نشدن در قیامت –بخشوده شدن گناهان –محافظت

 

۱۰۸- کوثر:

 

از حوض کوثر سیراب شدن –هم صحبتی با رسول خدا –اعطای پاداش –دیدن پیامبر در خواب

 

۱۰۹- کافرون:

 

رسیدن به ثواب تلاوت ربع قرآن –از شرک مبّرا شدن –بخشیده شدن گناهان او پدر و مادر و فرزندانش –سعادتمند شدن شهید مردن و شهید بر انگیخته شدن دور ماندن از گزند شیطان –در امان ماندن از وحشت قیامت –حفظ در هنگام در خواب –بر اورده شدن حاجات

 

۱۱۰- نصر:

 

پیروز شدن بر تمام دشمنان –بر انگیخته شدن با کتاب ناطق –پناه از گرمای دوزخ و آتش جهنم -به بهشت رفتن –گشوده شدن درهای خیر و برکت در دنیا-استجابت حاجات – ثواب کسی که در رکاب پیامبر ودر فتح مکّه بوده – پذیرفته شدن نماز در درگاه الهی

 

۱۱۱- لهب(مسد):

 

تنفر از ابو لهب –تسکین درد شکم در پناه خدا بودن

 

۱۱۲- اخلاص (توحید):

 

بخشوده شدن گناهان پنجاه سال –اعطای خیر در دنیا و آخرت - بخشیده شدن گناهان او پدر و مادر و فرزندانش –پس از مرگ فرشتگان و جبرئیل بر بدن او نماز می خوانند-در امان بودن از بدیهای مردم-رفع بیماری شر و زور –پذیرفته شدن توبه –حفاظت از او –گناه نکردن –همچون تلاوت یک سوم قرآن و تورات وانجیل و زبور بودن –در امان بودن مال و ثروت –دور شدن فقر از خانه –تلاوت آن مانند تلاوت تمام قرآن است –نجات از عذاب دوزخ خدا دوستار او خواهد بود –حافظ در برابر هر آفت و بلا بودن –تسکین درد شکم –اعطای پاداش –پیروزی بر دشمنان

 

۱۱۳- فلق:

 

در امان بودن از درد و بیماری –در امن بودن از بیماری کودکان و بیماری تشنگی و بیماری معده –محفوظ و سالم ماندن تا زمان مرگ –پاداش همچون کسی که حج واجب و عمره نموده و روزه گرفته مقرر داشتن دفع چشم زخم و بدی ها و بلایا- رسیدن به پاداش بزرگ همانند کسی که در مکه روزه گرفته بودن

 

۱۱۴- ناس:

 

در امان بودن از درد بیماری - امن بودن از بیماری کودکان و بیماری تشنگی و معده –در امان و حفظ خدا بودن –در امان بودن از گزند جنیان و وسوسه –پذیرفته شدن نماز . 

 

منبع: تبیان

لطفا به ادامه مطالب مراجعه فرمایید.

دلیل نزول سوره مبارکه توبه بدون بسم الله

چرا بین سوره های قرآن، سوره توبه " بسم الله الرحمن الرحیم" ندارد؟

این که چرا سوره توبه بدون "بسم الله" است را چگونگى شروع این سوره به ما مى دهد، زیرا این سوره در واقع با اعلان جنگ به دشمنان پیمان شکن، و اظهار برائت و بیزارى از آنها و پیش گرفتن یک روش محکم و سخت در مقابل آنان آغاز شده، و روشنگر خشم خداوند نسبت به مشرکین است؛ و لذا با «بسم الله الرحمن الرحیم» که نشانه صلح و دوستى و محبت و بیان کننده صفت رحمانیت و رحیمیت خدا است، در ظاهر تناسب ندارد.

این موضوع در روایتى از امام على(علیه السلام) نقل شده است.

مرحوم طبرسی از امام علی(ع) چنین نقل می کند که فرمودند: «لم تنزل "بسم الله الرحمن الرحیم" علی رأس سورة البرائة، لأن بسم الله للأمان والرحمة، ونزلت البرائة لرفع الأمان، والسیف فیه».(1(

گروهى نیز معتقدند چون این سوره در حقیقت دنباله سوره انفال است، زیرا در سوره انفال پیرامون پیمان ها سخن گفته شده، ودر این سوره پیرامون الغاى پیمان هاى پیمان شکنان بحث شده، لذا بسم الله در میان این دو ذکر نشده است؛ کأن این دو یک سوره اند.

