پایگاه قرآنی بشرا

سلام خوش آمدید
تحقیق درباره امام صادق علیه السلام

شهادت امام جعفر صادق(ع)را به عموم شیعیان جهان تسلیت عرض می نمایم. 

نام: جعفر (به معنى نهر جارى پرفایده) 
کنیه: ابو عبداللّه لقب: صادق 
پدر: حضرت محمد بن على (ع) 
مادر: معروف به ام فروه، دختر قاسم بن محمد بن ابى بکر 

تاریخ ولادت: یکشنبه 17 ربیع الاول ، سال 83 هجرى 

مکان ولادت: مدینه مدت عمر مبارک : 65 سال 
علت شهادت: مسمومیت قاتل ملعون: منصور دوانیقى (خلیفه عباسى) 

زمان شهادت: یکشنبه 25 شوال ، سال 148 هجرى 

مدفن مطهر: قـبـر شریفش در قبرستان بقیع (واقع در مدینه منوره) در کنار قبر پدر و جدّ و عمویش امام حسن مجتبى (علیه السلام) مى باشد. 



زندگینامه امام جعفر صادق(ع) 

امام جعفر صادق (ع) در پگاه روز جمعه یا دوشنبه هفدهم ربیع الأول سال 80 هجرى، معروف به سال قحطى، در مدینه دیده به جهان گشود. اما بنا به گفته شیخ مفید و کلینى، ولادت آن حضرت در سال 83 هجرى اتفاق افتاده است. لیکن ابن طلحه روایت نخست را صحیح ‏تر میداند و ابن خشاب نیز در این باره گوید: چنان که ذراع براى ما نقل کرده، روایت نخست، سال 80 هجرى، صحیح است. وفات آن امام (ع) در دوشنبه روزى از ماه شوال و بنا به نوشته مؤلف جنات الخلود در 25 شوال و به روایتى نیمه ماه رجب سال 148 هجرى روى داده است. با این حساب مى‏توان عمر آن حضرت را 68 یا 65 سال گفت که از این مقدار 12 سال و چند روزى و یا 15 سال با جدش امام زین العابدین (ع) معاصر بوده و 19سال با پدرش و 34 سال پس از پدرش زیسته است که همین مدت، دوران خلافت و امامت آن حضرت به شمار میآید و نیز بقیه مدتى است که سلطنت هشام بن عبد الملک، و خلافت ولید بن یزید بن عبد الملک و یزید بن ولید عبد الملک، ملقب به ناقص، ابراهیم بن ولید و مروان بن محمد ادامه داشته است. 

کنیه مادر امام (ع) را ام فروه گفته ‏اند. برخى نیز کنیه او را ام القاسم نوشته و اسم او را قریبه یا فاطمه ذکر کرده ‏اند. کنیه آن حضرت ابو عبد الله بوده است و این کنیه از دیگر کنیه ‏هاى وى معروف‏تر و مشهورتر است. محمد بن طلحه گوید: برخى کنیه آن حضرت را ابو اسماعیل دانسته ‏اند. ابن شهر آشوب نیز در کتاب مناقب می ‏گوید: آن حضرت مکنى به ابو عبد الله و ابو اسماعیل و کنیه خاص وى ابو موسى بوده است. 

لقب امام صادق (ع) 
آن حضرت القاب چندى داشت که مشهورترین آنها صادق، صابر، فاضل و طاهر بود. از آنجا که وى در بیان و گفتار راستگو بود، او را صادق خواندند. 

فضایل امام جعفر صادق (ع) 

مناقب آن حضرت بسیار است که به اختصار از آنها یاد می ‏کنیم. فضایل امام صادق بیش از آن است که بتوان ذکر کرد. جمله ای از مالک بن انس امام مشهور اهل سنت است که: «بهتر از جعفر بن محمد، هیچ چشمی ندیده، هیچ گوشی نشنیده و در هیچ قلبی خطور نکرده است.» از ابوحنیفه نیز این جمله مشهور است که گفت: «ما رأیت افقه من جعفر بن محمد» یعنی: «از جعفر بن محمد، فقیه تر ندیدم.» و اگر از زبان خود آن حضرت بشنویم ضریس می گوید: امام صادق در این آیة شریفة: کل شیء هالک الا وجهه، یعنی: «هر چیز فانی است جز وجه خدای متعال،» فرمود: «نحن الوجه الذی یوتی الله منهم» یعنی «ماییم آیینه ای که خداوند از آن آیینه شناخته می شود.» بنابراین امام صادق (ع) فرموده است او آیینه ذات حق تعالی است. 

شیخ مفید در ارشاد مى‏نویسد: علومى که از آن حضرت نقل کرده‏ اند به اندازه ‏اى است که ره توشه کاروانیان شد و نامش در همه جا انتشار یافت. دانشمندان در بین ائمه (ع) بیشترین نقل ها را از امام صادق روایت کرده ‏اند. هیچ یک از اهل آثار و راویان اخبار بدان اندازه که از آن حضرت بهره برده ‏اند از دیگران سود نبرده ‏اند. محدثان نام راویان موثق آن حضرت را جمع کرده ‏اند که شماره آنها، با صرف نظر از اختلاف در عقیده و گفتار، به چهار هزار نفر مى‏رسد. 

بیشترین حجم روایات، احادیثی است که از امام صادق (ع) نقل شده است، اهمیت معارف منقول از جعفر بن محمد (ص) به میزانی است که شیعه به ایشان منسوب شده است: ”شیعه جعفری“. کمتر مسئله دینی (اْعم از اعتقادی، اخلاقی و فقهی) بدون رجوع به قول امام صادق (ع) قابل حل است. کثرت روایات منقول از امام صادق (ع) به دو دلیل است: 

یکی اینکه از دیگر ائمه عمر بیشتری نصیب ایشان شد و ایشان با شصت و پنج سال عمر شیخ الائمه محسوب می شود (148 – 83 هجری)، و دیگری که به مراتب مهمتر از اولی است، شرائط زمانی خاص حیات امام صادق (ع) است. دوران امامت امام ششم مصادف با دوران ضعف مفرط امویان، انتقال قدرت از امویان به عباسیان و آغاز خلافت عباسیان است. امام با حسن استفاده از این فترت و ضعف قدرت سیاسی به بسط و اشاعه معارف دینی همت می گمارد. گسترش زائدالوصف سرزمین اسلامی و مواجهه اسلام و تشیع با افکار، ادیان، مذاهب و عقاید گوناگون اقتضای جهادی فرهنگی داشت و امام صادق (ع) به بهترین وجهی به تبیین، تقویت و تعمیق “هویت مذهبی تشیع” پرداخت. از عصر جعفری است که شیعه در عرصه های گوناگون کلام، اخلاق، فقه، تفسیر و… صاحب هویت مستقل می شود. عظمت علمی امام صادق (ع) در حدی است که ائمه مذاهب دیگر اسلامی از قبیل ابوحنیفه و مالک خود را نیازمند به استفاده از جلسه درس او می یابند. مناظرات عالمانه او با ارباب دیگر ادیان و عقاید نشانی از سعه صدر و وسعت دانش امام است. اهمیت این جهاد فرهنگی امام صادق (ع) کمتر از قیام خونین سید الشهداء (ع) نیست. 



امام و فقه اسلامی
 

ـ فقه شیعه امامیه که به فقه جعفری مشهور است منسوب به جعفر صادق (ع) است. زیرا قسمت عمده احکام فقه اسلامی بر طبق مذهب شیعه امامیه از آن حضرت است و آن اندازه که از آن حضرت نقل شده است از هیچ یک از (ائمه) اهل بیت علیهم السلام نقل نگردیده است. اصحاب حدیث اسامی راویان ثقه که از او روایت کرده اند به 4000 شخص بالغ دانسته اند. 

ـ در نیمه اول قرن دوم هجری فقهای طراز اولی مانند ابوحنیفه و امام مالک بن انس و اوزاعی و محدثان بزرگی مانند سفیان شوری و شعبه بن الحجاج و سلیمان بن مهران اعمش ظهور کردند. در این دوره است که فقه اسلامی به معنی امروزی آن تولد یافته و روبه رشد نهاده است. و نیز آن دوره عصر شکوفایی حدیث و ظهور مسائل و مباحث کلامی مهم در بصره و کوفه بوده است. 

ـ حضرت صادق (ع) در این دوره در محیط مدینه که محل ظهور تابعین ومحدثان و راویان و فقهای بزرگ بوده، بزرگ شد، اما منبع علم او در فقه نه «تابعیان» و نه «محدثان» و نه «فقها» ی آن عصر بودند بلکه او تنها از یک طریق که اعلاء و اوثق طرق بود نقل می کرد و آن همان از طریق پدرش امام محمد باقر (ع) و او از پدرش علی بن الحسین (ع) و او از پدرش حسین بن علی (ع) و او از پدرش علی بن ابیطالب (ع) و او هم از حضرت رسول (ص) بود و این ائمه بزرگوار در مواردی که روایتی از آباء طاهرین خود نداشته باشند خود منبع فیاض مستقیم احکام الهی هستند. 

مزار شریف امام صادق در بقیع 

آثار امام صادق (ع): 

غالب آثار امام (ع) به عادت معهود عصر، کتابت مستقیم خود ایشان نیست و غالبا املای امام (ع) یا بازنوشت بعدی مجالس ایشان است. بعضی از آثار نیز منصوب است و قطعی الصدور نیست. 

1- از آثار مکتوب امام صادق (ع) رساله به عبدالله نجاشی (غیر از نجاشی رجالی) است. نجاشی صاحب رجال معتقد است که تنها تصنیفی که امام به دست خود نوشته اند همین اثر است. 

2- رساله ای که شیخ صدوق در خصال و به واسطه اعمش از حضرت روایت کرده است شامل مباحث فقه و کلام. 

3- کتاب معروف به توحید مفضل، در مباحث خداشناسی و رد دهریه که املاء امام (ع) و کتاب مفضل بن عمر جعفی است. 

4- کتاب الاهلیلجه که آن نیز روایت مفضل بن عمر است و همانند توحید مفضل در خداشناسی و اثبات صانع است و تماما در بحارالانوار مندرج است. 

5- مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه که منسوب به امام صادق (ع) و بعضی از محققان شیعه از جمله مجلسی،‌ صاحب وسایل (حرعاملی) و صاحب ریاض العلما، صدور آن را از ناحیه حضرت رد کرده اند. 

6- رساله ای از امام (ع) خطاب به اصحاب که کلینی در اول روضه کافی به سندش از اسماعیل بن جابر ابی عبدالله نقل کرده است. 

7- رساله ای در باب غنائم و وجوب خمس که در تحف العقول مندرج است. 

8- بعضی رسائل که جابربن حیان کوفی از امام (ع) نقل کرده است. 

9- کلمات القصار که بعدها به آن نثرالدرد نام داده اند که تماما در تحف العقول آمده است. 

10- چندین فقره از وصایای حضرت خطاب به فرزندش امام موسی کاظم (ع) سفیان شوری،‌ عبدالله بن جندب، ابی جعفر نعمان احول، عنوان بصری،‌ که در حلیه الاولیاء و تحف العقول ثبت گردیده است. 

# همچنین ادعیه امام صادق (علیه السلام) (الصحیفة الصادقیة و الصادصیة الجامعة): مجموعه ادعیه معتبره ای است که از دو امام بزرگوار پنجم و ششم (علیهماالسلام) در کتب روایی شیعه وارد شده و دانشگاه امام صادق (ع) آن را به مناسبت بیستمین سالگرد تأسیس دانشگاه همزمان با میلاد مسعود نبی اکرم اسلام (ص) و امام جعفر صادق (ع) منتشر کرده است.

گفتگوباعثمان طه خطاط معروف قرآن

عثمان طه – کاتب سر شناس و پر آوازه قرآن در جهان اسلام – اهل سوریه است، وی در شهر مدینه منوره زندگی می کند. فارسی را هم تقریباً خوب بلد است. گروه سرود و تواشیح قرآنی ثقلین طی مسافرتی زیارتی به عربستان، دیداری هم با این خوشنویس قرآنی داشتند و در یک فضای صمیمی با او به پرسش و پاسخ پرداخته اند.

گزارش کوتاهی از این دیدار، به نقل از مجله بصائر چاپ ایران تقدیم می گردد.

جناب استاد ممکن است بفرمایید فارسی را کجا یاد گرفتید ؟

من به خط نستعلیق فارسی علاقه زیادی دارم و هنگام تمرین بر نوشته های فارسی لازم می شود که معنای کلمات را بفهمم و الاّ هیچ لذتی نمی برم. دیگر اینکه استاد امیرخانی دوست بنده است و من از ایشان و بعضی از دوستان، ضرب المثل های فارسی زیادی را یاد گرفته ام.

حتماً از گسترش فعالیت های قرآنی و جایگاه خط حضرتعالی در ایران مطلع هستید و اینکه قبلاً برادر شما (علی طه)به ایران آمده بود و مصحفی با خط خود به رهبر انقلاب هدیه کرده بودند؛ آیا نیامدن شما تا کنون به ایران دلیل خاصی داشته است ؟

گمان کنم علاقه من به ایران و ایرانیان و زبان فارسی، نیازی به توضیح نداشته باشد، فارسی سخن گفتنم دلیل واضحی است. من غیر از زبان عربی با دو زبان فارسی و تا حدودی ترکی آشنا هستم و دلیل آن زیبایی خط این دو است. لفظ، لفظ عرب است، لفظ فارسی شکر است، لفظ ترکی هنر است.

من حدود بیست سال است که مقیم مدینه منوره هستم و در چاپ خانه بزرگ قرآن کریم در مدینه مشغول به کار می باشم و تعهدات شغلی من به گونه ای است که اولاً در طول سال فقط یک ماه مرخصی دارم که در آن وقت محدود فقط فرصت می کنم وطنم (سوریه) را زیارت کنم و به بستگانم سری بزنم، ثانیاً از جمله تعهدات شغلی من این است که به هیچ کشوری سفر نکنم. و من قول می دهم پس از پایان تعهد کاریم حتی بدون دعوت هم به ایران خواهم آمد.

مدت زیادی است که نام شما ملازم قرآن بوده، شما از چه سنی شروع به کتابت قران نمودید؟

بله، می دانم که خیلی از مردم فکر می کنند عثمان طه چندین سال است که مرده است و در این خصوص خاطره ای به ذهنم رسید و آن این است که روزی یک نفر در فرودگاه مرا دید و مشتاقانه احوالپرسی کرد؛ سپس یکی از دوستانش را دید و او را صدا کرد و گفت: معرفی می کنم، ایشان استاد عثمان طه نگارنده قرآن است. دوستش گفت: شوخی نکن، عثمان طه دویست سال است که مرده است !!

من اولین قرآن را در سن سی سالگی نوشتم و انگیزه ای جز علاقه و خدمت به ساحت قران نداشتم و اصلاً پیش بینی نمی کردم که چنین استقبالی از آن بشود و چنین جایگاهی پیدا کند. مدتی بعد، مرحوم حافظ اسد مرا طلبید و از من قدردانی کرد؛ من هم یک قرآن نوشتم و به ایشان هدیه نمودم.

آیا شما برای نوشتن قرآن الگوی خاصی داشتید ؟

بله، من رسم الخط عثمانی را از روی یک قران قدیم مصری که در زمان ملک فاروق نوشته شده بود، نوشتم. اما اینکه آخر آیه در آخر صفحه نوشته می شود، این را از یک قرآن ترکی یاد گرفتم.

نسخه های قرآن کریم که هم اکنون در مسجد النبی (ص) وجود دارد با خط معروف و متداول شما کمی فرق دارد، این قرآن، جدید است ؟

بله، این قرآن را اخیراً تمام کردم و به چاپ رسید و از نظر من نسبت به قرآن قدیم، از دقت بالایی برخوردار است و به نظرم حرفه ای تر است و از حیث قواعد خط، اندکی فرق دارد. البته بعد از انتشار این قرآن، اعتراضات حفاظ قرآن بر انگیخته شد مبنی بر اینکه این خط با قبلی فرق دارد و ما را به اشتباه می اندازد. من هم گفتم قرآن قبلی برای شما است و حفّاظ جدید از قرآن جدید حفظ می کنند.

آیا شما بر تذهیب دور صفحات، رنگ زمینه قران، دور شماره آیات و… نظارت دارید؟

خوشبختانه تمام این هنر زیبا را پسرم احمد با مشورت خودم انجام می دهد. ایشان لیسانس هنر های زیبا و گرافیک است و در کارش بسیار وارد است.

آیا با دیگر خطاطان معروف ارتباطی دارید ؟

بله، اغلب، دوستان من هستند. من در سال ۱۹۷۳ نزد خطاط بزرگ ترکیه استاد حامد الامدی امتحان دادم و ایشان با خط خودشان گواهینامه ام را نوشتند. من استاد امیر خانی، خطاط ایرانی را می شناسم و با ایشان ارتباط دارم؛ همچنین استاد هاشم البغدادی خطاط مشهور عراق، دوست بنده است. اتفاقاً روزی هاشم قرآنی نوشت و آن را جهت چاپ به آلمان برد. در آلمان به ذهنش آمد که الفاظ جلاله (الله) با رنگ قرمز چاپ شود و چون آلمانها از فرق بین حرکات کوتاه اگاهی نداشتند، یک کلمه را از الفاظ جلاله الگو و نمونه گرفتند که مفتوح بود به این ترتیب کلیه اسماء جلاله در قران هاشم، مفتوح شد و هاشم خوشحال همراه با چندین کارتون قران بر گشت و خوشبختانه هنگام بر گشت، نزد بنده آمد و یک نسخه چاپی از قرآنش را به بنده هدیه کرد و گفت اولین هدیه را به تو می دهم. در همان جا متوجه اشکال آن شدم و گفتم اگر به این شکل توزیع می شد هیچکس چاپخانه را مقصر نمی دانست و برای تو مشکل بزرگی ایجاد می شد.