روایتى نیز در این باره از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است: " قال(ع): الأنفال و براءة واحدة". (2(

البته مانعى ندارد که علت ترک «بسم الله» هر دو موضوع باشد، که به یکى در روایت نخست، و به دیگرى در روایت دوم اشاره شده است. (3(

سؤال: اگر سوره ی توبه دنباله ی سوره ی قبل از خودش است پس چرا اسم دیگری دارد و جداگانه است و پشت سر هم نیامده ؟

پاسخ: بیان چند نکته:

(1) باید توجه داشت که این قول، قول غیر مشهور است، و مشهور دانشمندان و مفسران قرآن، همان قول اول را ترجیح داده و انتخاب نموده اند.

(2) به اتفاق عالمان اسلام، تعیین ابتدا و انتهای سوره ها، توقیفی و به دستور خود پیامبر اکرم(ص) بوده است.

3) )قرآن کریم به صورت تدریجی و در طول 23 سال، در مناسبت های مختلف نازل شده است.

(4) سوره انفال از اولین سوره هایی بود که در مدینه نازل شد، ولی سوره توبه از آخرین سوره های نازل شده در مدینه است.(4(

5) )برای این سوره نام های متعددی بیان شده، از جمله:

"برائة"؛ و وجه تسمیه این سوره بدین نام آن است که سوره با این لفظ شروع شده، علاوه بر این که درباره اظهار برائت و بیزارى از کفار نازل گشته است.

"توبة"؛ و این نام بدان جهت است که ذکر توبه در آن بسیار شده‏ است.

سؤال: اگر این سوره بیان کننده این است که توبه کنیم و از آن جایی که توبه با رحمت و بخشش خدا قبول می شود پس آوردن بسم الله که نشانه ی رحمت خداست نباید مشکلی برای این سوره داشته باشه !

پاسخ: صحبت بر سر آیات آغارین سوره است که به نحو شدید و تند با مشرکین برخورد کرده و در واقع با اعلان جنگ به دشمنان پیمان شکن، و اظهار برائت و بیزارى از آنها شروع شده، و حکایت از خشم و غضب خداوند نسبت به مشرکین است.

لذا بیان موضوعاتی مانند توبه و ... در این سوره، منافاتی با این قول ندارد. هر کس توبه کند خداوند توبه پذیر و بخشنده است؛ ولی این گروه از کسانی اند که توبه کننده نیستند و به حدی رسیده اند که خداوند به آنها اعلان جنگ داده و نسبت به آنها اظهار برائت نموده است.

سؤال: برخی می گویند که دوآیه به آخر این سوره (توبه) اضافه شده است و خداوند حکیم به همین علت، از همان ابتدا و زمان نزول قرآن، به نحو معجزه گونه ای سوره توبه را بدون "بسم الله" قرار داد چون می دانست بعدا دو آیه به آخر آن اضافه می کنند؟!!!

در منابع تاریخی قران از جمله " تاریخ قران " دکتر رامیار آمده است که به هنگام جمع آوری قران برای هر کدام از آیات حداقل دو نفر شهادت می دادند ولی در خصوص آیات 128 و 129 سوره توبه تنها یک نفر شهادت داد که به ذوالشهادتین معروف بود.

پاسخ:چند نکته:

1) )معنای دیگر کلام شما، تحریف به زیاده، در قرآن است، که این ادعا به اتفاق علمای فریقین (شیعه و سنی) مردود است.

2)) در همان کتاب دکتر رامیار این مطلب نیز آمده است که قابل دقت است:

خود زید و همه صحابه هم آن دو آیه را می دانستند، این بود که آن دو آیه را در جای خود، در آخر سوره توبه قرار دادند. (5(

(3) واضح و روشن است که حافظان قرآن کریم بسیار بوده اند و خود زید از جمله حافظان قرآن بوده است و جمع آورى قرآن - به تعبیر علامه بلاغى - تحت نظارت هزاران نفر از حافظان قرآن صورت گرفته است.

به بیان دیگر، منظور از اقامه دو شاهد آن است که آن دو شهادت دهند که مکتوب و نوشته قرآنى در حضور پیامبر(ص) نوشته شده بوده؛ و یا آن که شهادت دهند، نوشته از وجوهى بوده است که قرآن به آن وجوه نازل گشته است.

ابوشامه مى گوید: مقصود آنان از آوردن دو شاهد این بوده که فقط عین آن چه را در حضور پیامبر نوشته شده بود احراز کنند و آن را بنویسند و به محفوظات اعتماد نکنند.

و به همین جهت زید ـ با آن که حافظ قرآن بود ـ در مورد آیه آخر سوره براءت گفت: آن را فقط نزد ابوخزیمه انصارى یافتم. منظور زید، یافتن این آیه به صورت نوشته و مکتوب بوده است و گرنه خود زید و بسیارى از صحابه آن را حفظ بوده اند. (6)

سؤال: آیا نپذیرفتن فریقین دلیلی یقینی است؟

همچنین چرا باوجود این که سوره ی توبه مدنی است (قبل از نصر، آخرین سوره ی نازل شده) چرا گفته اند این دو آیه اش مکی است؟ این دو آیه ی مکی نزد خزیمه (که از مدینه است) چه کار می کرد؟ چرا فقط نزد او بود؟ چرا مثل بقیه ی ایات دو شاهد نخواستند؟ چرا این دو آیه در همان سوره ای است که "بسم الله الرحمن الرحیم" ندارد؟

پاسخ: وقتی در مسائل گوناگون و حتی در مسائل مهمی مثل صفات خداوند و چگونگی تعلق آن به خدا، و ... اختلاف نظرهای مختلفی وجود دارد، مسلم است که اگر همه علمای شیعه و سنی در مسأله ای اتفاق نظر و وحدت قول داشته باشند، این خود دلیل مطمئنی بر این اثبات آن مسأله است.

توجه داشته باشید که موضوع، موضوعی درون دینی است، لذا اتفاق نظر عالمان دینی در این زمینه بسیار حائز اهمیت است.

اگر دقت نمایید روشن می شود که این گونه نبوده که ابوخزیمه انصاری، فقط این دو آیه را شنیده باشد و فقط مکتوب آن هم پیش او باشد، بلکه بقیه اصحاب هم آن آیات را می دانستند و حفظ بودند ولی به دنبال مکتوب و نوشته آن می گشتند که آن را نزد او یافتند. لذا این گونه نبوده که هیچکس تاکنون آن آیات را نشنیده بوده و فقط ابوخزیمه ادعا کرده و آنها هم در قرآن قرار داده اند.

مطلب دیگر این که بدون دلیل نمی توان چیزی را به خداوند نسبت داد لذا این که خداوند به این دلیل از همان ابتدا و زمان نزول در ابتدای این سوره "بسم الله" قرار نداده، نیاز به اثبات دارد و صرف ادعا فایده ای ندارد. در این زمینه هم دلیلی نیست چون غیر از معصومین علیهم السلام چه کسی است که از مراد الهی آگاه باشد، و از ایشان هم چنین چیزی اصلا نقل نشده است.

اگر به تفاسیر مراجعه نمایید روایات و نقل های متعددی می بینید که بیان می کنند این دو آیه از آخرین آیاتی است که در مدینه بر پیامبر گرامی نازل شده است.

ابوخزیمه انصاری به اعتبار و فرمایش رسول اکرم(ص) که به مناسبتی فرمودند شهادت دادن او به اندازه شهادت دو نفر محسوب می شود، به ذوالشهادتین (صاحب دو شهادت) شهرت یافت. در جمع قرآن نیز با استناد به همین فرمایش پیامبر، شهادت او را به اندازه دو شاهد حساب نمودند.

بنابر این: اولا این دو آیه مشکلی ندارند. ثانیا صرف وجود این دو آیه در این سوره، مستلزم این است که نتیجه بگیریم پس حتما دلیل نداشتن "بسم الله" بدین جهت است؟؟!!!! چنین ملازمه ای را چگونه می توان اثبات کرد؟؟!!!!