شما بجز خط نسخ و ثلث با خط دیگری هم آشنایی دارید ؟

من با همه خطها آشنایی دارم و همه آنها را می نویسم، ولی اعتقاد دارم هر خطاطی، خطی را بهتر از سایرخطوط می نویسد و تخصص من بیشتر خط نسخ است و امیر خانی در نستعلیق ماهر است؛ البته یک نکته ای درباره عدم رعایت نکاتی در خط ایرانی عرض کنم و آن در نوشتن بعضی از کلمات است ؛ مثلاً نوشتن«اللهم صل علی محمد و آل محمد » نباید «صلعلی» روی هم باشد ؛ چرا که کاملاً غلط است و هیچ توجیهی ندارد و صحیح آن «صلّ علی» است.

اگر خاطراتی دارید بفرمایید ؟

بزرگترین خط من از حیث حجم کاری، زمانی بود که دولت لبنان از من خواست بر روی دیوارهای داخلی و خارجی مسجد الحریری در بیروت آیاتی از قرآن را بنویسم ، من در آنجا به متراژ ۸۰۰ متر با خط ثلث آیات قران را نوشتم و از کارهای ماندگار بنده است.

یک خاطره دیگر اینکه در نمایشگاه قران کریم که چند سال پیش در تهران برگزار شده بود و خط بنده هم به نمایش گذاشته شده بود، مسئول غرفه که اهل سوریه بود، برایم تعریف می کرد که مردم ایران خیلی شما را دوست دارند . چون خیلی از مردم مرا به جای شما اشتباه گرفتند و تصور کردند که عثمان طه من هستم و مرا می بوسیدند و عکس می گرفتند.

استاد عثمان طه، کپی پنج لوحه ، از خط خودشان را به ما هدیه کرد. لوحه هایی که تاریخ ۱۴۲۷ زیر آنها درج گردیده است، به گفته وی، در همان روزی که خدمت ایشان رسیدیم و لحظاتی قبل از ورودمان نوشته بود.

 

* منبع : مجله بصائر چاپ ایران

منبع سایت:چشمه تلاوت

غم وشادی درقرآن+رهایی ازغم ها

سوره انسان ۸ تا ۱۱

(( وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیَتِیمًا وَأَسِیرًا / إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنکُمْ جَزَاء وَلَا شُکُورًا / إِنَّا نَخَافُ مِن رَّبِّنَا یَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِیرًا / فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَلِکَ الْیَوْمِ وَلَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَسُرُورًا ))

(( و به [پاس] دوستى [خدا] بینوا و یتیم و اسیر را خوراک مى‏دادند / ما براى خشنودى خداست که به شما مى‏خورانیم و پاداش و سپاسى از شما نمى‏خواهیم / ما از پروردگارمان از روز عبوسى سخت هراسناکیم / پس خدا [هم] آنان را از آسیب آن روز نگاه داشت و شادابى و شادمانى به آنان ارزانى داشت ))

 

مطابق این آیه، خداوند به بندگانش این بشارت را میدهد که اگر به مردم یتیم کمک کنند و از خداوند متعال بترسند، خداوند آنها را از آسیب ها نگه داشته و برای آنها شادمانی و شادابی در دنیا به ارمغان می آورد…

 

یادآوری: وعده خداوند متعال حق است!!

 

خداوند در مورد شادی در داستان مادر حضرت موسی میفرماید:

 

سوره قصص۷

(( وَأَوْحَیْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ وَلَا تَخَافِی وَلَا تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ ))

(( و به مادر موسى وحى کردیم که او را شیر ده و چون بر او بیمناک شدى او را در نیل بینداز و مترس و اندوه مدار که ما او را به تو بازمى‏گردانیم و از [زمره] پیمبرانش قرار مى‏دهیم ))

 

قصه مادر حضرت موسی این بود که پس از مدت ها که در کشور فرعون بنى اسرائیل را به بیگارى گرفته شده بود و حکم برده داشت، در پنهانى حامله شد. چون پسر بچه هاى بنى اسرائیل را سر مى بریدند، مادر موسى در پنهانى وضع حمل کرد، نگران این بود که هر لحظه گماشتگان فرعون برسند و سر از تن این بچه جدا کنند. در یک حالت نگرانى شدید ـ که ما مردها نمى توانیم آن حالت را تصور کنیم ـ آیه با لا را نازل کرد…

خداوند فرمود که ما این بچه را به تو بر مى گردانیم، نگران نباش، غم مخور، شاد باش. به چه چیزى؟؟؟ به همین وعده اى که به تو مى دهیم، که بچه ات را دوباره بر مى گردانیم؛ نه تنها بچه ات بر مى گردد، بلکه یکى از پیامبران بزرگ خواهد شد.

 

این پیام بشارت دل مادر موسى را آرام کرد:

سوره قصص ۱۳

(( فَرددناهُ اِلى اُمِّه کَى تَقرَّ عینها و لاتحزن ))

((بچه اش را برگرداندیم تا چشمش روشن شود و اندوه از دلش برود))

 

و چند آیه قرآن راجع به این داستان با همین تعبیرات یاد شده اند. پس وقتى خدا مى خواهد بر بنده شایسته اش، خانم وارسته اى مانند مادر حضرت موسى (علیه السلام) منّت بگذارد، اندوه را از دلش مى برد و شادش مى کند. اگر این شادى چیز مطلوبى نبود، قرآن این را منّت نمى گذاشت که یک چنین خدمتى به مادر موسى کردیم…

نظیر داستان موسی داستان حضرت مریم (س) نیز است هنگامیکه وی حامله شد بسیار سختی کشید به حدی که از خداوند طلب مرگ کرده بود…!!

تهمت هایی که به زنی زده میشد که نمونه عفت و پاکدامنی در کل شهر بود…

در این حالت بود که خداوند به وی الهام کرد که مبادا نگران و ناراحت شوی…برو از آب چشمه و خرمای درخت بخور تا کمی آرام شوی..

شاید با همین الهام الهى، تصرّفى در روح حضرت مریم شد و چشمش با کلام خدا روشن گردید تا نگرانى هایش رفع شدند و روانش شاد گردید.

بعد فرمود: اگر آمدند و گفتند که این بچه را از کجا آورده اى، بگو: از خودش بپرسید… بچه به سخن در آمد، نوزاد در گهواره گفت:

 

سوره مریم ۳۰

((اِنّى عبدُاللّهِ آتانىَ الکِتابَ و جَعَلنى نبیّاً))

 

منظور این نکته است که در چنین حالت اضطراب و نگرانى شدید و حالتى بحرانى، این دو خانم از طرف خدا مورد لطف قرار گرفتند، حزنشان برطرف شد و چشمشان روشن گردید

 

حال ممکن است این سوال مطرح سود که آیا همیشه باید طبق آیات قرآنی بالا در زندگی شاد بود و به هیچ وجه ناراحتی به دل راه نداد؟!!!

پاسخ منفی است…

زندگی انسان ها همانند خشکی های کره زمین است…

پستی دارد، بلندی دارد، دره های عمیق و کوه های بلند دارد…

پس زندگی که مملو از شادی باشد یا برعکس به هیچ وجه یک زندگی عادی نیست…

اما قرآن بیشتر به غم به دل راه ندادن و ناراحت و محزون نبودن در زندگی تاکید دارد اما از طرفی دیگر میگوید که شادی هایی که در زندگی دارید از راه های درست باشد و عواقب نداشته باشد…

متاسفانه در دین اسلام احادیثی جعلی و نادرست که دشمنان دین آنها را به اسلام تزریق کرده اند وجود دارند که پایه و اساس قرآنی ندارند…

 

برای مثال:

چند وقت پیش از یکی شنیدم که نقل میکرد حدیثی داریم که میگوید “مومن همیشه دلی محزون دارد…”

این نوع احادیث اگر هم جعلی نباشند تحریف شده اند…

کجای قرآن گفته که مومن باید همیشه غمگین باشد…؟!!!!

کجای قرآن گفته مه مومن نباید شاد باشد…؟؟!!

قرآن کریم خود به پیامبران همیشه میگوید که هنگامیکه برای مثال به آنها به دید تمسخر مینگرند به دلشان غم راه ندهند

آن وقت این حدیث از کجا آمده؟!!!

بنابراین در جمع بندی میتوان گفت که توازن میان غم و شادی در زندگی هم برای خود انسان شیرین است هم زندگی وی حالت عادی بودن به خود میگیرد…

 

 

 

5 تکنیک برای رهایی از غم و اندوه که در قرآن آمده:

 

تکنیک۱ : ایمان و عمل صالح

نه ایمان به تنهایی می تواند آرامش را در زندگی انسان حکم فرما کند و نه عمل صالح بدون ایمان به خداوند متعال چرا که این دو مانند دو بال مهم برای پرواز قلمداد می شوند و بدون وجود هر کدام مسیر زندگی انسان به سمت سقوط و هلاکت جلو می رود.

به همین جهت خداوند متعال ،افرادی را که در زندگی آنها دو بال ایمان و عمل صالح وجود داشته باشد را افرادی معرفی می کند که نه ترسی در زندگی آنها وجود دارد و نه غم و اندوهی دیده می شود:

 

سوره بقره ۶۲

(( إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَالَّذِینَ هَادُواْ وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ))

(( به یقین کسانى که (به اسلام) ایمان آورده‏ اند و کسانى که یهودى شده ‏اند و نصارى و صابئین (پیروان نوح یا یحیى)، هر یک (از این گروه‏ها که در عصر پیامبر خود) به خدا و روز واپسین ایمان آورده و عمل شایسته انجام داده باشند، آنها را اجرى درخور حالشان در نزد پروردگارشان ثابت است، و نه بیمى بر آنها (در روز قیامت) مى‏رود و نه اندوهگین مى‏شوند.))

 

 

تکنیک ۲ : در زندگی تسلیم خداوند بودن

با نگاه اجمالی به زندگی برخی از افراد می توان مشاهده کرد که هر دستوری از طرف خداوند که مطابق میل و سلیقه آنها باشد، اجرا می کنند و هر توصیه ای که با خصوصیات اخلاقی آنها سازگار نباشد را با بهانه ها و اشکلات و … ترک می کنند.

طبق آیات الهی این افراد هیچ گاه نمی‌توانند به یک زندگی توأم با آرامش و بدون هیچ غم و اندوهی دست پیدا کنند چرا که طبق آیات الهی رمز اصلی رسیدن به این زندگی آرمانی، تسلیم همه جانبه در برابر دستورات خداوند متعال است و به عبارتی دیگر معنای اصلی مسلمان نیز همین است، یعنی کسی که در برابر تمام دستورات خداوند مطیع و تسلیم محض باشد:

 

سوره بقره ۱۱۲

(( بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ))

(( چرا کسى که تمام وجود خود را تسلیم خدا کند در حالى که (در عمل) نکوکار است، او را پاداشى است درخور مقامش در نزد پروردگار خود، و نه بر آنها بیمى مى‏رود (در آخرت) و نه غمگین مى‏شوند.))

 

 

تکنیک ۳ : بخشش بدون منت!
طبق آیات طلایی قرآن مجید دو گروه هیچ گاه به آرامش در زندگی دست پیدا نمی کنند:

گروه اول: کسانی که نسبت به اموال و سرمایه های خود بخیل هستند و به هیچ وجه کمک و انفاق به دیگران در زندگی آنها دیده نمی شود.

گروه دوم: کسانی که اهل انفاق هستند اما با منت ها و اذیت و آزارهایی که بعد از بخشش خود دارند انفاق خود را تبدیل به بخششی کاملا بی اثر می‌کنند.

اما گروهی که هم اهل انفاق هستند و هم منت و آذیت و آزاری از آنها دیده نمی شود ، این گروه گروهی هستند که یک زندگی بدون غم و اندوه و سرشار از آرامش و امنیت را تجربه می کنند:

 

سوره بقره ۲۶۲

(( الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ ثُمَّ لاَ یُتْبِعُونَ مَا أَنفَقُواُ مَنًّا وَلاَ أَذًى لَّهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ))

(( کسانى که اموالشان را در راه خدا انفاق مى‏کنند سپس منّت و آزارى (زخم زبانى) به دنبال انفاقشان نمى‏آورند، آنان را در نزد پروردگارشان پاداشى درخور آنهاست، و (در آن جهان) نه بیمى بر آنهاست و نه اندوهى خواهند داشت ))

 

 

تکنیک ۴ : اهمیت به نماز

 

سوره بقره ۲۲۷

(( إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّکَاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ))

(( همانا کسانى که ایمان آورده و عمل‏هاى شایسته کرده و نماز را به ‏پا داشته و زکات پرداخته‏ اند، براى آنان در نزد پروردگارشان پاداشى در خور شأن آنهاست، و (در آخرت) نه بیمى بر آنهاست و نه اندوهى خواهند داشت ))

 

تکنیک ۵ : استقامت و صبر

استقامت و صبر در برابر مشکلات نیز یکی دیگر از تکنیک های مهم برای وداع با ناراحتی و غم در زندگی محسوب می شود…

چنین افرادی با استقامت و صبر و همچنین تلاش برای برطرف کردن مشکلات آنها را پشت سر می گذارند و هرگز اجازه نمی دهند وجود برخی از گرفتاری ها زندگی آنها را تلخ کند:

 

سوره احقاف ۱۳

(( إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ ))

(( محقّقاً کسانى که گفتند: «پروردگار ما خداست» سپس ایستادگى کردند، بیمى بر آنان نیست و غمگین نخواهند شد))

 

خلاصه کلام آنکه امروزه سازمان ها و مراکز مختلف در دنیا با تبلیغات نجومی خود در صدد هدیه دادن دادن یک زندگی بدون دغدغه و غم و اندوه به افراد هستند…

غافل از آنکه در آیات الهی و نسخه های طلایی قرآن مجید برای موفقیت تکنیک هایی بیان شده است که هرکدام می تواند زندگی ما را متحول کند و ادامه زندگی را برای ما از آنچه هست لذت بخش تر کند.

 

به امید مانوس کردن خودمان با قرآن و آیات الهی و پر نکاتش…

 

 

منابع:

۱٫ قرآن کریم

۲٫ سایت تبیان

۳٫ وبلاگ منتظران مهدی

دانلودسوره یوسف استادعلی البنا

مناجات باامام زمان(عج)

ذوق یک لحظه وصال تو به آن می ارزد که کسی تا به قیامت نگرانت بنشیند

………………………………………………………….

آقا نماز جمعه این هفته با تو

پای برهنه آمدن تا کوفه با ما

اللهم عجل لولیک الفرج

………………………………………………………….

گر خلعت وصل تو برازنده من نیست

بگذار که در سایه دیوار تو باشم

ای یوسف بازار ملاحت من مسکین

آن مایه ندارم که خریدار تو باشم

………………………………………………………….

این روزها که حادثه بیداد می کند

دل از فراق روی تو فریاد می کند

برگرد ای مسافر تنهای فاطمه

بانگ تو قلب فاطمه را شاد می کند

………………………………………………………….

بیا زهرای اطهر شاد سازیم

ز زندان یوسفش آزاد سازیم

خدایا پرچمش را بازگردان

به زهرا یوسفش را بازگردان

………………………………………………………….

ای غبار قدمت تاج سر منتظران

غائب اینگونه چرا از نظر منتظران

دیده شیعه به راهست بیا یا مهدی

خم شد از بار جدایی کمر منتظران

………………………………………………………….

بر چهره پر ز نور مهدی صلوات

بر جان و دل صبور مهدی صلوات

تا امر فرج شود مهیا بفرست

بهر فرج و ظهور مهدی صلوات

………………………………………………………….

سر راهت در انتظارم

برده هجرت صبر و قرارم

جز ظهورت ای گل زهرا

به خدا حاجتی ندارم

………………………………………………………….

الا ای آخرین آوای سرمد

کجایی مهدی آل محمد

ما و موسی همسفر بودیم در سینای عشق

قسمت ما لن ترانی سهم او دیدار شد

………………………………………………………….

ما منتظر صبح شب یلدائیم

آماده برای فرج فردائیم

فردا که عزیز فاطمه(عج)می آید

با “خامنه ای”به کربلا می آییم

………………………………………………………….

جمعه یعنی در فراقش سوختن

دیده حسرت به راهش دوختن

جمعه یعنی آه والغوث، الامان

انتظار مهدی عج صاحب زمان

………………………………………………………….

ای غبار قدمت تاج سر منتظران

غائب اینگونه چرا از نظر منتظران

دیده شیعه به راهست بیا یا مهدی

خم شد از بار جدایی کمر منتظران

………………………………………………………..

یارب چه شود عقده دل واگردد

از کار دل خسته گره واگردد

لطفی بنما که از عنایت جمعه

روز فرج مهدی عج زهرا گردد

………………………………………………………….

خورشید عالمتاب من صبح طلوعت دیر شد

در انتظار روی تو هر نوجوانی پیر شد

این جمعه هم بگذشت و یار من نیامد از سفر

آیات غربت بار دیگر نازل و تفسیر شد

………………………………………………………….

ای منتظر غمگین مشو قدری تحمل بیشتر

گردی به پا شد در افق گویا سواری میرسد

………………………………………………………….

سر عاشق شدنم لطف طبیبانه توست

ورنه عشق تو کجا؛ این دل بیمار کجا

کاش در نافله ات نام مرا هم ببری

که دعای تو کجا؛ عبد گنهکار کجا

منبع:چشمه تلاوت

آداب معاشرت اجتماعی ازدیدگاه قرآن واسلام

روابط و ارتباطات اجتماعی سالم، بنیاد جامعه را می سازد. روابط اجتماعی، افزون بر اینکه تاثیرات شگرفی بر روان شخص به جا می گذارد و روحیات وی را متاثر می کند، همچنین تاثیرات بسزایی نیز بر جامعه به جا می گذارد. هرچه شخصیت فرد قوی و استوارتر باشد، تاثیرات وی بر جامعه بیشتر خواهد بود. کاهش یا افزایش دایره نفوذ هر کسی بر جامعه ارتباط تنگاتنگی باخصوصیات و صفات وی دارد.

البته در این میان نمی توان از آداب معاشرت غافل ماند؛ زیرا محافظت و صیانت بر آداب و رسوم اجتماعی می تواند دایره نفوذ اجتماعی شخص را افزایش دهد و تقویت نماید. بر این اساس، هر انسانی به ویژه مومن می بایست به این آداب توجه کند و از آن برای افزایش دایره نفوذ و تاثیرگذاری بر جامعه در راستای رهایی خود از خسران و زیان مبین و ظهور در نقش ربوبیت بهره گیرد.

معاشرت، مسیری برای رهایی

انسان موجودی اجتماعی است. این حکمی است که همگان بر آن اتفاق و اجماع دارند، هرچند که درباره علل و اسباب آن اختلاف دارند. اجتماعی بودن انسان مقتضی این است که روابط خود را با دیگری بشناسد و به درستی سامان دهد. بخش بزرگی از احکام و قوانین عقلانی و عقلایی و آموزه های اخلاقی به حوزه رفتار اجتماعی و چگونگی ارتباطات بشری و ساماندهی آن، بازمی گردد.

اسلام به عنوان دین و سبک زندگی بشر، به این مهم توجه ویژه ای مبذول داشته است، به ویژه که از نظر اسلام، زندگی دنیوی، قرار گرفتن آدمی در زیان و خسران مبین است که تنها با ایمان و عمل صالح از سویی و دعوت و توصیه دیگران به ایمان و عمل صالح به عنوان یک مسئولیت اجتماعی از سویی دیگر، می توان از آن رهایی یافت. (سوره عصر) بنابراین، روابط سالم اجتماعی، به عنوان یک عامل رهایی از خسران و دست یابی به رستگاری در محور آموزه های قرآنی قرار می گیرد و معاشرت با دیگران از جایگاه مهم و اساسی در زندگی بشر برخوردار می شود. انسان کامل از نظر اسلام کسی است که خود را براساس آموزه های عقلانی و وحیانی، متاله و خدایی کرده و سپس در مقام مظهریت ربوبیت و پروردگاری از خدا و خلافت از او، به مسئولیت خود در قبال دیگران بپردازد. انجام این مسئولیت در مقام مظهریت ربوبی، در حوزه تعامل با انسان ها، نیازمند معاشرت و ارتباط درست و سالم با دیگران است. اینجاست که قوانینی برای تعامل درست و معاشرت و ارتباط سالم، از سوی وحی و عقل تبیین می شود. البته از آن جایی که انسان موجودی لطیف و کلمه وجودی خاصی است، نوعی ارتباط و معاشرت با او، از نوع پیچیدگی برخوردار می باشد و برای ایجاد ارتباط سالم کامل، لازم است تا لطایفی مورد توجه قرار گیرد. این گونه است که آداب معاشرت به عنوان لطایف پیچیده در ارتباطات و معاشرت انسانی از سوی عقل و شرع مطرح شده و خداوند بخشی از آیات قرآنی را به آداب معاشرت سالم و درست اختصاص داده است تا انسان در رسیدن به مقامات کامل انسانی و نقش آفرینی درست در مقام ظهور ربوبی، از آن استفاده کند.

آداب معاشرت اسلامی

معاشرت، واژه ای عربی برگرفته از عشره به معنای آمیختن و مصاحبت است. (مجمع البحرین، ج ۳، ص ۴۰۳؛ التحقیق، مصطفوی، ج ۸، ص ۱۳۷؛ نثر طوبی، شعرانی، ج ۲، ص ۱۵۲) معاشرت در اصطلاح به معنای ارتباط، دوستی، رفت و آمد داشتن با کسی (فرهنگ بزرگ سخن، ج۷، ص۷۱۲۶)، گفت و شنیدکردن با هم (فرهنگ فارسی، ج۳، ص ۴۲۱۲)، با هم زیستن، همدمی، رفاقت، با کسی زندگی کردن، خوردن و آشامیدن با هم و نشست و برخاست است (لغت نامه دهخدا، ج۱۳، ص۱۸۶۳۲) بنابراین، معاشرت به طور کوتاه مدت و یا بلندمدت و در حد اعلا و یا اقل آن صورت می پذیرد و اختصاص به دور زمانی بلندمدت ندارد. براین اساس، هرگونه روابط کوتاه مدت یا بلندمدت میان افراد یک جامعه می بایست در چارچوب قوانین و آدابی شکل گیرد تا این روابط و معاشرت، سالم اسلامی باشد. خداوند در آیاتی از قرآن براهمیت و ارزش آموزش و عمل به آداب معاشرت توجه داده و از والدین خواسته تا آداب معاشرت را در حوزه رفتارهای اجتماعی در خانه و جامعه به فرزندان بیاموزند. (نور، آیات ۵۸ و ۵۹).

بنابراین همانگونه که خداوند معاشرت سالم و درست را از طریق پیامبران به مؤمنان و مردم می آموزد (انعام، آیه ۵۴ و فصلت آیه ۳۴ و نیز حجرات، آیات ۱تا۵) همچنین بر والدین است که آداب درست را از کودکی در محیط خانوادگی به کودکان خویش آموزش دهند. (لقمان، آیات ۱۷ و ۱۹) تا شرایط جامعه پذیری و حضور کودکان در جامعه فراهم آید. در ارزش و اهمیت آموزش آداب معاشرت همین بس که خداوند در مقام تعلیم و آموزش پیامبران (کهف، آیه۲۲) و مؤمنان (انعام، آیه ۵۴ و حجرات، آیات ۱تا ۵ و آیات دیگر قرآن) برآمده و خود اقدام به آموزش و پرورش ایشان نموده است تا این گونه بر ارزش و اهمیت آداب معاشرت تأکید کند.

نابهنجار های رفتاری در معاشرت

با نگاهی گذرا به آموزه های وحیانی قرآن درباره آداب معاشرت می توان به دو دسته احکام سلبی و ایجابی اشاره کرد. به این معنا که برخی از این آداب متوجه ترک برخی از رفتارهاست و برخی دیگر نیز رفتارهایی است که می بایست به عنوان رفتارهای درست و سالم مورد توجه قرارگرفته و بر آن اهتمام ورزیده شود.

در آغاز به برخی از رفتارهایی اشاره می شود که در معاشرت به عنوان رفتارهای نابهنجار از آنها یاد می شود و شخص می بایست از آنها اجتناب ورزد. از آن جایی که هرگونه رفتار سالم و نادرست می تواند روند اجتماعی و معاشرتی را به هم بریزد و مسیر ارتباطی انسان ها را به انحراف کشاند، خداوند در بسیاری از آیات به نابهنجاری های رفتاری و اخلاقی اشاره کرده و آن را عامل مهمی در فروپاشی جامعه سالم و ایجاد بحران در روابط اجتماعی دانسته است. از این رو بسیاری از رفتارهای ناسالم و نابهنجار معرفی شده و به عنوان رفتارهای ناپسند از آنها پرهیز داده شده است.

از جمله مهم ترین نابهنجاری های رفتاری و اخلاقی می توان به اختلاف افکنی (آل عمران، آیه ۱۰۳ و نساء آیه ۳۵ و انفال، آیات ۱ و ۴۶)، آزار و اذیت دیگران را با سخنان نسنجیده (بقره آیات ۲۶۳ و ۲۶۴ و آل عمران، آیه ۱۸۶ و آیات بسیار دیگر)، استهزای دیگران (بقره، آیات ۱۴ و ۱۵ و مائده آیه ۵۷)، افترا و تهمت (نساء آیات ۲۰ و ۱۱۲ و نور، آیات ۴تا۷ و ۱۲تا ۱۵)، استفاده از القاب زشت و بد (حجرات، آیه۱۱)، بخل ورزی (نساء آیات ۳۶و ۳۷ و ۱۳۸)، بغض و کینه ورزی (حشر، آیه۱۰)، تبعیض و برخورد دوگانه (عبس، آیات ۵ تا ۱۰)، تجسس در کار و زندگی دیگران (حجرات، آیه۱۲)، تحقیر دیگران با بدنام کردن آنان (حجرات، آیه ۱۱)، تفاخر و بزرگ فروشی (لقمان، آیه ۱۸)، تکبر (آل عمران، آیه ۷۵ و لقمان، آیه ۱۸)، خیانت در امور مالی (آل عمران، آیات ۷۵ و ۱۶۰)، دشنام به عقاید دیگران (انعام، آیه ۱۰۸)، گفتار خشونت آمیز (آل عمران، آیه ۱۵۹)، دشمنی با دیگران (مائده، آیه ۲)، با صدای بلند فریاد زدن (لقمان، آیه ۱۹)، ظلم و ستم (نساء، آیه ۱۴۸)، عیب جویی و عیب گیری (توبه، آیه ۷۹) غیبت کردن (حجرات، آیه ۱۲)، گمان بد و نادرست (همان و نیز نور، آیه ۱۲)، همکاری در گناه (مائده، آیه ۲)، منت گذاری (مدثر، آیه ۶)، نجوای آمیخته به گناه و ممنوع (مجادله، آیات ۹ و ۱۰) و مانند آن اشاره کرد که می بایست از آنها اجتناب کرد تا شرایط برای معاشرت و روابط سالم اجتماعی میان افراد مختلف و اقشار گوناگون جامعه فراهم آید. هرگونه نابهنجاری می تواند روابط اجتماعی را خدشه دار سازد و معاشرت را غیرممکن و یا دشوار نماید.

رعایت هنجارهای رفتاری و اخلاقی در معاشرت

از سوی دیگر، رعایت هنجارهای رفتاری و اخلاقی از اصولی است که خداوند در آموزه های قرآنی به عنوان آداب معاشرت از آن یاد کرده و بدان توجه داده است.

از جمله مهمترین هنجارهایی که می بایست در معاشرت بدان اهتمام ورزید موارد زیر است:احترام به عقاید و مقدسات دیگران (انعام، آیه ۱۰۸)، احترام به عالمان و دانشمندان حاضر در مجلس (مجادله، آیه ۱۱)، احترام به معلم در معاشرت و استفاده علمی از او (کهف، آیات ۶۰ تا ۷۷)، احترام به دیگران و جا دادن به آنانی که وارد مجلس می شوند (مجادله، آیه ۱۱)، احسان به دیگران (بقره، آیه ۱۹۵ و آل عمران، آیه ۱۳۴)، برخورد برادرانه (بقره، آیه ۲۲۰ و حجرات، آیه ۱۰)، ادای امانت به اهل آن (بقره، آیه ۲۸۳ و آل عمران، آیات ۷۵ و ۱۶۱)، اجازه خواستن از صاحب خانه (نور، آیه ۲۷)، اجازه خواستن پیش از ورود به حریم خصوصی دیگران (نور، آیات ۵۸ و ۵۹)، رعایت انصاف در برخورد با مردم بدون در نظر گرفتن اعتقادات آنان (آل عمران، آیه ۷۵)، نرمی در گفتار و پایین آوردن صدا در معاشرت و سخن گفتن (لقمان، آیه ۱۹و حجرات، آیات ۲ و ۳)، پذیرش دعوت دیگران برای شرکت در مهمانی (احزاب، آیه ۵۳)، سلام کردن (نساء، آیه ۸۶ که مصادقی از احسان است، الجوهر الثمین، ج ۲، ص ۷۶)، تحیت به نیکوترین وجه در مقابل احترام و تحیت دیگران (همان)، تعاون بر نیکی ها (مائده، آیه ۲)، تواضع و فروتنی و پرهیز از تکبر (مائده، آیه ۵۴ و نیز اسراء، آیه ۳۷ و لقمان، آیات ۱۸ و ۱۹)، جا دادن به دیگران و برخاستن از جای خویش در مجالس برای تکریم به دیگران و در اختیار قرار دادن آن (مجادله، آیه ۱۱)، حفظ شخصیت افراد و آبروی آنان (بقره، آیات ۲۲۰ و ۲۶۳ و نساء آیه ۱۵ و آیات دیگر)، خوش خلقی و خوشرویی (آل عمران، آیه ۱۵۹)، دفع بدی با خوبی (مومنون، آیه۹۶ و فصلت، آیه ۳۴)، سخن نیک و رفتار نیکو داشتن (بقره، آیه ۸۳ و نساء، آیات ۵ و ۸)، صبر و شکیبایی در برابر گفته های مخالفان (مزمل، آیه ۱۰ و بلد، آیه ۱۷) و با اقشار محروم جامعه (کهف، آیه ۲۸)، صداقت در گفتار و اعمال (توبه، آیه ۱۱۹)، رعایت عدالت (نساء، آیه ۱۳۵) عفو و نادیده گرفتن لغزش های مردم و گذشت از خطای آنان (بقره، آیه ۱۰۹ و نیز آل عمران، آیات ۱۳۴ و ۱۵۹)، مشورت با مردم (همان)، معرفی خود به مخاطب (هود، آیه ۸۱ و حجر، آیات ۵۱ تا ۵۸ و آیات دیگر)، مهربانی در گفتار و رفتار (آل عمران، آیه ۱۵۹ و فتح، آیه ۲۹ و حدید، آیه ۲۷)، وفای به عهد در روابط (بقره، آیات ۱۰۰ و ۱۲۷ و اسراء، آیه ۳۲) و وفای به وعده (مریم، آیه ۵۴).

مراعات عرف عقلایی و هنجارهای پسندیده در معاشرت ها بویژه با جنس مخالف (بقره، آیات ۲۲۹ و ۲۳۱ و نساء، آیه ۱۹ و احزاب، آیه ۵۳) می تواند مسیر درست را برای سلامت شخص و شخصیت و جامعه نشان دهد و جامعه ایمانی را منسجم و مستحکم تر سازد. به هر حال، از آیات قرآنی و آداب پیش گفته به خوبی به دست می آید که مراعات بسیاری از هنجارهای عرفی و شرعی و عقلی و پرهیز از نابهنجاری های سه گانه تا چه اندازه می تواند روابط اجتماعی را درمسیر سازنده قراردهد و آثار و برکات بسیاری را برای شخص و جامعه به ارمغان آورد. به عنوان نمونه گذشت از خطای دیگران و نادیده گرفتن لغزش های مردم، از مصادیق احسان است و این نیکوکاری عملی، به شخص خطاکار این امکان را می بخشد تا به تصحیح و اصلاح رفتار خود اقدام کند و حرکت درمسیر نادرست را به حرکت درمسیر درست تبدیل نماید. این به معنای فرصت بخشی به دیگران برای طی مدارج کمالی است که آثار آن به خود شخص عفوکننده و محسن نیز باز می گردد؛ زیرا انسان دریک محیط بسته زندگی نمی کند و ارتباطات اجتماعی و برآوردن نیازهای روحی و روانی و نیز اقتصادی از طریق آن،امری طبیعی است که نمی توان از آن گذشت، هر انسانی نیاز دارد تا روابط اجتماعی با دیگران داشته باشد؛ بازسازی، اصلاح و تصحیح رفتار دیگران از طریق عفو و احسان وگذشت، به خود شخص این امکان را می بخشد تا در یک محیط سالم تر روابط اجتماعی را تداوم بخشد و از آثار ارتباط بهره مند گردد.

ملاک ها و معیارهای معاشرت

اما اینکه درمعاشرت چه معیارهایی را درنظر داشته باشیم تا معاشرت های ما انسان ساز و جامعه ساز باشد و ما را درمسیر اهداف و فلسفه آفرینش یاری رساند، موضوعی است که درآیات دیگر قرآن به آن توجه داده شده است. در قرآن دست کم می توان هفت معیار و ملاک برای معاشرت های انسانی شناسایی کرد که در اینجا به طور اجمال به آنها پرداخته می شود. از مهم ترین معیارهایی که خداوند برای معاشرت و دوستی با دیگران بیان می کند، مساله ایمان است؛ زیرا ارتباطات میان مومنان با غیرمومنان می تواند تاثیرات منفی به جا گذارد؛ زیرا انسان همان اندازه که تاثیرگذار است ممکن است از دیگران تاثیر بپذیرد و کسی که کامل ساخته نباشد درمعرض خطر است. از این رو از جمله شرایط دوستی و معاشرت بر ایمان تاکید می شود. (آل عمران، آیه ۲۷و نساء آیه ۱۴۴ و انفال، آیه ۷۲) دومین معیار درمعاشرت ها و دوستی ها، تقواست که یکی از مهم ترین ملاک های قرآنی است و خداوند درآیاتی ازجمله ۶۷ سوره زخرف برآن تاکید کرده است.

صداقت و راستگویی (نساء آیه ۶۹)، صلاح و درستکاری (همان)، عرف عقلایی و خرد جمعی و سیره خردمندان (بقره، آیه ۲۲۹ و نساء آیه ۱۴ و لقمان،آیه ۱۵ و طلاق، آیه ۲) درکنار معیار مصلحت و مصالح عمومی و خصوصی (انعام، آیه ۱۵۲و اسراء آیه ۳۴) و هجرت از محیط ناسالم به محیط سالم اجتماعی (نساء، آیه ۸۹ و نیز انفال، آیات ۷۲ تا ۷۵ و حشر، آیه ۷) ازجمله مهم ترین ملاک ها و معیارهای دوست گزینی و معاشرت با مردم است که خداوند برآن تاکید کرده است.