ثالثا اگر چنین ادعایی صحیح باشد پس باید طبق این ادعا، اگر در جای دیگری از قرآن هم ادعای تحریف به زیاده شده باشد باید نتیجه بگیریم که پس آن سوره هم نباید در ابتدایش "بسم الله" داشته باشد!!!

لذا می بینید که این ادعاها بی پایه و اساس است و ارزش علمی ندارد.

_________

(1) مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 4؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 727.

(2) البرهان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 727؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 4.

(3) تفسیر نمونه، جلد 7، صفحه 274.

(4) مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏5، ص 3.

(5) مقدمتان، ص 274؛ قرطبی، ج 1، ص 51؛ فتح الباری، ج 9، ص 12؛ به نقل از تاریخ قرآن، دکتر رامیار، ص 314.

(6) الاتقان، ج 1، ص 184؛ مناهل العرفان، ج 1، ص 252.

شیطان حقیقت تاریک و ظلمانی عالم هستی است که در برابر نور شریعت خدا قرار گرفته و علاوه بر اینکه خود را از نعمت بهشت و رضوان الهی محروم ساخته، دشمن قسم خورده ای است که قصد دارد انسان ها را نیز با خود همراه سازد و این شقاوت ابدی را برای آنان نیز رقم زند.

آدمی از بدو خلقت با شیطان همراه گشته، حتی انبیا نیز از شر دشمنی اش در امان نبوده اند: «وکذلک جعلنا لکل نبی عدوا شیاطین الانس و الجن» (انعام112.) از این رو انسان برای نجات از شر او و برای رسیدن به کمالات مطلوب خلقتش، به هدایت خالق هستی محتاج است؛ زیرا بر خلاف «ثنویین» که برای نور، خدایی و برای ظلمت، خدای دیگری معتقد بودند، اسلام و همه ادیان آسمانی و توحیدی، خالق خیر و شر را خداوند متعال می دانند. یعنی در مکتب توحیدی این خداوند است که هم آفریننده انسان و کمالات انسانی است و هم خالق شیطان و شرور.

بنابراین تنها خداوند است که می تواند ماهیت خیر و شر را به درستی به بشر معرفی کند و او ولی مومنان است که آنان را از ظلمت به سوی نور می برد (بقره. 257) لذا خداوند متعال پیامبران و کتاب های آسمانی را برای هدایت بشر و تمیز حق از باطل فرستاده و در آیات متعددی شیطان را دشمن آشکار انسان معرفی کرده همچون: «ان الشیطان للانسان عدو مبین» (بقره.168) و انسان ها را از خطر وسوسه های او بر حذر داشته است

. قرآن کریم تمام راه های ورودی شیطان ورا ه های مبارزه و نجات از وسوسه های او را معرفی کرده است که در نوشتار حاضر به برخی از این راه ها اشاره می شود.

1-ذکر و یاد خدا

تردیدی نیست که مبارزه با شیطان تنها با سلاح های الهی میسر است و انسان بدون آنکه از جانب پروردگار صاحب قوت و نور شود، نمی تواند در برابر ظلمت شیطان درون و بیرون و شیطان جن و انس سرفراز بیرون آید. از عواملی که رابطه انسان با معبودش را حفظ می کند و موجب می شود که انسان دائما در حضور پروردگار باشد و از او نور و قوت بگیرد. ذکر و یاد خدا است.

از دیدگاه قرآن کریم، غفلت، فراموشی و عدم بصیرت از مهم ترین عوامل نفوذ شیطان است. بنابراین این راهی که به بصیرت بینجامد، راه مبارزه با شیطان است. از این رو قرآن کریم یاد خدا را عامل بصیرت دانسته و فرموده است که پرهیزگاران هنگامی که شیطان به دور آنان می چرخد تا راهی برای فریبشان بیابد، به یاد خدا افتاده و بینا و بصیر می شوند و از شر شیطان در امان می مانند (اعراف.201)

«طائف» به معنی «طواف کننده» است، گویا وسوسه های شیطانی همچون طواف کننده ای پیرامون فکر و روح انسان پیوسته گردش می کنند تا راهی برای نفوذ بیابند، اگر انسان در این هنگام به یاد خدا و عواقب شوم گناه بیفتد، آنها را از خود دور ساخته و رهایی می یابد وگرنه سرانجام در برابر این وسوسه ها تسلیم می گردد.» (1)