وصایای اخلاقی سید بن طاووس به فرزندش

بدترین معاشرت ‏

ای فرزند، بدان که بدترین معاشرت، معاشرت با گناهکاران است، خواه ازوالیان باشد یا از غیر آنان. اما این معاشرت وقتی ناپسند است که برای مخالفت بااعمال ناپسند آنان و از روی اطاعت فرمان خدای عز جلاله برای پند گفتن به آناننباشد، چه خدای جل جلاله از انسان چنین می‌خواهد که آنسان که معاشرت کند، یا دستکماز آنچه خدای جل جلاله از آن اعراض می‌فرماید، اعراض کند و از آنچه که خدای جلجلاله از آن خشمگین است، متنفر باشد. و این مقام بسی دشوار است و به خدا سوگندکه بسیار بعید می‌دانم که انسان چنین باشد، بویژه اگر کسی که با او معاشرت است صاحبمقامی باشد، یا در مورد نیاز او باشد و نیاز او را برآورده و به او خوبی کرده باشد. در این حال چگونه او را دل با خدای جل جلاله خواهد بود تا از آن مرد صاحب مقام رویبرتابد و دل در این کار با او همراهی کند؟ هیهات! هیهات! که چنین نشود، بلکه آنصاحب مقام که نیازش را برآورده است، بیش از اصلاح کار او، دین او را به فسادمی‌کشاند و به احوال او در آخرت زیان می‌رساند. روزی وزیری نامه‌ای به من نوشت وخواستار آن شد که به دیدار او بروم. در پاسخ به او چنین نوشتم: “من چگونه تواناییآن دارم که در مورد نیازهای خود و نیاز فقیران و دیگر نیازمندان با تو مکاتبه کنم،در حالی که خدای تعالی و فرستاده او(ص) و پیشوایان (ع) مرا مکلف فرموده‌اند که ازباقی ماندن تو بر کرسی فرمانروایی، حتی تا رسیدن نامه من به تو، اکراه داشته باشم،نیز تکلیف من این است که آرزومند باشم تا زان پیش که نامه من به تو رسید از مقامخود معزول شده باشی”.‏

ای فرزندم، اساس مطلبی که باید در نظر داشته باشی و از کفندهی، آن است که پیوسته متذکر باشی که در پیشگاه خدای جل جلاله قرار داری و او برهمه احوال تو آگاه است و هر چگونگی که بر تو رود از احسانی است که او به تو دارد واو از آغاز آفرینش تو از خاک و انتقال تو از پدران و مادران، در آنچه بر تو گذشتهاست با بهترین شیوه و نثار عنایات خود، بهترین دوست تو بوده است. نیز پیوسته با توبوده است و تو پیوسته حتی پس از مرگ به مصاحبت جمیل او نیازمندی. اگر او از تو رویبگرداند یا تو از او روی بگردانی، کیست که پشتیبان تو شود؟ اگر خویشتن را و هر آنچهرا که داری تباه کنی، کیست که تو را حفظ کند؟ و اگر او را از دل بیرون کنی، کیست کهاو را به جای پروردگار خود جل جلاله بنشانی؟ پس من از رحمت حق تعالی می‌خواهم که دلتو را از معرفت و هیبت و رحمت خود سرشار فرماید و عقل و اعضای تو را آنسان به خدمتو طاعت خود در آورد که وقتی نشسته‌ای به یاد داشته باشی که در پیشگاه مقدس اونشسته‌ای و هنگامی که ایستاده‌ای، متذکر باشی که نیروی قدرت تو در راه رفتن از اوستو در راه رفتن چنان با ادب باشی و به ادب کوشی که در حضرت ملک الملوک -که هیچموجودی از او بی‌نیاز نیست- باید آن سان بود و آگاه باش که اعضای بدن تو سرمایه وبضاعتی است که خدای جل جلاله به تو عنایت فرموده و امانتهایی است که خداوند جلجلاله به دست تو سپرده است تا با آن برای خویشتن و آخرت خویش سوداگری کنی. پس اگرآن را در کاری به مصرف برسانی که برای آن آفریده نشده است و در اطاعات و مراقبات بهکار نبری، یا دمی در غفلت به سر آری، از این شیوه، زیان به نصیب می‌بری و بار و بریکه بهره تو می‌شود آن است که از سرور و مولای خود دور افتی و در آستان او فرومایه وسبک گردی.ما به حکم وجدان و خرد می‌دانیم که آن گونه مردم یا ملوک و بزرگان اینسرای ناپایدار با دوستان و رفیقان، بلکه با غلامان و همسایگان و با کسانی که ازآنان امید نفع و احسان یا جلوگیری از خطر دارند، هر یک را به قدر مقام در نشست وبرخاست و در مشهودات، ادب نگاه می‌دارند. پس چگونه روا باشد که با وجود علمی کهخدای جل جلاله به ما دارد و با وجود قدرت او بر ما و احسان او با ما، ادبی که درمحضر مقدس او بجای می‌آوریم، کمتر از آن باشد که درباره مردمی که از اعراض آنانباکی نداریم، بجای می‌آوریم؟

منع شدگان از معاشرت

از آنجا که محیط رفاقتی یکی از عوامل مهم تکوین شخصیت هر انسانی به حساب می آید و تأثیر مستقیم بر افکار و اخلاق دارد، آموزه های وحیانی چه کسانی را از شمولیت این رفاقت و معاشرت منع می کند؟ لطفاً به نحو اجمال پاسخ دهید؟ در روان شناسی اصلی وجود دارد به نام اصل محاکات یا رنگ پذیری، بدین معنی که هر کس با رفیق یا معاشر خود که در تعامل است به طور طبیعی از او رنگ می پذیرد. بدین لحاظ در برخی روایات آمده است که انسان بر دین و آئین همنشین و نزدیکان خود است. با عنایت به این مقدمه کوتاه اینک کسانی را که براساس آموزه های وحیانی از قلمرو معاشرت و نزدیکی با آنان منع شده ایم را به نحو اجمال مطرح می کنیم.

۱- کافران یا اهل ذمه

از امام صادق(ع) نقل شده است که سزاوار نیست مؤمن با کافران اهل ذمه شراکت داشته یا امانتی به ایشان بدهد که برایش چیزی بخرند یا چیزی به ایشان بسپارد یا دوستی با آنها بکند.

قرآن مؤمنان را از دوستی با کافران شدیداً نهی کرده و می فرماید: افراد با ایمان نباید غیر از مؤمنان (یعنی) کافران را دوست و ولی و حامی خود انتخاب کند، و هر کس چنین کند هیچ چیز از خداوند برای او نیست و رابطه خود را به کلی از پروردگارش گسسته است. این آیه در واقع یک درس مهم سیاسی و اجتماعی به مسلمانان می دهد که بیگانگان را به عنوان دوست و حامی و یار و یاور هرگز نپذیرند، پس به عنوان یک استثناء از این قانون کلی می فرماید: مگر اینکه از آنها بپرهیزید و تقیه کنید. همان تقیه ای که برای حفظ نیروها و جلوگیری از هدر رفتن قوا و امکانات و سرانجام پیروزی بر دشمن است. (تفسیر نمونه، ج۱، ص۲۷۶)

۲- ظالم یا ستمگر

 از پیامبر اعظم(ص) نقل شده است که هر کس مدح کند حکم ظالمی را و نزد او سرشکستگی و تذلل کند برای طمع دنیا، قرین او باشد در جهنم، زیرا که حق تعالی می فرماید: «به دل میل می کنید به سوی آنها که ظلم می کنند، پس مس می کند شما را آتش»

۳- فرومایگان

 فرومایگان افرادی هستند که همیشه به دنبال بسط و گسترش اخلاق مذموم خویش می باشند، که پیامبر گرامی(ص) در تعریف چنین افرادی می فرماید: الذی لاناکل و لانعطی» آن است که نه بخورد و نه بخوراند. (تحف العقول، ص۸۴) همچنین علی(ع) می فرماید: «و من خالط الاندلال حقر» هرکس با فرومایه دوستی کند پست و کوچک می شود. (تحف العقول، ص۸۴) این روایات از منظر اجتماعی افرادی را توصیف می کند که برای اجتماع خود حاصل و ثمره ای ندارند و اموال خود را (هر چند زیاد یا کم) در جامعه به کار نمی گیرند. یعنی نه سبب کار و تلاش می شوند که از تلاش و به کارگیری سرمایه های آنها انسان های دیگر زندگی خود را بگذرانند، نه خود هزینه می کنند یعنی مال خود را خرج نمی کنند و از این باب نیز برای اجتماع خویش حاصلی ندارند.

۴- فاجران

 فاجر یعنی افرادی که بد کار هستند و معاشرت با این گونه افراد نیز مذمت شده است که پیامبر گرامی(ص) در توصیف چنین افرادی فرموده اند: «والفاجر خس لئیم» فاجر فرومایه و فریبکار است و از خودش گناه و آلودگی در اجتماع بوجود می آورد.

۵- فاسقان

فاسق کسی است که از راه راست منحرف گشته و به احکام الهی بی تفاوت است و کسی است که احکام و دستورات الهی را نادیده گرفته یعنی شخصی پست و فرومایه که تنها به دنبال منافع خویش بوده و اگر نفعی از کسی به او برسد دوستی می کند و اگر شخص ثالثی منفعتش بیشتر از او باشد دوستی قبلی را فدای آن می کند. حضرت رسول اکرم(ص) در روایتی مبارزه با این گونه افراد را جزء جهاد قلمداد نموده و می فرمایند: «الجهاد اربع: الامر بالمعروف و النهی عن المنکر و الصدق فی مواطن و شنأن الفاسق» جهاد چهارقسم است: امر به معروف و نهی از منکر و راستی در موقع صبر و تنفر از فاسق. (نهج الفصاحه، ص ۲۸۱) در توصیه های امام سجاد(ع) به امام باقر(ع) آمده است که با این سه دسته مصاحبت مکن، با آنان به بحث و سخن مپرداز، رفیق راهشان مشو: با آدم فاسق و بدکار که تورا به لقمه ای و یا کمتر از آن خواهد فروخت…

۶- بخیلان

 خدای متعال در سوره مائده آیه ۳۷ در مورد بخیلان می فرماید: «متکبران فخرفروش» کسانی هستند که بخل می ورزند و مردم را به بخل فرمان می دهند و آنچه را که خدا از فضل خود به آنان داده است پنهان می کنند. ما برای کافران عذاب خوارکننده ای آماده ساختیم. علی(ع) در مورد بخیل می فرماید: «لیس لبخیل حبیب» بخیل را دوستی نیست. در توصیه های امام سجاد(ع) به امام باقر(ع) آمده است: با این سه دسته مصاحبت مکن، با آنان به بحث و سخن مپرداز، رفیق راهشان مشو: ۱- با دروغگو ۲- با ادم فاسق ۳- با بخیل که چون به ثروتش نیاز داشته باشی رسوایت کند. فرد بخیل و تنگ نظر از تو می گیرد اما چیزی به تو پس نمی دهد.

۷- احمق ها

شخص احمق و بی خرد می خواهد به تو سود رساند ولی ضرر می رساند. در آموزه های اسلامی ما را از دوستی با شخص احمق برحذر داشته اند، چرا که نفع او ضرر برای ما است. شخص احمق ممکن است که در ابعاد مختلف حماقت و بی خردی نشان دهد نه این که آثار بی عقلی به وضوح در او نمایان باشد. (زیرا ما طبیعتاً از اشخاصی که به وضوح احمق هستند پرهیز می کنیم.) احمق و بی خرد به کسی می گویند که در جنبه هایی از شؤون زندگی خویش عقل و درایت از خود نشان نمی دهد و کارهایش عاقلانه و شایسته نیست. پیامبر اعظم(ص) می فرماید: «ایاک و مصاحبه الاحمق فانه یریدان ینفعک فیضرک» از مصاحبت با احمق بگریز که او می خواهد به تو نفع رساند. در عوض ضرر می رساند. (نهج الفصاحه، ص ۲۰۴)

آن حضرت همچنین در این زمینه می فرماید: «ایاک و قرین السوء فانک به تعرف» از یاد بد بپرهیز که تو به وسیله او شناخته می شوی. (همان، ص ۳۰۷)

۸- اشرار

 اشرار افرادی هستند که شاید ظاهری زیبا دارند ولی باطنشان زشت است. امام جواد(ع) فرمودند: مبادا باشخص بدکار و تبهکار دوستی و رابطه برقرار کنید که او همانند شمشیر آهیخته است که ظاهری زیبا دارد ولی اثرش زشت، بد و نازیباست. (بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۱۹۸) همچنین امام صادق(ع) به نقل از پدربزرگوار خود فرمود: قال الصادق(ع): قال لی ابی یا بنی من یصحب صاحب السوء، لایسلم» پدرم به من فرمود: فرزندم هر که با مردم پلید معاشر و همنشین باشد، آسایش و آرامش ندارد. (الاختصاص، ص ۳۲۲)

۹- جاهلان

پیامبر اعظم(ص) در توصیف ویژگی های جاهلان می فرمایند: جاهلان به اطرافیان ستم کنند و بر زیردستان تعدی و به بزرگان تکبر فروشند، و بدون تشخیص سخن گویند. (نهج الفصاحه، ص ۲۷۸).

۱۰- دروغگویان

 صفت دروغگویی یکی از بدترین صفاتی است که اگر در کسی یافت شود، او را از شمولیت دوستی و مصاحبت دیگران خارج می سازد. زیرا این صفت کلید ضدارزش های دیگر است و به تعبیر روایت «مفتاح کل شر» است. از این رو پیامبر اعظم(ص) در نهج الفصاحه، ص ۲۰۴ می فرماید: «ایاک و مصاحبه الکذاب، فانه یقرب الیک البعید و یبعد الیک القریب» از مصاحبت دروغگو بپرهیزید که دروغگو چون سراب است دور را نزدیک و نزدیک را دور نماید. در توصیه های امام سجاد(ع) به امام باقر(ع) آمده است: با این سه گروه مصاحبت مکن! با آنان به بحث و سخن مپرداز و رفیق راه مشو: با دروغگو که چون سراب است و دور را نزدیک و نزدیک را دور می نماید. دروغگو تو را به اشتباه می اندازد.

۱۱- گنهکاران

 امام سجاد(ع) در این زمینه می فرماید: «ایاکم وصحبه العاصین، و معونه الظالمین و مجاوره الفاسقین، احذرو افتنتهم، و تباعدوا من ساحتهم» از هم نشینی با گناهکاران، و یاری ستمگران و نزدیکی با فاسقان بپرهیزید و از فتنه هایشان برحذر باشید و از درگاهشان دوری کنید. (تحف العقول، ص ۸۸۴)

۱۲- یهود و نصاری

 قرآن کریم، مسلمانان را از دوستی با یهود و نصاری به شدت بر حذر می دارد. نخست می گوید: ای کسانی که ایمان آورده اید، یهود و نصاری را تکیه گاه و هم پیمان خود قرار ندهید. (مائده- ۱۵)

یعنی ایمان به خدا ایجاب می کند که به خاطر جلب منافع مادی با آنها همکاری نکنید. سپس با یک جمله کوتاه، دلیل این نهی را بیان کرده و می گوید: «هر یک از آن دوطایفه، دوست و هم پیمان هم مسلکان خود هستند. (بعضهم اولیاء بعض) یعنی تا زمانی که منافع خود و دوستانشان مطرح است هرگز به شما نمی پردازند. روی این جهت هر کس از شما طرح دوستی و پیمان با آنها بریزد، از نظر تقسیم بندی اجتماعی و مذهبی، جزء آنها محسوب خواهد شد. (و من یتولهم منک فانه منهم) و شک نیست که خداوند چنین افراد ستمگری را که به خود و برادران و خواهران مسلمان خود خیانت کرده و بر دشمنان آنان تکیه می کنند، هدایت نخواهد کرد. (ان الله لا یهدی القوم الظالمین)

۱۳- خائنان

 خدای متعال در آیات بسیاری خطاب به پیامبر گرامی(ص) و مومنان می فرماید: «ولا تجادل عن الذین یختانون انفسهم» هیچ گاه از خائنان و آنها که به خود خیانت کردند حمایت نکن. چرا که خداوند خیانت کنندگان را دوست نمی دارد. سپس به پیامبر(ص) هشدار می دهد که هرگز از کسانی مباش که از خائنان حمایت نمایی (نساء- ۱۰۷) گرچه روی سخن در این آیه خطاب به پیامبر اعظم(ص) است، ولی شکی نیست که این حکم، یک حکم عمومی و ناظر به همه افراد است.

۱۴- منافقان

خداوند صریحاً در قرآن کریم (نساء-۱۴۴) می فرماید: ای کسانی که ایمان آورده اید! کافران و (منافقان) را به جای مومنان تکیه گاه و ولی خود انتخاب نکنید. چرا که این عمل یک جرم و قانون شکی آشکار و شرک به خداوند است و با توجه به قانون عدالت پروردگار موجب استحقاق مجازات شدیدی است.

۱۵- خودی هایی که کفر را بر ایمان ترجیح می دهند

خداوند در قرآن کریم (توبه- ۲۳) می فرماید: ای کسانی که ایمان آورده اید! پدران و برادران خود را در صورتی که کفر را بر ایمان مقدم دارند یار و یاور و متحد و ولی خود قرار ندهید. سپس به عنوان تاکید اضافه می کند، کسانی که از شما آنها را به یاری، دوستی و ولایت برگزینند، ستمگرند.

۱۶- کسانی که آیات خدا را استهزاء می کنند

خداوند در قرآن کریم (مائده- ۵۷) می فرماید: ای کسانی که ایمان آورده اید! آنهایی را که آیین شما را به باد استهزاء و یا به بازی می گیرند، چه آنها که از اهل کتابند و چه آنها که از مشرکان و منافقانند، هیچ یک از آنان را به عنوان دوست انتخاب نکنید. و در پایان آیه این موضوع را تاکید می کند که طرح دوستی با آنان، با تقوا و ایمان سازگار نیست.

۱۷- دشمن خداوند و دشمن خودتان

خداوند در سوره ممتحنه آیه اول آن می فرماید: ای کسانی که ایمان آورده اید دشمن من و دشمن خودتان را به عنوان دوست نگیرید. زیرا آنها هم در عقیده با شما مخالفند، و هم عملاً به مبارزه برخاسته اند، و کاری را که بزرگ ترین افتخار شما است، یعنی ایمان به پروردگار، برای شما بزرگ ترین جرم و گناه شمرده اند، با این حال آیا جای این است که شما نسبت به آنها اظهار محبت کنید و پیوند دوستی برقرار سازید. در آیه دیگر خداوند برای تاکید و توضیح بیشتر می فرماید: اگر آنها بر شما مسلط شوند، دشمنانتان خواهند بود، و دست و زبان خود را به بدی کردن شما می گشایند.

چگونه باید رفتار کنیم، تا پایه های مودت و رحمت در مناسبات اجتماعی مستحکم تر گردد؟

یکی از شاخص های رشد و پیشرفت هر کشور چگونگی روابط و مناسبات اجتماعی میان آحاد آن جامعه است. اینکه تا چه اندازه ملاک ها و معیارهای اخلاقی و انسانی میان آنان رعایت می شود؟ و اینکه تا چه اندازه صداقت، شفافیت، صمیمیت، اعتماد و رعایت حق و حقوق یکدیگر و… در روابط و مناسبات اجتماعی عینیت و جلوه خارجی دارد؟ میزان رشد و شکوفایی و بالندگی هر کشوری را تعیین می کند. آموزه های اسلامی در این رابطه الگوهای رفتاری را برای ما مطرح می کند که در صورت تحقق و التزام عملی به آنها، جامعه اسلامی جلوه ای الهی و انسانی و الهام بخش پیدا خواهد کرد در اینجا به نحو اجمال اهم این الگوهای رفتاری را مطرح می کنیم.

۱- خوش اخلاقی

قرآن کریم یکی از مزایای فوق العاده اخلاقی پیامبر اسلام(ص) را خوش اخلاقی ذکر کرده و می فرماید:

در پرتو رحمت و لطف پروردگار، تو با مردم مهربان شدی در حالی که اگر خشن و تندخو و سنگدل بودی از اطراف تو پراکنده می شدند. پس دستور می دهد: از تقصیر آنان بگذر و آنها را مشمول عفو خود گردان و برای آنها طلب آمرزش کن. (آل عمران- ۱۵۹) امام علی(ع) می فرماید: چه بسا (کسی که) عزیز و ارجمند است و اخلاقش او را خوار و ذلیل می کند و کسی که خوار و ذلیل است و اخلاقش او را عزیز و ارجمند کرد. (میزان الحکمه، ج۴، ص ۱۵۱۹) آن حضرت در جای دیگر می فرماید: بنده هر چند در عبادت ضعیف باشد، با اخلاق نیکوی خود در آخرت به درجات بزرگ و منزلت های والایی دست می یابد. (همان، ص ۱۵۲۴) همچنین امام صادق(ع) در پاسخ به پرسشی از حد و معنای حسن خلق فرمود: حسن خلق این است که نرم خو و مهربان باشی، گفتارت پاکیزه و مودبانه باشد و با برادرت با خوشرویی برخورد کنی.(همان)

۲- اظهار محبت و پاسخگویی به آن

جامعه اسلامی براساس محبت و دوستی بین برادران ایمانی پایه ریزی شده است، و این محبت ناشی از ایمان به خدا و تکلیف مردمان ایمانی در رعایت حدود و حقوق یکدیگر بر مبنای مودت و برادری است.

در جامعه ای که اساس آن بر محبت به دیگران پایه گذاری شده و براساس چشم پوشی از خطاهای افراد طراحی شده و همه باور دارند که رفع نیاز دیگران نعمت الهی است و این فرصت، لطف خدا به بندگان نیکوی اوست، این فرصت ها چنان مورد استفاده بزرگان دین و مذهب قرار می گرفته است که در رفتار آنان رفع نیاز از نیازمندان در صدر عبادات الهی است و الگوی این عمل علی(ع) است که در حین نماز که عبادت الهی است، نیاز مستمندی را رفع می نماید که آن هم عبادت الهی است.

پیامبر گرامی اسلام در زمینه ابراز محبت به دیگران می فرماید: هرگاه یکی از شما برادرش را دوست داشته باشد، باید به او اعلام کند، زیرا این بیشتر مایه بقای الفت و استواری محبت می شود. (نهج الفصاحه، ج۲، ص۲۶) قرآن کریم در سوره نساء آیه ۸۶ یک حکم کلی و عمومی را در رابطه با پاسخگویی به محبت های دیگران اعلام می دارد: «هنگامی که کسی به شما تحیت گوید، پاسخ آن را به طرز بهتر بدهید و یا لااقل به طور مساوی پاسخ گویید» تحیت در لغت از ماده حیات و به معنی دعا برای حیات دیگری کرده است، ولی معمولا این کلمه هر نوع اظهار محبتی را که افراد به وسیله سخن یا عمل، با یکدیگر می کنند شامل می شود که روشن ترین مصداق آن همان موضوع سلام کردن است.

۳- اظهار شادی در هنگام دیدارداشتن روابط حسنه با افراد، در بیان جملات و صحبت های مثبت و خوش آیند، موج بزرگی از انرژی مثبت را به اطرافیان انتقال می دهد. احساس مفیدبودن و رضایت از کار و تلاش، باعث خوشحالی و نشاط روح می گردد واین امر به سایر افراد مرتبط به یکدیگر تاثیر مثبت گذاشته و رفته رفته یک شهر اصلاح می شود. امام باقر(ع) در این زمینه می فرماید: لبخندزدن، بر روی مومن حسنه و ثواب است و برگرداندن آسیب از وی نیز ثواب است، محبوب ترین عبادت در پیشگاه خدا شاد کردن مومن است. (بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۲۸۸) همچنین امام صادق(ع) در زمینه قالب های شادی می فرماید: شادی در سه خصلت است: وفاداری، رعایت حقوق و ایستادگی در برابر سختی های زمانه (میزان الحکمه، ج ۵، ص ۲۴۴۸)

۴- لبخند زدن در هنگام ملاقات مهم ترین نیاز مردم در یک جامعه الهی، محبت به یکدیگر است و آغاز این محبت- یا حداقل این محبت- تبسم داشتن است. این برای مومنی که تبسم دارد حسنه و بر مومن دیگر احسان است. ابودرداء می گوید: رسول خدا هرگاه حدیث و سخنی می فرمود، با لبخند همراه بود. (مکارم الاخلاق، ج ۱ ص ۵۸) همچنین امام صادق(ع) می فرماید: هرکس به چهره برادر مومن خود لبخند بزند، آن لبخند برای او حسنه ای باشد. (الکافی، ج ۲، ص ۲۰۶)

۵- انجام مزاح های شرعی مزاح و شوخی های متعارف و در چارچوب عقل و شرع یکی از امتیازات مومن به حساب می آید و منطبق با سیره پیامبرگرامی (ص) و ائمه اطهار(ع) می باشد. پیامبر اکرم(ص) می فرماید: «انی امزح و لا اقول الاحقا» همانا من شوخی می کنم. اما جز حق نمی گویم. (نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۶، ص ۳۳۰) علی(ع) در این زمینه می فرماید: رسول خدا(ص) هرگاه یکی از اصحاب را اندوهگین می دید او را با شوخی و مزاح خوشحال می کرد. (مستدرک الوسایل، ج ۱، ص ۷۶)

همچنین امام صادق(ع) در این رابطه می فرماید: به شخصی فرمودند: آیا با یکدیگر مزاح می کنید، آن مرد گفت: کم مزاح می کنیم. حضرت فرمودند: این طور نباشید زیرا شوخی نشانه خوش خلقی است و به وسیله شوخی برادر دینی خود را خوشحال می کنی. پس فرمودند: رسول خدا(ص) برای اینکه کسی را خوشحال کند با او مزاح می کرد. (اصول کافی، ج ۲، ص ۶۶۳)

۶- وفاداری و انجام تعهدات وفاداری و التزام عملی به تعهدات و پیمان ها و وعده ها یکی از شاخص های رشد و بالندگی جوامع انسانی به حساب می آید. علی(ع) می فرماید: بالاترین صداقت، وفای به پیمان ها است. افضل الصدق، الوفاء بالعهود. (غرر الحکم، ح ۳۰۲۰) آن حضرت در کلامی دیگر می فرماید: من احسن الوفاء استحق الاصطفاء. هر کس که خوش قول باشد شایسته گزینش برای همکاری و معاشرت است. (غرر الحکم، ح ۸۶۹۰) همچنین امام علی(ع) در این زمینه می فرماید: به مودت (دوستی، یاری و همکاری) کسی که به عهد و قول خود وفادار نیست، اعتماد مکن. (غررالحکم، ح ۱۰۲۶)

۷- رعایت انصاف رعایت انصاف یکی از مشکل ترین نکات تربیتی و اخلاقی در اسلام است که ارایه و حفظ آن از افراد باتقوا و مومن برمی آید. بسیاری از اختلافات و کشمکش ها در بین خانواده ها، نتیجه عدم رعایت انصاف است، و این اختلافات رفع شدنی است، اگر به دستورات خدا عمل نماییم و حقوق دیگران را رعایت کنیم و اخلاق خود را تعالی بخشیم. امام صادق(ع) در این زمینه می فرماید: «بالاترین اعمال سه چیز است: ۱-رعایت انصاف نسبت به مردم تا آنجا که هر چه برای خود دوست داری برای آنان نیز دوست بداری ۲-مواسات نمودن ۳-یاد کردن خدا در هر حال (پس فرمودند) یاد خدا تنها گفتن سبحان الله و الحمدلله و لااله الاالله و الله اکبر نیست، بلکه مقصود این است که اوامر خدا را اطاعت و از نواهی اجتناب کنی. (اصول کافی، ج ۲، ص ۱۴۴)

۸- فروتنی و تواضع تواضع و فروتنی یکی از خصلت های مهم پیامبران و اولیای الهی است. خدای متعال در قرآن خطاب به پیامبر اعظم(ص) می فرماید: ای پیامبر! به کسانی که از مؤمنین به شما ایمان می آورند تواضع و فروتنی کن. این درحالی است که خود آن حضرت می فرماید: ان افضل الناس عبدا من تواضع عن رفعه » برترین مردم در بندگی خدا کسی است که در عین بزرگی فروتنی کند (بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۱۷۹)

همچنین پیامبر اعظم(ص) در این رابطه می فرماید: کسی که به خاطر خدا تواضع کند، خداوند مقام او را بالا می برد، پس شخص متواضع گرچه پیش خود ضعیف و حقیر است، ولی درنظر مردم بزرگ است.(کنزالعمال، ج ۳، ص ۱۱۳) امام کاظم(ع) در این زمینه می فرماید: این گونه حکمت در دل انسان متواضع سامان می یابد که در قلب انسان متکبر و زورگو جایی ندارد، چون خداوند تواضع را ابزار کار عقل قرار داده و تکبر را ابزار جهل. (بحارالانوار، ج ۵۷، ص ۳۱۲)

۹- رازداری یکی از صفات ممتاز انسان در تعامل همه جانبه با دیگران بحث رازداری است چرا که در پرتو ارتباطات انسان با هم نوع خود به طور طبیعی اسرار و مسایل خصوصی زندگی نیز مطرح می شود. بنابراین کسی که رازدار اسرار دیگران نباشد قهرا بسیاری از مناسبات اجتماعی و روابط خانوادگی افراد را مختل خواهد کرد و احیانا سبب اختلافات و نزاع ها خواهد شد. به همین دلیل در آموزه های اسلامی بر صفت رازداری مؤمن بسیار تأکید شده است. امام صادق(ع) می فرماید: مردم به دو خصلت مأمور شده اند. اما آنها را خراب کردند و به همین خاطر همه چیز را از دست دادند: ۱-شکیبایی ۲-رازداری. (الکافی، ج ۲، ص ۲۲۲)

همچنین آن حضرت در بیانی دیگر می فرماید: چهار چیز مال و آبرو را می برد: دوستی با شخص بی وفا و بخشش کردن به کسی که سپاس و تشکر نکند و آموختن دانش به نااهلی که گوش فرا ندهد و راز سپردن به کسی که حفظش نکند. (آثار الصادقین، ج ۸، ص ۴۲۶) امام علی(ع) در این رابطه می فرماید: توفیق مرد در این است که راز خود را به کسی گوید که پوشیده اش دارد و احسان خود را به کسی رساند که آن را فاش سازد. (همان، ص ۴۲۰) بنابراین انسان با دوست خود لازم است در اظهار محبت و دوستی سنگ تمام بگذارد ولی چند درصد شیوه احتیاط لازم است و برخی رازها را نباید برای او بیان کند.

۱۱- عدم تکبر و غرور تکبر و غرور از جمله صفات رذیله و اخلاق سیئه انسان به حساب می آید، و همواره چنین فرد متکبر و مغرور، اطرافیان خود را از دست می دهد و نفرت دیگران را نسبت به خود برمی انگیزد. برعکس کسی که متواضع و فروتن باشد همواره مورد لطف و عنایت دیگران قرار می گیرد. لقمان حکیم درخصوص مسایل اخلاقی و ارتباط با مردم و خویشتن مواعظی دارد که نخست تواضع، فروتنی و خوشرویی را توصیه کرده و می گوید: با بی اعتنایی از مردم روی مگردان، «ولا تصعر خدک للناس»

و مغرورانه بر زمین راه نرو «ولاتمش فی الارض مرحا» چرا که خداوند هیچ متکبر مغروری را دوست ندارد. «ان الله لایحب کل مختال فخور» (لقمان- ۱۸) به این ترتیب لقمان حکیم به دو صفت بسیار زشت و ناپسند که مایه از هم پاشیدن روابط صمیمانه اجتماعی است اشاره می کند: یکی تکبر و بی اعتنایی، و دیگر غرور و خودپسندی که هر دو در این جهت مشترکند که انسان را در عالمی از تو هم و پندار خودبرتربینی فرو می برند، و رابطه او را از دیگران قطع می کند. در حدیثی از پیامبر اکرم(ص) آمده است: کسی که از روی غرور و تکبر روی زمین راه رود، زمین و کسانی که در زیرزمین خفته اند، و آنها که روی زمین هستند، همه او را لعنت می کنند.»

۱۲- صداقت و شفافیت در آموزه های اسلامی صداقت و شفافیت از ویژگی های مهم یک انسان مؤمن و سبب نجات و رستگاری او به حساب می آید و برعکس کذب، دروغ و نفاق موجب هلاکت و نابودی او می شود. پیامبر اعظم(ص) می فرماید: «النجاه فی الصدق، کما ان الهلاک فی الکذب» سربلندی و نجات انسان در صداقت و شفافیت است همچنانکه هلاکت و نابودی او در دروغ و عدم شفافیت است. علی(ع) در این زمینه می فرماید: راستی و راستگویی تو را نجات می دهد، هر چند که از آن بیمناک باشی، و دروغ تو را نابود می کند گرچه از آن خطری بر خود حس نکنی (غررالحکم، ح ۱۱۱۸) همچنین وقتی از آن حضرت سؤال شد: گرامی ترین مردم کیست؟ فرمود: کسی که همیشه و همه جا با راستی برخورد کند. (بحارالانوارج ۱۷ص ۹)

و بالاخره آن حضرت در وصف ایمان مومنان می فرماید: ایمان آن است که راستی را اگر چه به زبانت باشد بر دروغی که به سودت باشد، ترجیح دهی. (نهج البلاغه، ح ۴۵۸)

۱۷- اندازه نگه داشتن افراط و تفریط در هر کاری، جنبه ضدارزشی به خود گرفته و از مسیر حق و عدالت خارج می شود کسانی که در اولین روزهای آشنایی با افراد سفره دلشان را می گشایند و از گذشته و حال و آینده خود و اطرافیان می گویند، گمان می کنند، رسم صمیمیت را به جا آورده اند، در حالی که چنین رفتاری حتی با دوستان چندین و چند ساله هم صحیح نیست و نباید تمام رازهای زندگی خود را در برابر افراد آشکار کرد حتی با دوستان نزدیک چرا که روزی سبب پشیمانی خواهد شد. در روایتی از علی نقل شده است که در دوستی با هرکس اندازه نگه دار که ممکن است روزی دشمن تو گردد و با دشمنت نیز رفتاری متناسب داشته باش که شاید روزی با او دوست شوی. هم چنین آن حضرت در کلامی دیگر می فرماید: با مردم چنان آمیزش و رفتار کنید که اگر در آن حال مردید «رفاقت و جدایی» بر شما بگریند و اگر زنده ماندید خواهان معاشرت با شما باشند. (نهج البلاغه، ح۱۰۸). تاکید آن حضرت در این رابطه در حدی است که می فرماید: ناتوان ترین اشخاص کسانی هستند که نمی توانند برای خود دوست بگیرند، و ناتوان تراز آنان کسانی هستند که دوستان موجود خود را از دست می دهند و قادر به نگهداری آنان نمی باشند.(نهج البلاغه، حکمت۱۲)

۱۸- آگاه ساختن از گرفتاری ها و مشکلات سختی ها و مشکلات جزء لاینفک زندگی اجتماعی انسان است و هیچ کس بهتر از یک یار شفیق و دانا ما را در این سختی ها و گرفتاری ها یاری نمی رساند. امام صادق(ع) در این زمینه می فرماید: «هرگاه یکی از شما در تنگنا قرار گرفتید و با مشکلی مواجه شدید، دوست و برادرتان را آگاه سازید و خود را تنها نگذارید و به رنج نیفتید.» (میزان الحکمه، ج۱، ص ۸۶)

۱۹- پذیرفتن عذر او یکی از نکات بسیار مهم در حفظ دوستی، داشتن خلق و خوی کریمانه است. برای نگاهداشتن دوستی های باارزش، نیاز به گذشت و اغماض و چشم پوشی از خطاهای یکدیگر داریم. عذر دوستت را در برابر خطا و اشتباه بپذیر و اگر عذری نداشته باشد تو زرنگی کن و برای خطای او درباره ات عذر بتراش. امام سجاد(ع) می فرماید: پوزش و معذرت خواهی دوست را هر چه بدانیم که عذر او ناموجه است نباید رد کنیم. اصولا دوستی با اشخاص از خودراضی و پرتوقع که هرگز عذرخواهی کسی را نمی پذیرند، دوامی نمی یابد. خداوند سریع الرضا است و بندگان مؤمن او با کسب این صفت الهی بخشنده و با گذشت هستند.