ذکر عملی، بهترین ذکرها

نکته حائز اهمیت در اینجا این است که ذکر و یاد خداوند مراتب و اقسامی دارد، از قبیل ذکر زبانی، ذکر قلبی و ذکر عملی، بی تردید ذکر کامل، ذکری است که دارای هر سه مرتبه باشد. یعنی باید ذکر از قلب انسان نشات بگیرد، بر زبانش جاری شود و در عمل نیز به ترک معصیت و یا انجام تکلیف شرعی و عقلی بینجامد. در واقع ذکری که ریشه در توجه قلبی نداشته باشد، مانند جسم بدون روح و یا درختی بی ریشه است و ذکری که در عمل به ترک گناه یا انجام تکلیف نینجامد مانند درخت بدون میوه است.

هر چند ذکر قلبی مهم ترین ذکر است، لکن تردیدی نیست که ذکر عملی کامل ترین ذکر است؛ زیرا نتیجه و میوه ذکر زبانی و قلبی است و وجود میوه نشانگر وجود درختی سالم و ریشه دار است. از این رو می بینیم ائمه(ع) در روایات متعددی تذکر در آیه فوق را به ذکر عملی تفسیر کرده اند؛ در روایتی ابوبصیر از امام صادق(ع) درباره آیه فوق سوال کرد، حضرت فرمود: «بنده خدا بر انجام گناه اهتمام می ورزد، سپس متذکر شده و رها می کند و این است قول خدا که فرموده ناگهان بینا می شوند». (2)

علاوه بر این ذکر عملی یعنی یاد کردن خدا در هنگام معصیت سخت ترین مرحله یاد خدا است. لذا در روایت دیگری ابوبصیر از امام صادق(ع) نقل کرده که آن حضرت فرمودند: «از سخت ترین اعمال بندگان، انصاف، مواسات و کمک به براداران دینی و ذکر خدا در هر حال است. ابوبصیر گوید:از معنای یاد خدا در هر حال سوال کردم، حضرت فرمود: این است که یاد کند خدا را هنگام گناه، زمانی که اهتمام می ورزد که آن را انجام دهد. پس ذکر و یاد خدا بین او و بین گناه حائل می شود و این است معنای قول خداوند که فرموده «ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون».

اهمیت یاد خدا

درجه اهمیت یاد خداوند تا آن حد است که اگر شیطان بتواند این سلاح بزرگ را از انسان بگیرد، در واقع او را خلع سلاح کرده و قطعا بر او چیره خواهد شد و زمانی که شیطان بر او چیره شود، دیگر تمام توانش را به کار خواهد بست که انسان نتواند به درگاه الهی باز گردد و با معبود خویش از روی اخلاص و صفا سخن بگوید. قرآن کریم در این زمینه می فرماید: «شیطان بر آنان چیره شده و خدا را از یادشان برده است آنان حزب شیطان اند. آگاه باش که حزب شیطان همان زیانکاران اند.» (مجادله.19)

2-توکل به خداوند

یکی از مهم ترین راه های مبارزه با شیطان توکل به خداوند است. قرآن کریم در آیه 64 سوره اسراء خطاب به ابلیس می فرماید: «هر کدام از آنها را می توانی با صدایت تحریک کن! و لشکر سواره و پیاده ات را بر آنها گسیل دار! و در ثروت و فرزندانشان شرکت جوی! و آنان را با وعده ها سرگرم کن! و شیطان، جز فریب و دروغ، وعده ای به آنها نمی دهد.»

این آیه کریمه بیانگر آن است که خداوند متعال راه های متعددی را پیش روی ابلیس قرار داده تا بندگان سست ایمان را فریب دهد. لکن قطعا بندگان راستین که رو به سوی خداوند داشته و تکیه و توکلشان به او است، فریب شیطان را نمی خورند و از شر وسوسه های او محفوظند. لذا قرآن کریم در آیه بعدی (آیه 65 همان سوره) سلطه شیطان بر بندگان خود را که به او توکل کرده اند نفی کرده و توکل به خداوند را در این مسیر کافی دانسته است: «ان عبادی لیس لک علیهم سلطان و کفی بربک وکیلا».