۲۰- رعایت ضوابط در حین صمیمیت انسان مؤمن و متعالی در روابط اجتماعی و تعاملات خود با دیگران، همواره در چارچوب ضوابط الهی و حدود آموزه های اخلاقی و انسانی برخورد می کند.

علی(ع) در این زمینه می فرماید: هر کس دوست خود را به طور پنهانی اندرز دهد، بر او احترام گذارد و هر کس دوستش را در جلوی مردم نصیحت کند، به وی اهانت کرده است.

با دوستت که با تو قهر کرده پیوند برقرار کن، و اگر او با تو نامهربان شد و از تو دوری گزید، تو مهربان باش و نزدیک شو. هرگاه او به تو بخل ورزید تو عطا کن. وقتی او با تو برخوردی تند کرد تو نرمش نشان بده. اگر در رفتار با تو مرتکب خطا شد او را معذور بدار و با او چنان باش که گویا خدمتکار او هستی و او ولی نعمت تو می باشد. اما به هوش باش که این کارها را به جا انجام دهی نه بی جا و باغیر اهل آن.

امام صادق(ع) در این رابطه می فرماید: رودربایستی و حرمت میان خود و برادرت را از بین نبر و آن را نگه دار، زیرا با از بین رفتن رودربایستی و حرمت ها، شرم و حیا نیز از میان می رود و نگهداشتن حرمت مایه پایداری دوستی است. (میزان الحکمه، ج۱، ص۶۶)

دنباله ادامه دارد …..

اعتدال در رفتار و گفتار راه و رسم اعتدال کوتاهترین و استوارترین راه تربیت است و سلامت فرد و جامعه در گرو تربیتی متعادل است. زیرا هر گونه انحراف از اعتدال و افراط و تفریط در صفات و اعمال و رفتار، انحراف از حق است. لذا حکما اساس اخلاق را در اعتدال در خویها و صفات می‌دانند و برای نجات و رستگاری انسان و رساندن او به سعادت، راه اعتدال را توصیه می‌کنند. مرحوم علامه طباطبایی در این باره چنین می‌فرمایند: “کمتر فسادی در عالم ظاهر می‌شود و کمتر جنگ خونینی است که نسلها را قطع و آبادیها را ویران سازد که منشاء آن اسراف و افراط در استفاده از زینت و زرق نبوده باشد، چه انسان طبعاً این طور است که وقتی از جاده اعتدال بیرون شد و پا از مرز خود بیرون گذاشت کمتر می‌تواند خود را مهار کند و به حد معینی اکتفا نماید. بلکه مانند تیری است که از کمان بیرون شود، تا آخرین حد قدرتش جلو می‌رود و چون چنین است سزاوار است که همه وقت و در همه امور در زیر تازیانه تربیت مهار شود”. جهت‌گیری تربیت قرآنی بر این است که انسانی تربیت کند که در همه ابعاد و امور زندگی متعادل باشد، و از مرزهای اعتدال خارج نشود. در داستانهای تربیتی قرآنی نیز ابعاد گوناگون اعتدال در قالب تصاویری بدیع و زیبا ارائه شده است. لقمان حکیم در مقام یک مربی آگاه و پدری دلسوز، اندرزهایی جامع و سودمند برای فرزندش و سایر فرزندان ایراد نموده که به عنوان یک منشور تربیتی می‌تواند راهگشای خوبی در جهت هدایت و ارشاد همگان قرار گیرد. یکی از توصیه‌های اخلاقی لقمان دعوت به اعتدال در رفتار و گفتار است. آنجا که می‌گوید:“واقصد فی مشیک و اغضض من صوتک“(لقمان:۱۹) پسرم در راه رفتنت میانه‌رو باش و در سخن گفتنت نیز اعتدال را رعایت کن و از صدای خود بکاه و فریاد مزن”. ‏

ممکن است سئوال شود که چرا لقمان روی یک کار جزئی مثل راه رفتن تکیه می‌کند و به فرزندش دستور می‌دهد که در راه رفتن میانه‌رو باشد. در پاسخ باید گفت: صفات و روحیات بد و نیک انسان غالباً از خلال کارهای جزئی او آشکار می‌شود. چه بسا نحوه لباس پوشیدن شخص، یا کیفیت امضای فردی و … نمایانگر روحیات او باشد، و هرگز نباید نسبت به این کارهای جزئی با دیده بی‌اعتنایی بنگریم. زیرا چه بسا کارهای جزئی و کوچک نشان دهنده کانونی از فساد در درون انسان باشد که به این شکل جوانه زده است. جوشهای مختصر یا دملهای کوچکی که در اطراف بدن نمایان می‌شود هر چند جزئی و کوچکند اما همین‌ها از نظر یک پزشک نشان‌دهنده چرکهای عظیم درونی است که در میان خون لانه گزیده‌اند و خود را از این طریق نشان می‌دهند. البته مقصود از “مشی” در آیه را می‌توان مفهومی عام و گسترده‌تر از راه رفتن معمولی دانست و آن را به معنای تمامی رفتارها و کردارها و روش و منش آدمی معنا کرد که بر این اساس رعایت اعتدال در هر یک از حالات و رفتارهای انسان امری است پسندیده و تنها از این طریق انسان به سرمنزل مقصود راه خواهد یافت. در آیه دیگری آمده است: “و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا و اتبع هواه و کان امره فرطا”(کهف:۲۸) و از کسی که قلبش را از یاد خود غافل ساختیم، اطاعت نکن، همان که از هوای نفس خود پیروی می‌کند و کارهایش افراطی است. به این ترتیب قرآن کریم اعتدال در رفتار را ارزش، و افراط و زیاده‌روی را ضد ارزش معرفی نموده است و کسانی را که از حد اعتدال پا فراتر نهاده‌اند و در مسیر افراط و اسراف گام نهاده‌اند، هم شان هوی پرستان معرفی می‌کند.

پیوند دوستی مهم ترین رکن شخصیت هر فردی براساس جاذبه و دافعه او مورد ارزیابی قرار می گیرد و دراین رابطه براساس آموزه های اسلامی محبوبان واقعی انسان را شامل: ۱- خداوند ۲- معصومین(ع) ۳- علما و هادیان خیر ۴- کسی که دیدنش ما را به یاد خدا می اندازد،

۵- آنان که خداوند نعمت خود را بر آنان تمام کرده است.

خداوند در قرآن کریم(نساء- ۶۹) درباره کسانی که نعمت خود را بر آنان تمام کرده می فرماید: «کسی که خدا و پیامبر را اطاعت کند (در روز رستاخیز) همنشین کسانی خواهد بود که خداوند نعمت خود را بر آنها تمام کرده است. و همان طور که در سوره حمد، بیان شده است کسانی که مشمول این نعمتند، همواره در جاده مستقیم گام برمی دارند و کوچک ترین انحراف و گمراهی ندارند. پس در توضیح این جمله اشاره به چهار طایقه کرده می فرماید: از پیامبران صدیقان، شهداء و صالحان. در پایان آیه می فرماید: آنها رفیق های خوبی هستند از آیه فوق این حقیقت به روشنی استفاده می شود که موضوع معاشران خوب و هم نشین های باارزش به قدری اهمیت دارد که حتی در عالم آخرت برای تکمیل نعمت های بهشتی، این نعمت بزرگ به مطیعان ارزانی می گردد.

۶- خویشاوندان در آموزه های اسلامی ارتباط و دوستی با خویشاوندان تحت عنوان صله رحم مطرح شده است، ابوبصیر می گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم: آیا انسان می تواند با خویشاوندی که مذهب را نمی شناسد قطع رابطه کند؟ حضرت فرمودند: نباید با او قطع رابطه کنید. (میزان الحکمه، ج۴، ص ۲۰۱۷)

همچنین آن حضرت می فرماید: هر کس دوست دارد روزیش زیاد شود و مرگش به تاخیر بیفتد، صله رحم کند. (تحف العقول، ص ۳۰۹) و در بیانی دیگر می فرماید: صله رحم خانه ها را آباد و عمرها را زیاد می کند، هر چند به جا آورندگان صله رحم از نیکان نباشند. (میزان الحکم، ج۴، ص ۲۰۱۶). امام هادی در بیان اهمیت و جایگاه صله رحم می فرماید: چه بسا شخصی که مدت عمرش مثلا سه سال مقدر شده باشد ولی به خاطر صله رحم و پیوند با خویشاوندانش خداوند عمرش را به ۳۳ سال برساند، و چه بسا کسی که مدت عمرش ۳۳ سال مقدر شده ولی به خاطر آزردن خویشاوندان و قطع رحم، خداوند عمرش را به۳ سال برساند. (مسند امام هادی(ع)، ص ۳۰۲)

۷- کسی که در حالت خشم از عدالت خارج نشود امام صادق(ع) در این زمینه می فرماید: کسی که سه بار علیه تو خشمگین شده و درباره تو سخن ناروایی نگفته او را دوست خود برگزین. (تحف العقول، ص ۳۸۷)

رمز محبوبیت در میان مردم

هر کسی به طور طبیعی علاقه مند است تا محبوب دل ها باشد و مردم او را دوست بدارند. محبوبیت اگر چه آثار بسیاری برای آدمی به همراه می آورد ولی هیچ کسی نمی تواند از آرامشی که در پی محبوبیت برمی خیزد چشم پوشی کند؛ زیرا محبوبیت نه تنها امنیت را برای او به ارمغان می آورد بلکه سکونت و آرامش درونی را نیز برای او در پی خواهد داشت. هر کسی می کوشد تا به هر شکلی شده محبوب دل ها شود؛ زیرا اگر محبوبیت تحقق یابد، آدمی بر دل ها حکومت می کند و بندگی باطنی، بردگی ظاهری را نیز به دنبال خواهد داشت و اشخاص، کورکورانه از وی پیروی و اطاعت می کنند.

هر کسی در جست وجوی محبوبیت و حکومت بر دل ها، از ابزارهای گوناگونی بهره می برد. برخی با ابزار مال می کوشند تا دل ها را به سوی خود جذب و جلب نمایند. برخی دیگر با احسان و کمک به دیگری یا مهر و محبت می کوشند این محبوبیت را برای خود ایجاد کنند.

هر یک از اینها با توجه به گرایش های گوناگون مردم تأثیراتی به جا می گذارد. حتی ابلیس و شیاطین با وعده های دروغین و مستکبران و مستبدان با فریب و نیرنگ در جلب قلوب مردم می کوشند و تأثیراتی را نیز به جا می گذارند؛ از این رو دولت های استکباری و مستبدی چون دولت فرعونی بر جان ها حکومت می کند و مردمی را بنده خود می سازد.

اصولا انسان به کسی که محبت کرده گرایش دارد و اگر محبتی دیده، می کوشد تا آن را پاسخ دهد. از این رو اگر کسی به او مالی دهد یا تعلیم و آموزشی بدهد، خود را بنده او می داند و در کلام امیرمؤمنان علی(ع) است. من علمنی حرفا فقد صیرنی عبدا؛ هر کسی حرفی به من بیاموزاند مرا بنده خود ساخته است و در همین چارچوب است که آن حضرت خود را عبید محمد(ص) می داند که ایشان را معارف بسیار آموخته است: انا عبد من عبید محمد(ص)؛ من بنده ای از بندگان محمد(ص) هستم. به این معنا که ایشان دل در گروه محبت کسی دارد که به ایشان چیزی آموخته است. پس هر کسی، به طور طبیعی علاقه مند به کسی می شود که خدمتی به او کرده است و این گونه سپاسگزار او می باشد. چنانکه در مثل آمده است: الانسان عبید الاحسان. ولایت و سلطه شیطانی نیز ریشه در محبت شخص به شیطان دارد؛ زیرا او را کسی می داند که خدمتی به او کرده است؛ هر چند که در این باور به اشتباه و خطا رفته و فریب و وسوسه ابلیسی را، خدمت برشمرده است. به عنوان نمونه خداوند گزارش می کند که برخی از مردم تحت ولایت جنیان درمی آیند؛ زیرا گمان می کنند که ایشان اخبار غیب را در اختیارشان می گذارند. (سوره جن)

محبت واقعی و محبوبیت جهانی

اینکه هر کسی سپاسگزار خدمتی است که به وی می شود و همین خدمت رسانی عاملی در جلب و جذب دل های بشر دارد، امری پوشیده نیست؛ ولی این محبت نه تنها کامل و تمام نیست، بلکه فراگیر و پایدار هم نمی باشد. ازنظر آموزه های قرآنی محبوبیت واقعی و جهانی را می بایست در امری دیگر جست. در روایات است که اگر کسی بخواهد رابطه خود را با مردم اصلاح نماید، گام نخست آن است که رابطه خود را با خدا اصلاح کند. از امام حسن عسکری(ع) روایت است که فرمود: من اصلح فیما بینه و بین الله اصلح الله ما بینه و بین الناس؛ کسی که بین خود و خدایش را اصلاح کند، خداوند بین او و مردم را اصلاح می کند. (جهادالنفس، حدیث۳۵۵)

برای اینکه انسان بین خود و خدا را اصلاح کند خداوند در قرآن راهکاری را ارایه کرده است. در این راهکار مشخص شده که اگر انسان آن را پیروی کند، محبوب خداوند می شود و رابطه میان خدا و خلق، رابطه محبت می شود و هر یکی دیگری را محبوب خود می شمارد. خداوند در آیه۳۱ سوره آل عمران می فرماید: «قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله و یغفر لکم ذنوبکم و الله غفور رحیم؛ بگو: اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشاید و خداوند آمرزنده مهربان است.»

در حقیقت راه اصلاح میان خود و خدا، آن است که انسان از آموزه های وحیانی قرآن و سنت و سیره پیامبر(ص) پیروی کند و به همه آموزه های وحیانی ایمان داشته باشد، نه اینکه به برخی مؤمن و به برخی دیگر کافر باشد؛ چنان که برخی به ولایت امامان معصوم(ع) کافر هستند و ایمان ندارند و حقوق اهل بیت(ع) را در ولایت نمی پذیرند. (مائده، آیه۳؛ نساء، آیه۵۹ و احزاب، آیه۳۳ و آیات دیگر)

نقش ایمان و عمل صالح

اگر کسی به طور کامل و تمام به همه آموزه های وحیانی خداوند ایمان داشته و از آن اطاعت کند، اگرچه بر او گران و سخت باشد (بقره، آیه۱۴۳؛ آل عمران، آیات۳۲و ۵۳) آن موقع است که محبوب خداوند می شود و از آثار این محبوبیت آن است که در میان مردم محبوب می گردد و همگان از جان و دل بنده وار جان، فدای او می کنند و او را بر خود اولی و برتر می شمارند و از خود برای او می گذرند.

اطاعت از خدا و پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) در زندگی در دو عنوان ایمان و عمل صالح نمودار می شود؛ چراکه این دو، بال های پرواز آدمی به سوی خداوند است. (فاطر، آیه۱۰) از این رو خداوند به مردم می فرماید که به جای آنکه بخواهند محبوبیت دیگران را از طریق مال و ثروت به دست آورند که محبوبیت ناپایدار و غیرواقعی است (انفال، آیه۶۳) با ایمان و عمل صالح یعنی اطاعت از خدا و پیامبر(ص) آن را به دست آورید.

خداوند درباره رمز محبوبیت انسان می فرماید: ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا؛ کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، به زودی خدای رحمان برای آنان محبتی در دلها قرار می دهد. (مریم، آیه۹۶) در حقیقت رمز محبوبیت انسان را می بایست در ایمان و عمل صالح جست؛ اگر کسی کارهای نیکی انجام می دهد و در حقیقت متوجه حسن فعلی است و به حسن فاعلی یعنی اخلاص و ایمان اعتقادی ندارد و نیت او پاک و خالص نیست، باز هم خداوند برای او محبوبیتی در دل ها ایجاد می کند ولی این محبت، ناپایدار و موقتی و غیرکامل است، ولی اگر همراه با ایمان و نیت خالص یعنی حسن فاعلی باشد، این جمع حسن فعلی و فاعلی موجب محبوبیت پایدار و کامل و تمام او در میان خلق می شود؛ زیرا چنین شخصی محبوب خداوند است و محبوب خداوند در میان خلق هم محبوب خواهد بود.

امام هادی(ع) و یک نکته از روانشناسی اجتماعی

بررسی تأثیرات متقابل فرد و اجتماع و توجه به تعامل میان فرد و جامعه، موضوعی نیست که صرفاً در عصر حاضر و با ظهور علم روانشناسی جدید به آن توجه شده باشد. بسیاری از فلاسفه و حکما از زمان‌های بسیار دور موضوعات روانشناسی اجتماعی را به زبان خود و با روش‌های مرسوم عصر خویش مورد بحث و بررسی قرار داده‌اند. در یک تعریف ساده، روانشناسی اجتماعی به عنوان علم مطالعه‌ رفتار متقابل بین انسان‌ها یا علم مطالعه‌ تعامل انسان‌ها شناخته می‌شود. رفتار فرد در گروه، مسئله‌ هم رنگی، بررسی نگرش و تغییرات آن، تأثیر عوامل اجتماعی روی رفتار، توجیه خود و … عمده‌ترین مباحث مورد علاقه‌ روانشناسان اجتماعی است.با توجه به این نکته که اهل بیت (علیهم‌السلام)، حاملان و وارثان وحی و علوم انبیا و خزانه داران علم الهی، منبع علم، معرفت و حکمت هستند و به همین دلیل مؤمنان موظف به اخذ معارف و علوم خود از این منبع هستند و باید نظام معرفتی خود را بر اساس آنچه از این منبع جوشیده و تراوش کرده است، شکل و سامان دهند. برای درک صحیح مسائل مربوط به روانشناسی اجتماعی نیز سزاوار است که به این منبع مراجعه کنیم.   

ترجمه و شرح روایت: قالَ الامامُ أبو الحسن، علیّ الهادی صلوات اللّه و سلامه علیه: * لا تَطْلُبِ الصَّفا مِمَّنْ کَدِرْتَ عَلَیْهِ، از کسی که نسبت به او کدورت و کینه داری و مکدر و آزرده خاطرش ساخته‏‌ای یا بر او خشم گرفته‌ای، صفا، یک رنگی، صمیمیت و محبت مجوی. جامعه‌ سالم، جامعه‌ای است که بین افراد آن جامعه محبت، یک رنگی، صفا و صمیمیت حکمفرما باشد و آحاد آن جامعه همچون اعضای یک خانواده نسبت به هم با صفا معاشرت کنند؛ خشم و غضب بی‌جا، قلب‌های مملو از کینه و کدورت‌های حاصل از اختلاف‌ها، این آرامش اجتماعی را مورد تهدید قرار خواهند داد. کسی که در رفتار خود با دیگران این اصل را رعایت نکرده است، طبیعتاً نباید انتظار صفا و صمیمیت از طرف دیگران داشته باشد. * ولاَ الوَفاءَ مِمَّنْ غَدَرْتَ بهِ، و از کسی که به او وفا نکرده‌ای، خیانت کرده‌ای و نیرنگ زده‏ای، وفاداری طلب مکن. قرآن کریم، با اینکه بزرگ‌ترین دشمن اسلام را یهود و مشرکان می‌داند و در توصیف آنان می‌فرماید: « لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا؛ یهود و مشرکان را لجوج‌ترین دشمن نسبت به افراد با ایمان می‌یابی.»[۱]

اما همین قرآن، هر زمان که پای پیمان و وفاداری نسبت به آن به میان می‌آید، دستور می‌دهد که مسلمانان پیمان‌های خود را حتی با این گروه‌ها حفظ کنند و چیزی از آن کم نکنند. از این رو می‌فرماید: «إِلاَّ الَّذینَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ فَمَا اسْتَقامُوا لَکُمْ فَاسْتَقیمُوا لَهُمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ؛ مگر با آنان که در نزدیکی مسجد الحرام پیمان بستید، تا آنان به پیمان خود وفادارند، شما نیز وفادار باشید. همانا خداوند پرهیزکاران را دوست می‌دارد.»[۲] با این وصف، وفاداری نیز از لوازم جامعه‌ سالم است و در طرف مقابل، نیرنگ و خیانت از عوامل تهدید کننده‌ این اصل مهم اجتماعی است. کسی که در رفتار با سایر افراد، طریق خدعه، نیرنگ و خیانت را پیش گرفته و به لوازم وفا متعهد نبوده است نباید از دیگران انتظار وفاداری داشته باشد. * وَلاَ النُّصْحَ مِمَّنْ صَرَفْتَ سُوءَ ظَنِّکَ إلَیْهِ، همچنین از کسی که نسبت به او بدگمان هستی و تیر بدگمانی‏ات را به او نشانه رفته‏‌‌ای و نسبت به او با سوء ظن برخورد کرده‏‌‌ای، نصیحت، موعظه، خوش‏بینی، خیرخواهی و خلوص طلب نکن.«نصح» و خیرخواهی به این معناست که نه تنها انسان خواهان زوال نعمت از دیگران نباشد بلکه طالب بقای نعمت و افزون شدن آن برای همه‌ نیکان و پاکان گردد، یا به تعبیری دیگر آنچه از خیر، خوبی و سعادت معنوی و مادی برای خویش می‌خواهد برای دیگران نیز بطلبد و این یکی از فضایل معروف است که در آیات قرآن و روایات اسلامی به آن اشاره شده است. پیامبران الهی خیرخواهان امت‌ها بودند و یکی از صفات بارز آنها همین موضوع بود. قرآن مجید از زبان «نوح» شیخ الانبیا چنین نقل می‌کند که به قوم خود فرمود:«اُبَلِّغُکُمْ رِسَالاَتِ رَبِّی وَ اَنْصَحُ لَکُمْ وَ اَعْلَمُ مِنَ اللهِ مَا لاَتَعْلَمُونَ؛ رسالت‌های پروردگارم را به شما ابلاغ می‌کنم و خیرخواه شما هستم و از خداوند چیزهایی (از لطف و مرحمت و عنایت) می‌دانم که شما نمی‌دانید.»‍[۳]در این جا بعد از مسئله‌ ابلاغ رسالت، سخن از نصح و خیرخواهی امت به میان آمده که نقطه‌ مقابل حسد، بخل و خیانت است. همین معنا با تفاوت مختصری در مورد پیامبران بزرگ خدا، «هود، صالح و شعیب(علیهم‌السلام)» نیز وارد شده است. بدیهی است که خیرخواهی منحصر به این چهار بزرگوار نبوده بلکه تمامی انبیای الهی و اولیای معصومین این ویژگی را داشته‌اند و پیروان راستین آنان نیز باید خیرخواه دیگران باشند.در حدیثی از پیامبر اکرم آمده است که فرمودند: « اِنَّ اَعْظَمَ النَّاسِ مَنْزِلَةً عِنْدَاللهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ اَمْشَاهُمْ فِی اَرْضِهِ بِالنَّصِیحَةِ لِخَلْقِهِ ؛ بلند مقام‌ترین مردم در پیشگاه خداوند در قیامت کسی است که از همه بیش‌تر تلاش در خیرخواهی مردم کرده است.»[۴] و در روایت دیگری از همان حضرت (صلی‌الله‌علیه‌وآله) میزان و معیاری برای خیرخواهی بیان شده و آن این است که از منافع دیگران به اندازه‌ منافع خویش دفاع کند، ایشان می‌فرمایند: «لَیَنْصَحُ الرَّجُلُ مِنْکُمْ اَخَاهُ کَنَصِیحَتِهِ لِنَفْسِهِ؛ هر کدام از شما باید نسبت به برادر مؤمن خود خیرخواه باشید به همان اندازه که نسبت به خویش خیرخواه است!»[۵]واژه‌ «نصح» و «نصیحت» اگر چه در زبان روزمره‌ فارسی ما معمولاً به معنای اندرز به کار می‌رود ولی در لغت عرب چنین نیست، بلکه مفهوم وسیع و گسترده‌ای دارد. «راغب» در کتاب «مفردات» می‌گوید: «نصح و نصیحت» هر کار و هر سخنی است که در آن مصلحت دیگری باشد و این واژه در اصل به معنای خلوص و اخلاص است. به همین دلیل عسل خالص را «ناصح» می‌گویند، کار خیاط را هم نصح می‌نامند به خاطر اصلاح کردن پارچه‌ای که به او داده شده است و از آنجا که شخص خیرخواه از روی خلوص و اخلاص در اصلاح کار دیگران می‌کوشد، واژه‌ نصح و نصیحت درباره‌ او به کار می‌رود و اصولاً هر چیزی که خالص و صاف باشد، خواه در سخن یا عمل و در امور مادی یا معنوی، واژه‌ «نصح» بر آن اطلاق می‌شود. بنابراین هنگامی که در بحث‌های اخلاقی سخن از نصیحت به میان می‌آید، مقصود، ترک هر گونه حسد، کینه، بخل، سوء ظن و خیانت است.[۶] در نتیجه کسی که از نصح و خیرخواهی نسبت به دیگران دریغ کرده و با سوء ظن با دیگران روبه‌رو شده است نباید انتظار خیرخواهی از آنان داشته باشد.

* فَإنَّما قَلْبُ غَیْرِکَ کَقَلْبِکَ لَهُ. [۷] چون که دیدگاه، افکار و قلب دیگران نسبت به تو، همانند قلب خودت نسبت به آنها می‌باشد. امام (علیه‌السلام) در این فراز پایانی، علت آنچه را که در سطور گذشته مرور کردیم بیان می‌فرمایند و آن اینکه: «قلب‌ها با هم مرتبطند و رفتار انسان با دیگران در رفتار آنها با انسان اثر مستقیم دارد و آنچه که هر کسی در دل نسبت به دیگران دارد، دیگران نیز همان را در دل نسبت به او خواهند داشت

منبع:چشمه تلاوت

نکات اخلاقی درسوره حجرات

در این سوره مسائل مهمی در ارتباط با شخص پیامبر(ص) و جامعه اسلامی نسبت به یکدیگر مطرح گشته و بسیاری از نکات مهم اخلاقی در آن عنوان شده است.

علامه طباطبایی ذیل آیات این سوره می فرماید: این سوره مشتمل بر مسائلی از احکام دین است. احکامی که با آنها سعادت زندگی فردی انسان تکمیل می شود و نظام صالح و طیب در(مجتمع) مستقر می گردد. بعضی از آن مسائل ادب جمیلی است که باید بین بنده و خدای سبحان رعایت شود و پاره ای از آنها آدابی است که بندگان خدا باید در مورد رسول خدا(ص) رعایت کنند (که در آیات اول سوره ی حجرات به تعدادی از این آداب اشاره شده است ).

بعضی دیگر از احکام مربوط به مسائلی است که مردم در برخورد با یکدیگر در زندگی خود باید آن را رعایت کنند. قسمتی دیگر مربوط به برتری هایی است که بعضی از افراد بر بعضی دیگر دارند و تفاضل و برتری افراد از اهم اموری است که جامعه ی مدنی با آن منتظم می شود و انسان را به سوی زندگی توأم با سعادت و عیش پاک و گوارا هدایت می کند؛و در آخر به حقیقت ایمان و اسلام اشاره شده است و بدین سان بر بشریت منّت می گذارد که نور ایمان را به او افاضه نموده است.۱

بنابراین این سوره مشتمل بر نکات مهمی است که عبارتند از:

۱٫ آداب برخورد با پیامبر اسلام و اصولی را که مسلمانان باید در محضر پیامبر رعایت کنند.

۲٫ یک سلسله اصول اخلاقی و اجتماعی که بکار بردن آنها باعث محبت و صفا و صمیمیت و اتحاد و امنیت در جامعه می گردد و فراموش کردن این نکات باعث بدبینی و نفاق و پراکندگی و ناامنی می شود.

۳٫ دستوراتی که مربوط به چگونگی برخورد با اختلاف هایی است که بین مسلمانان روی می دهد.

۴٫ معیار ارزش انسان در پیشگاه خداوند و اهمیت مسأله ی تقوا.

۵٫ تأکید روی این مسأله مهم که ایمان تنها به گفتار نیست، بلکه باید علاوه بر اعتقاد قلبی اثر ایمان در اعمال انسان و در جهاد با اموال و نفوس آشکار گردد.

۶٫ و در آخرین آیه از علم خداوند و آگاهی او از همه اسرار نهان عالم هستی و اعمال انسانها سخن گفته است که در حقیقت ضمانت اجرایی همه بخش های سوره است.

نکات اخلاقی سوره

رهنمودهای اخلاقی و ایمانی این سوره به دو صورت سلبی(نهی) و ایجابی(توصیه های آمرانه) به کار رفته است. اگر توجه شود نکات سلبی آن تماماً با حرف(لا) به کار رفته است و حالت ایجابی(امری) آن به صورت امر و با صیغه جمع بیان شده است.

فرمان های سلبی

«یا ایها الذین آمنوا لا تقدموا بین یدی الله و رسوله؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، در حکم کردن از خدا و رسولش پیشی مگیرید». (آیه ی۱)

«لا ترفعوا اصواتکم فوق صوت النبی؛ صدای خود را بلندتر از صدای پیامبر نکنید». (آیه ی۲)

«و لا تجهروا له بالقول؛ در برابر او بلند سخن نگوئید». (آیه ی۲)

«لا یسخر قوم من قوم عسی ان یکونوا خیراً منهم و لا نساء من نساءٍ عسی ان یکنَّ خیراَ منهنّ؛ نباید گروهی از مردان شما گروه دیگر را مسخره کنند چه بسا که آنان بر ایشان بهتر باشند و هیچ یک از زنان حق ندارند زنان دیگر را مسخره کنند زیرا ممکن است آنان از اینها بهتر باشند». (آیه ی۱۱)

«لا تلمزوا انفسکم؛ یکدیگر را مورد طعن و عیب جوئی قرار ندهید». (آیه ی۱۱)

«وَ لا تنابزوا بالالقاب ؛یکدیگر را با لقب های بد نخوانید.». (آیه ی۱۱)

«قل لا تمنّوا علی اسلامکم؛ بگو اسلام آوردن خود را بر من منت نگذارید». (آیه ی۱۷)

قابل تأمل است که همه این فرمان ها با خطاب«یا ایها الذین آمنوا» شروع شده است به جز مورد آخر و این بیانگر این مسأله است که مسلمان بودن یا مؤمن بودن متفاوت است و هر مسلمانی مؤمن نیست.

فرمان های ایجابی

«و اتقوا اللّه انَّ الله سمیع علیم؛ و تقوای الهی پیشه کنید که خداوند شنوا و دانا است.» (سوره ی حجرات،آیه ی۱)

«یا ایها الذین آمنوا ان جاءکم فاسق بنباء فتبینوا ان تصیبوا قوماً بجهالة فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین؛ ای کسانی که ایمان آورده اید اگر شخص فاسقی خبری برای شما بیاورد درباره آن تحقیق کنید،مبادا به گروهی از روی نادانی آسیب برسانید و از کرده خود پشیمان شوید». (سوره ی حجرات،آیه ی۶)

«و اعلموا ان فیکم رسول اللّه لو یطیعکم فی کثیر من الامر لَعَنتم؛ و بدانید رسول خدا در میان شماست هرگاه در بسیاری از کارها از شما اطاعت کند به مشقت خواهید افتاد». (سوره ی حجرات،آیه ی۷)

«و ان طائفتان من المؤمنین اقتتلوا فاصلحوا بینهما؛ هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ بپردازند آنها را آشتی دهید». (سوره ی حجرات،آیه ی۹)

«فان بغت احداهما علی الاخری فقاتلوا التی تبغی حتی تفییءَ الی امرالله فان فاءت فاصلحوا بینهما بالعدل؛ و اگر یکی از آن دو بر دیگری تجاوز کند با گروه متجاوز پیکار کنید تا به فرمان خدا باز گردد و هرگاه بازگشت در میان آن دو به عدالت صلح برقرار سازید». (سوره ی حجرات،آیه ی۹)

«واقسطوا انّ الله یحب المقسطین؛ و عدالت پیشه کنید که خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد.» (سوره ی حجرات،آیه ی۹)

«انما المؤمنون اخوة فاصلحوا بین اخویکم و اتقوا الله لعلکم ترحمون؛ مومنان برادر یکدیگرند. پس بین دو برادر خود را صلح و آشتی دهید و تقوای الهی پیشه کنید باشد که مشمول رحمت او شوید». (سوره ی حجرات،آیه ی۱۰)

«یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا کثیراً من الظن انّ بعض الظنّ اثم؛ ای کسانی که ایمان آورده اید از بسیاری از گمان های بد بپرهیزید چرا که بعضی از گمان ها گناه است.» (سوره ی حجرات،آیه ی۱۲)

در سوره حجرات بعضی از واژه ها از تکرار چشمگیری برخوردار است که مهم ترین آنها عبارتند از واژه های«الله»، «ایمان»، «تقوا»، «علم»و «رحمت».

تکرار نام و صفات خداوند

در این سوره نام جلاله«الله» ۲۷ بار تکرار شده،و در بعضی از آیات دو مرتبه ذکر شده است. همچنین نام های دیگر خداوند که در انتهای آیات آمده است و شاید علت آن متمرکز ساختن اذهان مؤمنان به حضور و شهود و علم خداوند است بر عملکرد مؤمنان و اینکه خداوند همه جا حضور دارد و بر کارهای ما آگاه است،مانند:

«انَّ الله سمیع علیم»،«والله غفور رحیم»،«والله علیم حکیم»،«انَّ الله تواب رحیم»،«انّ الله علیم خبیر»،«والله بکل شیءٍ علیم»،«والله بصیر بما تعملون».