در بینش توحیدی ما مسلمانان، نه ابلیس و نه هیچ موجود دیگری نمی تواند مستقل عمل کند. لذا هرگونه ضرری که از سوی ابلیس متوجه انسان شود باید با اذن پروردگار باشد. و بدیهی است که خداوند متعال نسبت به بندگان مومن که تنها به او توکل دارند، چنین اذنی به ابلیس نداده است که بتواند آنان را فریب دهد. قرآن کریم می فرماید: «نجوا، تنها از سوی شیطان است که می خواهد با آن، مؤمنان غمگین شوند ولی نمی تواند هیچ گونه ضرری به آنها برساند جز بفرمان خدا پس مؤمنان تنها بر خدا توکل کنند.»(مجادله.10)

توکل، یعنی از غیر خدا بریدن

توکل یکی از معارف بزرگ است که وجود آن در آدمی، از وجود کمالات بسیاری در او خبر می دهد. توکل این است که آدمی فقط خدا را مالک و تدبیر کننده عالم هستی بداند، تنها او را پرستش کند و تنها دل در گرو او داشته باشد. به طور کلی می توان گفت که توکل به معنای انقطاع کامل از غیر خداوند در دو حوزه اعتقاد و عمل است.

در این باره می توان به روایتی اشاره کرد که گفتگویی ملکوتی بین پیامبر(ص) و جبرئیل(ع) است و در بخشی از آن رسول خدا(ص) می فرماید: «گفتم: توکل بر خداوند عز وجل به چه معنا است؟ جبرئیل گفت: علم به اینکه غیر از خداوند، هیچ مخلوقی نه ضرر می رساند و نه نفع می دهد، نه چیزی می تواند عطا کند و نه از چیزی منع نماید، و اینکه انسان از مخلوق مأیوس باشد. پس وقتی بنده چنین باشد، برای احدی غیر از خدا عمل نمی کند، نه از احدی غیر خدا امید دارد و نه می ترسد، و از کسی غیر از خداوند طمعی ندارد. این است توکل.»(3)

بدیهی است که کسی که تنها به خداوند اعتماد و اتکال و تکیه دارد، وسوسه های شیطان و وعده های دروغین او نمی تواند، ذره ای در او تأثیرگذار باشد. زیرا انسان متوکل اصلاً رو به غیر خدا ندارد تا از غیر تأثیر پذیرد.

البته روشن است که توکل به معنای عدم استفاده از اسباب عادی و یا انزوا و گوشه گیری و مانند آنها نیست، بلکه معنای توکل این است که انسان برای هیچ چیز استقلال قائل نشود و تأثیر همه چیز را از خداوند بداند و در عین حال که با همین اسباب و علل مادی، عادی و ظاهری سر و کار دارد، لکن اعتماد و تکیه اش تنها به خداوند باشد نه به خود اسباب.(4)

3- استعاذه

از دیگر راه های مهم در مبارزه با شیطان، استعاذه یعنی پناه بردن به خداوند متعال است قرآن کریم در این باره می فرماید: «و هر گاه وسوسه ای از شیطان به تو رسد، به خدا پناه بر که او شنونده و دانا است.» (اعراف.200) نیز دستور داده که هنگام قرائت قرآن کریم از شیطان رجیم به خدا پناه ببریم (نحل.98)

معروف آن است ک هنگام استعاذه گفته می شود؛ «اعوذبالله من الشیطان الرجیم». البته استعاذه به شکل های دیگری همچون «اعوذبالله السمیع العلیم» نیز وارد شده است. لکن استعاذه منحصر در این الفاظ معروف نیست بلکه از خود گناهان و شرور نیز می توان استعاذه کرد، چنان که اهل بیت(ع) بسیار این کار را می کردند؛ مثلاً تعابیری از قبیل «اعوذبالله من امام ضل؛ پناه می برم به خدا از پیشوای گمراه»(5)، «اعوذبالله من الذنوب التی تعجل الفناء؛ پناه می برم به خدا از گناهانی که فنا و نابودی را تعجیل می کنند»(6) «اعوذبالله من جارالسوء؛ پناه می برم به خدا از همسایه بد»(7)، «اعوذبالله من النار؛ پناه می برم به خدا از آتش».(8)

اقسام استعاذه

استعاذه همچون ذکر دارای اقسام زبانی، قلبی و عملی است و در آن نیز نباید به استعاذه زبانی و حتی قلبی اکتفا کرد بلکه علاوه بر زبان باید انسان در عمل نیز به خدا پناه ببرد.

استعاذه عملی در مثال به مانند آن است که انسانی در بیابان خود را در معرض خطر شیر درنده ای ببیند و قلعه محکمی نیز در آنجا وجود داشته باشد، طبعاً انسان عاقل به هر زحمتی که شده خود را به قلعه می رساند تا از گزند شیر در امان ماند و اگر چنین نکند، یعنی خود را به قلعه نرساند، و خوراک شیر گردد، همه عقلا خواهند گفت که او دیوانه است.

در اعتقاد ما مسلمانان از سویی خطر ابلیس از خطر حیوان درنده بیشتر است زیرا خطر ابلیس، خطر دینی و آخرتی است که قابل مقایسه با خطر جانی و مالی نیست و شیطان با سرنوشت ابدی او بازی می کند. و از سوی دیگر قلعه ای محکم تر و امن تر از ایمان به خداوند وجود ندارد. چنان که در حدیث قدسی آمده است که خداوند فرمود: «لااله الاالله حصنی فمن دخل حصنی أمن من عذابی؛ لااله الا الله قلعه من است و هر کس که به قلعه من داخل شود از عذاب من درامان است.»

بنابر این به حکم عقل و شرع انسان باید برای محفوظ ماندن از شر شیاطین انس و جن تنها به خدا پناه برد و دراین استعاذه اش صادق باشد و فقط به استعاذه زبانی و قلبی اکتفا نکند. چرا که اگر کسی تسبیحی دست گیرد و در برابر شیر درنده بر زبان و قلبش مرتب بگوید: پناه می برم به قلعه از دست شیر درنده ولی عملاً از جای خود حرکت نکند و به سوی قلعه نشتابد، در چنگال شیر اسیر خواهد شد.

4- خوف از خدا

از جمله مهم ترین راه های مبارزه با شیطان و عوامل باز دارنده از گناه خوف از خدا است. خداوند متعال در قرآن کریم فرموده که این شیطان است که پیروان خود را می ترساند. از آنها نترسید! و تنها از من بترسید اگر ایمان دارید (آل عمران. 75) 

و در آیه ای دیگر به بازدارندگی خوف خدا از گناه اشاره کرده و فرموده است: و آن کس که از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوای نفس باز دارد، قطعا بهشت جایگاه او است.» (نازعات .40)

حال این سوال مطرح می شود که با توجه به اینکه خداوند ارحم الراحمین است، خوف از او چه معنا دارد؟

پاسخ این سوال را با نگاهی به روایتی از امام صادق (ع) بیان می کنیم؛ آن حضرت در تفسیر آیه «و لمن خاف مقام ربه جنتان؛ و برای کسی که از مقام پروردگارش بترسد، دو باغ بهشتی است.» (رحمن .46) فرمود: «کسی که بداند خدا او را می بیند و صدای او را می شنود و از رفتار و کردار او چه خیر باشد و چه شر، آگاه است و این اعتقاد او را از اعمال زشت باز دارد، او کسی است که از مقام پروردگارش ترسیده و نفسش را از هوی باز داشته است. (9)

بنابر این در حقیقت ترس از خدا معنا ندارد بلکه ترس از گناه است، چنان که مولا امیر مومنان (ع) فرمود: «لا یرجون منکم الا ربه و لایخافن الا ذنبه؛ (10) امید نداشته باشد احدی از شما مگر به پروردگارش و نترسد مگر از گناه خویش»

پس اگر کسی به درجه ای از معرفت و آگاهی برسد که گناه را عامل عذاب و بدبختی دنیا و آخر ببیند و مایه ننگی بداند، قطعا از آن وحشت خواهد داشت و بدیهی است که اگر کسی از چیزی بترسد از آن می گریزد. در این زمینه امام صادق (ع) فرمود: «ان من رجا شیئا طلبه و من خاف من شیء هرب منه؛ (11) کسی که به چیزی امید دارد قطعا آن را می طلبد و کسی که از چیزی می ترسد از آن می گریزد.»