ایمان

در این سوره ۱۵ بار مشتقات کلمه«ایمان» به کار رفته است. واژه ایمان ۴ مرتبه و کلمه«آمنوا» ۶ بار و نیز کلمه مؤمنون ۲ مرتبه و کلمات«امنّا»،«مؤمنین» و«تؤمنوا» هر کدام یک مرتبه به کار رفته است.

از نکات آموزنده این سوره مقایسه بین ایمان و اسلام است که در آیات ۱۴ تا ۱۷ به طور واضح بیان شده است. اسلام،گفتن شهادتین و تسلیم(زبانی) به دین خداست در حالی که ایمان،اعتقاد قلبی و تسلیم روحی به آن است و نشانه ی پایبندی و التزام به همان دستورات اخلاقی و توصیه شده در سوره می باشد.

در این سوره در مقابل ایمان از ۳ واژه«کفر»،«فسوق» و«عصیان» نام برده شده،که هر یک از جهتی نشانگر فقدان ایمان است.

«ولکن الله حببّ الیکم الایمان و زینه فی قلوبکم و کرّه الیکم الکفر و الفسوق و العصیان اولئک هم الراشدون؛ …ولی خداوند ایمان را محبوب شما قرار داده و آن را در دلهایتان زینت بخشیده و کفر و فسق و گناه را منفورتان قرار داده است کسانی که دارای این صفاتند هدایت یافتگانند.» (آیه ی۷)

ایمان،یعنی شکر نعمتهای الهی، پایبندی به حدود و مقررات الهی و اطاعت از خدا و رسول و دستورات ایشان، کسانی که به چنین خصلتهایی آراسته باشند به تعبیر قرآن آنها رشد یافتگان هستند.

«کفر» ناسپاسی نسبت به نعمتهای خداوند، «فسق» خارج شدن از دایره حلال وحرام و حدود الهی است و«عصیان» مقابل اطاعت و فرمانبرداری می باشد وهرسه واژه در مقابل ایمان قرار دارند.

تقوا

ایمان بیش از هر چیز به نیروی تقوا نیازمند است و تنها با داشتن تقواست که می توان از لغزشگاه های ایمان، یعنی کفر،فسوق و عصیان مصون ماند.

ایمان گذشتن از مرحله زبانی و ظاهری و رسیدن به باور قلبی و روحی است، التزام و پایبندی به اخلاق و انسانیت و محبت که از مصادیق آن اجتناب از صفات ناپسندی است که در این سوره از آن نهی شده است،تنها با نیروی تقوا ممکن است. معروفترین آیه ای که در رابطه با تقوا در قرآن آمده است نیز در این سوره قرار دارد.

«ان اکرمکم عنداللّه اتقاکم؛گرامی ترین شما نزد خداوند با تقواترین شما است». (سوره ی حجرات،آیه ی۱۳)

علم

کلمه دیگری که در این سوره مورد توجه می باشد علم خداوند است.این کلمه ۶ مرتبه به کار رفته و در آیه اول و آخر تکرار شده است.

علم و آگاهی از اینکه خداوند از جزئیات اعمال و نیات ما مطلع است و اگر چنین یقینی بر انسان حاصل گردد خشیت و خشوع قلبی، انسان را از ارتکاب معاصی باز می دارد و گرنه غفلت نسبت به حضور پروردگار انگیزه ای برای تقوا باقی نمی گذارد،این سوره توجه انسان را جلب می کند بر این که خداوند بر جزئیات اعمال انسان وقوف کامل دارد.

رحمت

انسان موقعی می تواند از سوء ظن، غیبت، بدگمانی، تجسس، لقب زشت دادن به دیگران و …اجتناب کند که قلب خود را از عداوت و کینه و حسد پاک گرداند و آماده عشق و محبت باشد. تا دوستی و مودّت جایگزین دشمنی و عداوت نگردد،دستورات اخلاقی توصیه شده،عملی نمی گردد.

در آیات متعددی از این سوره«رحیم» بودن خداوند بیان شده است تا احساس و عاطفه انسان را برای عفو و گذشت و محبت به دیگران آماده کند. اگر انسان رحمت و مغفرت الهی را نسبت به گناهانی که کرده آرزومند باشد خود نیز راحت تر از گناه دیگران چشم پوشی می کند.

به امید آنکه فرد فرد ما بتوانیم این نکات اخلاقی آموزنده را سرلوحه زندگی خود قرار دهیم تا بدین وسیله برای مراحل بالاتر آمادگی لازم را کسب کنیم.

۱٫علامه طباطبایی، تفسیر المیزان،ج ۱۸،ص۴۵۵٫

منبع:چشمه تلاوت

نام های دیگر سوره های قرآن

نام های دیگر سور قرآنی

سوره فاتحه

أم الکتاب / أم القرآن / السبع المثانی / الکنز / الوافیة / الشافیة / الکافیة / سورة الحمد / سوره نماز/ سوره شکر / سوره دعا

/ فاتحه الکتاب / سورة السؤال /سوره تعلیم المسالة/سوره المناجاة /سورة التفویض/سورة الأساس

سوره بقره

سنام القرآن / فسطاطالقرآن /الزهراوین .

سوره آل عمران

/ سورة الاستغفار / الزهراوین / وفی التوراة اسم آل عمران طیبه /سوره احد

الأمان: ذکر ذلک الألوسی فی تفسیره. ـ وجه التسمیة بذلک: أنها أمان من الحیات. ۶٫ سورة الاستغفار. ۷٫ المعینة. ۸٫ المجادلة. ذکر هذه الأسماء الألوسی فی تفسیره

سوره مائده

ىسورة العقود / المنقذة .

سوره توبه

تسمى الفاضحة / المقشقشة / المنقرة / البحوث / الحافرة / العذاب / المثیرة / المخزیه / المنکلة / المشردة /

سوره نحل

سورةالنعـم

سوره اسراء

سورة بنی إسرائیل / سورة سبحان .

سوره طــــــــــه

سورة الکلیم

سوره شعرا

سوره الجامعة

سوره نمل

سورة سلیمـان .

سوره سجده

سورةالمضاجــع .

ســـوره فـاطـــر

سورة الملائکـــة

ســـوره یـــس

قلب القرآن / المدافعة / القاضیة .

سوره زمر

سورة الغـــرف .

سوره غافر

سورةالمؤمـن / سورة الطـول .

ســـوره فصلت

السجدة ، وسوره المصابیح

سوره جاثیه

ىسورة الشریعـة / سورة الدهـــر

ســـوره محمـــد

سورة القتـال .

سوره ق

سورة الباسقات .

سوره الرحمن

عروس القرآن

ســـوره مجادله

سورة الظـهار .

سوره حشر

سورة بنی النضیر

سوره ممتحنه

ىسورة الامتحان / سورة المودة / سورة المرأة .

سوره صف

سورة الحواریین / سورة عیسى .سوره الطلاق

سورة النساء الصغرى

سوره تحریم

سورةالنبـی ../ سوره المتحرم

سوره ملک

سورة المانعة / المنجیة / المجادلة / الواقیة .

سوره ص

سورة داود .

سوره معارج

سورةالمواقع

سوره انسان

سورة الدهر / الأبرار / الأمشاج .

سوره مرسلات

سورة العـــرف

سوره نبا

سورة المعصرات / التساؤل .

سوره نازعات

سورةالساهرة / الطامة .

سوره عبس

سورة الصاخه / السفرة .

سوره نصر

سورة التودیع .

سوره کوثر

سورة النحر .

سوره ماعون

ىسورة الدین / التکذیب .

سوره کافرون

سورةالعبادة / المقشقشة ..

سوره اخلاص

سورة الأساس/ التوحید / التفرید / التجرید / النجاة / الولایة / المعرفة / الجمال / الصمد / المانعة / النور / الإیمان.

سوره فلق و سوره ناس

انالمعوذتین / المشقشقتین

تهیه و تنظیم:رضارحمتی

منبع:چشمه تلاوت

دلیل جاودان ماندن قرآن چیست؟

عَنْ یَعْقُوبِ بْنِ السِّکیتْ، قالَ: سَاءلْتُ أ بَاالْحَسَنِ الْهادى علیه السلام : ما بالُ الْقُرْآنِ لا یَزْدادُ عَلَى النَّشْرِ وَالدَّرْسِ إ لاّ غَضاضَة ؟

قالَ علیه السلام : إ نَّ اللّهَ تَعالى لَمْ یَجْعَلْهُ لِزَمانٍ دُونَ زَمانٍ، وَلالِناسٍ دُونَ ناسٍ، فَهُوَ فى کُلِّ زَمانٍ جَدیدٌ وَ عِنْدَ کُلِّ قَوْمٍ غَضُّ إ لى یَوْمِ الْقِیامَةِ.

یکى از اصحاب حضرت به نام ابن سِکیّت گوید: از امام هادى علیه السلام سؤ ال کردم : چرا قرآن با مرور زمان و زیاد خواندن و تکرار، کهنه و مندرس نمى شود؛ بلکه همیشه حالتى تازه و جدید در آن وجود دارد؟

امام علیه السلام فرمود: چون که خداوند متعال قرآن را براى زمان خاصّى و یا طایفه اى مخصوص قرار نداده است ؛ بلکه براى تمام دوران ها و تمامى اقشار مردم فرستاده است ، به همین جهت همیشه حالت جدید و تازه اى دارد و براى جوامع بشرى تا روز قیامت قابل عمل و اجراء مى باشد.

معنای کهیعص درقرآن چیست؟

«کاف» رمز کربلا و «هاء» رمز هلاکت خاندان او «یاء» اشاره به نام یزید دارد که بر حسین (علیه السلام) ظلم کرد و «عین» اشاره به عطش و تشنگی آن امام و «صاد» نشانه صبر و استقامت امام حسین(علیه السلام) است.

تفسیر آیه “کهیعص” از زبان امام زمان(علیه السلام)

سعدبن عبدالله می گوید: روزی تأویل «کهیعص» را از امام زمان سوال کردند. حضرت فرمودند: این حروف از اخبار نهانی است که خداوند به بنده اش زکریا اطلاع داده سپس داستان آن را برای محمد(صلی الله و علیه و آله) بیان داشته است.

آنجا که زکریا از خدا خواسته اسماء خمسه ی طیبه را به او بیاموزد، جبرئیل بر او نازل شد و آن اسماء را به او آموخت. هنگامی که زکریا نام محمد و علی و فاطمه و حسن را به زبان جاری کرد دل شاد شده و اندوهش زائل گردید و اما وقتی که نام حسین را به زبان آورد اندوه بر او چیره شد و اشکش جاری گردید. سپس عرضه داشت خدای من! چه شد که امروز وقتی نام آن چهار نفر را به زبان آوردم با ذکر نام آن ها اندوهم برطرف گردید و لکن هنگامی که نام حسین به زبانم جاری شد اشکم جاری و غم دلم زیاد گردید؟!

خداوند داستان شهادت امام حسین(علیه السلام) را به او خبر داد و فرمود: «کهیعص» پس «ک» اسم کربلا و «ه» هلاکت عترت طاهره و «ی» یزید (قاتل آن بزرگوار) و «ع» عطش آن حضرت و «ص» (اشاره به) صبر و بردباری او است وقتی که حضرت زکریا این وقایع را شنید، سه روز از مسجد بیرون نیامد و نگذاشت کسی بر آن حضرت وارد شود و به گریه و سوگواری پرداخته و با چشم گریان می گفت:

الهی! آیا بهترین خلقت را به مصیبت فرزندش مبتلا خواهی کرد؟

الهی! آیا این مصیبت را بر حسین نازل می کنی؟

الهی! آیا این لباس مصیبت را بر علی و فاطمه می پوشانی؟

الهی! آیا اندوه این مصیبت را بر آن دو بزرگوار روا می داری؟

سپس عرضه داشت: خدای من! فرزندی به من روزی فرما و هنگامی که بزرگ شد چشم مرا به دیدار او روشن و مرا به دوستی مفتون گردان، آنگاه مرا به داغ او مبتلا فرما چنان که حبیبت محمد را به داغ فرزندش مبتلا می فرمایی!

روزی تأویل «کهیعص» را از امام زمان سوال کردند. حضرت فرمودند: این حروف از اخبار نهانی است که خداوند به بنده اش زکریا اطلاع داده سپس داستان آن را برای محمد(صلی الله و علیه و آله) بیان داشته است

خداوند دعای او را مستجاب کرده، حضرت یحیی را به او عطا فرمود و پس از آن که بزرگ شد با شهادت یحیی آن را داغ دار کرد.

در تفسیری دیگر داریم که صاحب کتاب «الدرّ الثمین» در تفسیر آیه «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ»[ بقره، ۲۷]؛ سپس آدم از پروردگارش کلماتى دریافت داشت (و با آنها توبه کرد.) و خداوند توبه او را پذیرفت.

روایت کرده است:

أَنَّهُ رَأَى سَاقَ الْعَرْشِ وَ أَسْمَاءَ النَّبِیِّ وَ الْأَئِمَّهِ علیهم السّلام فَلَقَّنَهُ جَبْرَئِیلُ؛ هنگامی که حضرت آدم(علی نبینا و آله علیه و علیه السّلام) در ساق عرش اسامی پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله) و ائمه(علیهم السّلام) را دید. پس در این هنگام جبرئیل به او تلقین کرد که بگو:

یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ مِنْکَ الْإِحْسَانُ.

فَلَمَّا ذَکَرَ الْحُسَیْنَ سَالَتْ دُمُوعُهُ وَ انْخَشَعَ قَلْبُهُ وَ قَالَ یَا أَخِی جَبْرَئِیلُ فِی ذِکْرِ الْخَامِسِ یَنْکَسِرُ قَلْبِی وَ تَسِیلُ عَبْرَتِی؛ وقتی به نام حسین(علیه السّلام) رسید آدم اشکش جاری شد و قلبش خشوع پیدا کرد (و شکست) و گفت: برادرم جبرئیل در نام پنجم دلم شکست و اشکم جاری شد(راز این مسئله چیست؟)

خداوند داستان شهادت امام حسین(علیه السلام) را به او خبر داد و فرمود: «کهیعص» پس «ک» اسم کربلا و «ه» هلاکت عترت طاهره و «ی» یزید (قاتل آن بزرگوار) و «ع» عطش آن حضرت و «ص» (اشاره به) صبر و بردباری او است وقتی که حضرت زکریا این وقایع را شنید، سه روز از مسجد بیرون نیامد و نگذاشت کسی بر آن حضرت وارد شود و به گریه و سوگواری پرداخته

قَالَ جَبْرَئِیلُ وَلَدُکَ هَذَا یُصَابُ بِمُصِیبَهٍ تَصْغُرُ عِنْدَهَا الْمَصَائِبُ؛ جبرئیل گفت: این فرزندت به مصیبتی گرفتار می شود که تمام مصیبت ها در مقابل آن کوچک است.

فَقَالَ یَا أَخِی وَ مَا هِیَ؛ پس آدم گفت: برادرم جبرئیل! آن مصیبت چیست؟

قَالَ یُقْتَلُ عَطْشَاناً غَرِیباً وَحِیداً فَرِیداً لَیْسَ لَهُ نَاصِرٌ وَ لَا مُعِینٌ وَ لَوْ تَرَاهُ یَا آدَمُ وَ هُوَ یَقُولُ وَا عَطَشَاهْ وَا قِلَّهَ نَاصِرَاهْ حَتَّى یَحُولَ الْعَطَشُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ السَّمَاءِ کَالدُّخَانِ فَلَمْ یُجِبْهُ أَحَدٌ إِلَّا بِالسُّیُوفِ وَ شُرْبِ الْحُتُوفِ فَیُذْبَحُ ذَبْحَ الشَّاهِ مِنْ قَفَاهُ وَ یَنْهَبُ رَحْلَهُ أَعْدَاوُهُ وَ تُشْهَرُ رُءُوسُهُمْ هُوَ وَ أَنْصَارُهُ فِی الْبُلْدَانِ وَ مَعَهُمُ النِّسْوَانُ کَذَلِکَ سَبَقَ فِی عِلْمِ الْوَاحِدِ الْمَنَّانِ؛ تشنه و غریب و تنها و بی کس کشته می شود و یاور و کمک کاری برای او نیست و اگر (در آن حال) او را می دیدی، ای آدم! (متوجه می شدی که) او می گوید: وای از تشنگی! وای از کمی یاری کننده! (آن قدر این ناله را می گوید) تا اینکه تشنگی بین او و بین آسمان همچون دود حائل می شود (و چشمان مبارکش سیاهی می رود.)

و ادامه داد: سپس او را جز با شمشیرها جواب نمی دهند و (جام) مرگ را می نوشد. پس هم چون گوسفند او را از قفا سر می برند و دشمنانش اموال او را به غارت می برند و سرهای او و یارانش را به شهرها می برند، در حالی که زنان (اسیر) با آنهاست. چنین در علم (خدای) واحد منان سبقت گرفته است.

فَبَکَى آدَمُ وَ جَبْرَئِیلُ بُکَاءَ الثَّکْلَى؛ پس آدم و جبرئیل همچون زن بچّه مرده گریستند. [بحار الأنوار، ج‏۴۴، ص ۲۴۵]

منابع:

علامه مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۴

سید رضا حسینی الارزی، ۷۲ داستان از شفاعت امام حسین(علیه السلام)

قصص قرآن یا تاریخ کامل انبیاء از آدم تا خاتم، ترجمه مصطفی زمانی

سایت تبیان

بسمه تعالی
به پایگاه قرآنی قدیر خوش آمدید.

تبلیغات
نویسندگان

هدایت به بالای صفحه