5- بندگی و اخلاص

بندگی خداوند غایت آفرینش انسان است: «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» (ذاریات. 56) بنابر این اگر کسی خود را از قید بندگی هوا و هوس، شهوات ،حب دنیا، حب ریاست، حب ثروت و ... آزاد کند و خود را برای بندگی خداوند خالص کند، قطعا راه سلطه شیطان را بر خود بسته و با هدایت و حمایت پروردگار به سوی هدف خلقتش با قوت و قدرت حرکت خواهد کرد.

قرآن کریم یک بار در سوره «حجر» و بار دیگر در سوره «ص» قسم و سخن همراه با تأکید شیطان درباره گمراه کردن همه بندگان را نقل کرده است که: «لاغوینهم اجمعین» (ص 82) لکن شیطان نیز فهمیده است که نمی تواند بندگان مخلص خداوند را گمراه کند، لذا آنان را استثنا کرده و هر دو جا گفته است: «الا عبادک منهم المخلصین» (ص . 83) خداوند متعال نیز آن را تصدیق کرده و فرموده که این راه یعنی اخلاص در بندگی، صراط مستقیم من است: «حجر . 42) و خطاب به شیطان فرموده: «هرگز تو بر بندگانم تسلط نخواهی یافت. (اسراء . 65)

نکته قابل توجه در این آیات آن است که خداوند متعال لام «مخلصین» را فتحه داده نه کسره. تفاوت این دو واژه در این است که «مخلصین» - با فتحه - کسانی هستند که خداوند متعال آنها را خالص کرده و آنان را از هرگونه گناه و معصیت و خطا مصون داشته و آنان را برای هدایت خلقش برگزیده است. ولی واژه «مخلصین» - با کسره - انسان های غیر معصومی هستند که با تبعیت از معصومان (ع) در عبادت و بندگی خداوند، راه اخلاص را می پویند. از این رو اخلاص در انبیا، اولیا و ائمه (ع) اخلاص اصلی است و اخلاص در دیگران، اخلاص تبعی است.

در هر صورت اخلاص، بهترین و مطمئن ترین راهی است که اگر بندگان خدا بدان گام نهند، از هرگونه آسیب شیطان لعین در امان خواهند بود و چتر حمایت پروردگار برسرشان سایه خواهد افکند. در این صورت است که انسان با تمام وجود صداقت قول خدای متعال را خواهد یافت که فرموده: «نیرنگ شیطان ضعیف است؛ ان کید الشیطان کان ضعیفا» (نساء .76)

[ مرکز فرهنگ و معارف قرآن ]

پانوشتها:

1- تفسیر نمونه، ج 7، ص 66

2- کافی، ج 2، ص 434، حدیث 7

3- بحار الانوار، ج 66، ص 373، معانی الاخبار، ص 260، وسائل الشیعه ج 15، ص 194 

4- ر، ک: المیزان، ج 11 ص 216

5- کافی، ج 1، ص 356

6- همان، ج 2، ص 347

7- همان ج 2، ص 669

8- همان، ج 6 ص 322

9- همان، ج 2، ص 70

10- نهج البلاغه، ص 482، حکمت 82

11- کافی، ج 2، ص 68

دانلودترتیل 26قاری مشهورایرانی ومصری

استادمصطفی اسماعیل

استادمحمدصدیق منشاوی

استادعبدالباسط۱رادیومصر

استادعبدالباسط ۲رادیوکویت

استادعبدالباسط۳رادیو عربستان

استادمحمودخلیل حصری۱رادیو مصر

استادمحمودخلیل حصری۲(صوت القاهره،قصرمدمنفضل)

استادمحمودخلیل حصری۳(صوت القاهره،توسط مدمنفضل)

استادحصری۴رادیو عربستان

استادمحمدعلی النبارادیومصر

استادابوالعینین شعیشع

استادمحمودعبدالحکم

استادمحمدشحات انور

استادعنترسعیدمسلم

استادمحمدخوطی

استاداحمدعامر

استاداحمدرزیقی

استاداحمدنعینع

استادغلوش-صیاد-طبلاوی(ختم مشترک)

استادمحمودطبلاوی

استادعبدالوهاب طنطاوی

بسمه تعالی
به پایگاه قرآنی قدیر خوش آمدید.

تبلیغات
نویسندگان

هدایت به بالای صفحه